چند می‌گیری کم‌فروشی نکنی؟

نگاهی به فیلم سینمایی «چند می‌گیری گریه کنی؟» ساخته علی توکل‌نیا

چند می‌گیری کم‌فروشی نکنی؟

«چند می‌گیری گریه کنی؟» فیلمی متعلق به سینمای بدنه است. یعنی همان سینمایی که مخاطب عادی و معمولی این سینما، فارغ از هر نکته و مطلب حاشیه‌ای و فرامتنی تصمیم می‌گیرد بلیت بخرد و با چیپس و نوشیدنی و هر نوع خوراکی مجاز دیگری از لحظات حضور در سالن سینما لذت ببرد.

قسمت اول این فیلم سال ۱۳۸۴ به کارگردانی شاهد احمدلو ساخته شد و نسخه غیرقانونی آن در ساعات اولیه اکران، منتشر  شد. حالا در سری دوم، سازندگان فیلم سراغ ادامه قصه اول رفته‌اند؛ کاری که ضرورتی هم نداشته و می‌شد این قصه را فارغ از قصه اول هم روایت کرد. در قصه دوم جوانی به نام «بهرام» از آمریکا به ایران می‌آید تا سهم خود را از ارثیه پدری بگیرد. شرط دریافت این سهم طبق وصیت پدر این است که او در مراسم ترحیم  هفت فرد  بی‌بضاعت حضوری فعالانه داشته باشد و این حضور باید به تایید وکیل پدر برسد. فیلم بر شوخی با مرگ و مراسم‌های آن بنا شده است. وارث، فردی ثروتمند است که باید برای هفت خانواده نیازمند، مراسم ختم بگیرد و حضوری فعالانه در این مراسم‌ها داشته باشد. حالا این وارث کیست؟ پسری به نام بهرام که سال‌ها در خارج از کشور زندگی کرده و فارسی را با لهجه آمریکایی صحبت می‌کند. فیلم به سرعت وارد روایت قصه اصلی می‌شود و از همان عنوان‌بندی ماجرا  را  تعریف می‌کند. پایه و اساس ماجرایی عشقی را هم از همان آغاز بنا می‌گذارد با حضور دختری جوان به‌نام خانم شکیبا که نقش وکیل را ایفا‌ می‌کند. در ادامه قصه نیز ماجرای عشقی خانم وکیل را بسط و گسترش می‌دهد.

 وقتی همه چیز از دست می‌رود
موقعیت‌های طنز آمیز فیلم، ترکیبی از شوخی‌های کلامی و موقعیتی و شوخی با ظاهر آدم‌هاست. مثلا جایی که یک خانواده چاق را به تصویر می‌کشد، به‌واسطه شوخی با جنبه‌های مختلف این خانواده، واکنش مثبت و خنده تماشاگر را به‌دنبال دارد. در جایی دیگر وقتی با شخصیت افرادی مواجه می‌شویم که بر سر مزار  مردگان نوحه‌سرایی می‌کنند برای دقایقی طولانی به این شوخی‌ها می‌خندیم. حتی شوخی با سریال مختارنامه هم بسیار جذاب است و البته خبری از شوخی‌های جنسی و مثبت شانزده هم در فیلم نیست که این مساله، امتیازی مهم برای فیلم است اما مشکل از جایی آغاز می‌شود که شخصیت اصلی فیلم 
ــ بهرام ــ ناگهان غیبش می‌زند و کارگردان از ترفند نخ‌نما شده (پنهان کردن اطلاعات از مخاطب) بهره می‌گیرد و بعد ناگهان همه چیز به هم می‌ریزد و انسجام فیلم از دست می‌رود و ناگهان فیلم تبدیل می‌شود به وسیله‌ای متحرک اما بی‌هدف که در مواجهه با موقعیت‌های اتفاقی و ساختگی، مرتب به در و دیوار می‌خورد و ذوق و شوق مخاطب برای ادامه قصه را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. البته فیلم به تماشاگر باج نمی‌دهد و به پایانی عاشقانه و قابل حدس ختم نمی‌شود اما افراط در استفاده از صحنه‌های رقص در مراسم عروسی و برخی پرش‌های تصویری، مانع از آن می‌شود که چند می‌گیری گریه کنی؟ به اثری موفق و بی‌کم و کاست تبدیل شود.
در سینمای ایران لازم نیست همه فیلم‌ها حرف‌های قلمبه‌ سلمبه بزنند و نگاه روشنفکرانه به سوژه داشته باشند و باید آثاری باشند که تماشاگر از تماشای آنها لذت ببرد اما فیلمساز هم نباید فراموش کند که کم‌فروشی، پاشنه آشیل این سینماست و تماشاگر با فیلمساز عقد برادری نبسته تا به پای هر آنچه او تولید کرده بنشیند. 

رضااستادی  - روزنامه‌نگار