نسخه Pdf

نگاهی به دو کتاب از دو نویسنده ورامینی؛ «مهدی خدادادی» و «جواد کلاته‌‌عربی»

نگاهی به دو کتاب از دو نویسنده ورامینی؛ «مهدی خدادادی» و «جواد کلاته‌‌عربی»

روایت صادقانه از یک عملیات
شیما ناصری - نویسنده

«عملیات عطش» روایت مستند نبرد گردان عمار در تنگه ابوقریب، اثر جدید جواد کلاته‌عربی است که توسط نشر27 بعثت منتشر و چاپ سوم آن به زودی وارد بازار نشر می‌شود.
جواد کلاته‌عربی در این اثر، در زمینه زندگینامه‌نویسی مستند، حرف جدیدی برای گفتن ندارد. به همین دلیل اثر جدید او، روایت یک عملیات محدود 24 ساعته از مقاومت یک گردان با تشنگی شدید در مقابل حملات سنگین عراق در روزهای پایانی جنگ و پذیرش قطعنامه است. در حقیقت، خاطرات شفاهی رزمندگان گردان عمار است که کنار هم نشسته، حرف‌هایشان را با هم جمع‌بندی کرده و این کتاب را پدید آورده‌اند. «عملیات عطش» با این‌که به سمت قصه‌گویی رفته است اما تمام جزئیات آن به صورت واقعی است. جزئیاتی که در کتاب آورده شده است زاییده ذهن نویسنده نیست و تمام آن جزئیات از خاطرات رزمندگان گرفته شده و حاصل 50 جلسه مصاحبه و گفت‌وگو با فرماندهان لشکر27 محمدرسول‌ا...(ص) و رزمندگانی است که در معرکه حضور داشته‌اند.
اتفاق نادری که رخ داده ، موضوع واحدی است که درباره آن، هم فیلم ساخته شده و هم کتاب نوشته شده است. نکته جالب اینجاست که بدانید محتوای این دو اثر هنری هیچ نسبتی با هم ندارند. یعنی اگر چه اسم‌شان مشترک است اما اشتراکات بسیار کمی دارند. محتویات و جزئیات این دو اثر هنری کاملاً با هم متفاوتند. می‌توان اشاره کرد در فیلم، بخشی یا بیشتر مطالب به صورت بسیار ماهرانه حذف یا به دست فراموشی سپرده شده است و برای مخاطب به گونه‌ای دیگر در این عرصه پدید آمده ولی در کتاب تمامی مطالب مو به مو بدون اغراق و دور از تخیل نویسنده و براساس مستندات و مدارک موجود به نگارش درآمده است.
نکته مهم این کتاب، بحث شروع این عملیات است که نزدیک به روزهای پایانی جنگ و در زمان دغدغه‌های پذیرش قطعنامه رخ می‌دهد. موردی که در این زمینه برای مخاطب پررنگ است؛ دغدغه رزمندگان و فرماندهان جنگ در این زمینه است. این اتفاق (عملیات) در شرایط خاصی رخ می‌دهد. در حالی که اما و اگرها و حرف و حدیث‌ها در رابطه با پذیرش قطعنامه، زیر پای هر رزمنده‌ای را سست می‌کند ولی رزمندگان با تکلیف‌گرایی و اطاعت از فرماندهی و تبعیت‌پذیری‌ای که دارند جانانه به جنگ با دشمن می‌روند و جلوی یک گردان 200 نفره انبوه از نیروهای عراق و تانک‌های عراقی را می‌گیرند و باعث می‌شوند آن پیشروی عظیم و هولناک که در ابتدای جنگ شاهدش بودیم و تا نزدیک اندیمشک آمدند، دوباره تکرار نشود. اگر این گردان اقدام و عمل نمی‌کرد هیچ بعید نبود عراقی‌ها به پشت رودخانه کرخه و نزدیکی اندیمشک برسند. این ایستادگی از جمله ویژگی‌های مهم این مقطع است که نویسنده در این کتاب آن را به خوبی و با هنرمندی روایت کرده است.

خاکی که شرف یافت
نجمه نیلی‌پور - نویسنده

هشت سال دفاع مقدس منبع قوی و در عین حال پرخاطره و مخاطره‌ای است که قلم‌های زیادی از نویسندگان در مواجهه با آن به خلق روایت‌های داستانی فراوانی پرداخته‌اند. منبعی که به دلیل گستردگی و پیچیدگی وقایع رخ داده در آن، بعد از پایان جنگ نیز روایت‌های زیادی از آن همچنان پرونده‌اش باز ماند و دست‌مایه بسیاری از داستان‌های حوزه ادبیات پایداری و به‌طور مشخص، ادبیات دفاع مقدس گردید.
«شرف خاک» یکی از همان روایت‌های جامانده از این دوران است؛ روایتی که در دو زمان حال و گذشته مسیرش را طی می‌کند و همین سیر وقوع زمانی سبب کشش و تمایل مخاطب به خواندن بدون ملال داستان می‌شود.
داستان به سبب وقوع در دو زمان متفاوت بالطبع در مکان‌های متفاوتی از جمله عراق و ایران بازنمایی می‌شود. این داستان نیمه بلند، برشی از زندگی شهید داود مجیدی پسری 16 ساله ساکن محله خانی‌آباد تهران است که سر پر شورش برای دفاع از اسلام، هویت و شرف ملی، او را روانه میدان نبرد می‌کند و در همان اعزام اول، در عملیات کربلای ۴ به شهادت می‌رسد و پیکر مطهرش پس از شهادت به مدت هشت سال مفقود می‌شود. 
اولین مواجهه مخاطب در این داستان با کاک‌صالح، عامل اصