همچنان چراغی روشن است

گفت‌وگو با لیلی عاج، چهره برگزیده هنر انقلاب در موزه تئاتر

همچنان چراغی روشن است

وقتی حمید حسام جایزه چهره هنر انقلاب را در سال 96 دریافت کرد، لیلی عاج هم در سالن حضور داشت و مثل همیشه فکر می‌کرد چرا هیچ‌وقت تئاتری‌ها برنده این جایزه نمی‌شوند. با این‌که حتی جایزه چهره هنر انقلاب در سال 1400 هم به یک هنرمند تئاتری نرسید، عبدالحمید قدیریان، نقاش این جایزه را به خانه برد اما توجه به سه چهره تئاتر و قدردانی از جمله خود لیلی عاج، این نوید را داد که سرانجام روزی می‌رسد که یک هنرمند اهل تئاتر، جایزه چهره سال هنر انقلاب را به خانه ببرد. لیلی عاج ضمن ابراز خوشحالی از این‌که در دوره اخیر یک کمیته تخصصی کار اهالی تئاتر را رصد و سه جایزه در این بخش اهدا کرده، آرزوی دریافت دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه را در جشنواره فیلم فجر دارد و برای همین مدام آن را با خودش تکرار می‌کند که روزی اتفاق بیفتد. وقتی به او می‌گوییم چرا آرزوی سیمرغ بلورین ندارد، با لبخند می‌گوید بگذارید از دیپلم افتخار شروع کنم و بعد به سیمرغ برسم. با پیشینه عاج در نوشتن نمایشنامه‌های تاثیرگذار و کارگردانی خلاقه در تئاتر، دیپلم افتخار و سیمرغ بلورین سینما هم دور از دسترس نیست. اگر نمایش‌هایی چون «بابا آدم» و «کجایی ابراهیم» را دیده‌اید، پی به اثبات این ادعا خواهید برد و اگر هم ندیده‌اید، نقدا به دیدن نمایش «بی‌چرا زندگان» به نویسندگی عاج و کارگردانی الهام شعبانی بروید که ساعت‌20 این شب‌ها در سالن قشقایی مجموعه تئاترشهر اجرا می‌شود و در آینده نزدیک هم منتظر دیدن نمایشی در جشنواره تئاتر دفاع مقدس درباره شهید علی هاشمی با نام موقت «زنده هور» باشید که عاج این روزها مشغول نوشتن نمایشنامه آن است.

 تعریف هنر انقلاب
شاید خودم هنوز به تعریف دقیق، جامع و درستی درباره هنر انقلاب نرسیدم، منظورم چیزی است که همه درمورد آن اتفاق‌نظر داشته باشند و همه آن را تایید کنند. همین کمی کار آدم را دشوار می‌کند. اما به‌نظر می‌رسد هنر انقلاب می‌تواند ترکیبی از هنر متعهد و هنر دفاع مقدس باشد. 
انگار در این زمینه حتی هم‌پوشانی معنایی با هنر دینی و هنر معناگرا هم داریم. اما اگر خودم بخواهم تعریف خیلی ساده‌ای از هنر انقلاب داشته باشم، فکر می‌کنم هنر انقلاب باید هنر مردمی باشد.
یکی از ترس‌های من درباره هنر انقلاب این است که در طول این 4 دهه مرتب انقلاب و ارزش‌های ما کم و کیف مختلفی پیدا کرد و در هر دهه فراز و فرودهای زیادی داشتیم. 
 هنر انقلاب نباید محدود به یک هفته شود 
چه خوب که تعریفی به نام هنر انقلاب وجود دارد، به شرطی که محدود به هفته‌ای به نام هنر انقلاب نشود. به این شکل انگار که ما همیشه عاشق برگزارکردن هستیم. من خیلی از این نگاه فراری هستم. این‌که همه فقط در این یک هفته آوینی‌پژوه و آوینی‌دوست می‌شویم، اما به‌محض این‌که این هفته تمام شد، همه چیز را در کمد می‌گذاریم و می‌رویم تا سال بعد و دوباره همین زمان. بعد هم انتظار داریم در طول یک سال کلی اثر ارزشمند با معیارهای انقلابی موردنظر تولید شود، در حالی‌که هیچ برنامه‌ای برای آن وجود ندارد. چه کسی باید در این زمینه برنامه داشته باشد؟ متولی فرهنگی. متولی فرهنگی کیست؟ کسی که قدرت و پول و منابع را در اختیار دارد. بنابراین من به‌عنوان یک کارگردان و یک آدم مستقل، در جایگاهی نیستم که پیشنهاد سازنده‌ای در این موضوع داشته باشم. این کار مدیریت فرهنگی است که باید چالش‌های این مساله را بسنجد و درصد خطاهای آن را بررسی کند و بعد بتواند پیشنهادهای مناسب در این زمینه را ارائه دهد. من فقط می‌توانم درباره تجربیات اندک خودم صحبت کنم. آدم درباره چیزی پیشنهاد می‌دهد که به آن فکر کند. 
 یک دلگرمی بزرگ
وقتی شما درباره یک شخصیت حقیقی به‌ویژه در زمینه انقلاب و دفاع مقدس کار می‌کنید، محدودیت‌هایی دارید و دست و پایتان می‌لرزد که آیا کار مقبول واقع می‌شود یا نه و همین استرس زیادی به شما وارد می‌کند. این از خوشبختی من بود و خدا کمک کرد که خانواده شهید ابراهیم هادی خیلی مثبت و باز با ماجرا برخورد کردند و به همان اندازه دوستان در روایت فتح. چون در نمایش «کجایی ابراهیم؟» شهدا مرتب درباره وضع معیشتی امروز مردم گله می‌کنند و با این‌که در بهشت هستند اما حالشان خوب نیست و می‌گویند ابراهیم بیا ببین که نخل‌های جنوب آب ندارد، ابراهیم بیا ببین مدرسه آتش گرفته و مادر بچه‌ها چقدر عذاب می‌کشد، بیا ببین کارخانه ارج را بسته‌اند و مردم چقدر گرفتار شدند و ... منظور این‌که نمایشی که تا این اندازه نقد می‌کند، اما مفری را هم باز می‌گذارد و شهدا می‌گویند چراغ‌ها روشن است، درست می‌شود و باید صبوری کرد. همان‌طور که در بزنگاه‌های هشت سال جنگ هم لحظات خیلی تلخی وجود داشت که با صبوری مردم و به یمن چراغ‌های روشن، آنها را پشت سر گذاشتیم. 
با این فهم ما از ماجرا که همچنان چراغی روشن است و باید صبوری کرد، نمایش مجوز و موردتوجه قرار می‌گیرد و خانواده شهید هادی و بنیاد روایت فتح هم راضی هستند. اما اگر آنها این صبوری را درمورد ما نداشتند و اعتمادی در کار نبود، هیچ‌وقت نمایشی به نام کجایی ابراهیم؟ خلق نمی‌شد. می‌دانید چقدر دلگرمی بزرگی است، وقتی خانم هادی به من گفت: «ممنونم که درباره ابراهیم کار کردید».

من و آوینی 
من هیچ شناختی از شهید آوینی ندارم. من دقیقا هم‌سن انقلاب هستم. شاید وقتی درباره آوینی صحبت می‌شود، فقط صدایشان را در روایت فتح به‌ یاد دارم. چون من خیلی با انجمن تئاتر دفاع مقدس همکاری می‌کنم، همیشه صدای شهید آوینی را در آسانسور آنجا هم می‌شنوم. شهید آوینی برای من مصداق «تنها صداست که می‌ماند» است. اما وقتی می‌خواهم درباره اندیشه و رویکرد شهید آوینی به هنر صحبت کنم، می‌گویم در فهم من نیست. آدم فکر می‌کند چقدر یک آدم می‌توانست از زمانه خودش جلوتر باشد. گاهی به برخی دوستانی که نسبت به برنامه روایت فتح نقد دارند، می‌گویم اگر شما بتوانید در آن شرایط و مقطع زمانی یک نریشن شاعرانه، فلسفی و عرفانی مثل نریشن‌های روایت فتح بنویسید، بعدا بیایید و درباره شهید آوینی با هم صحبت کنیم. 

علی رستگار - گروه فرهنگ و هنر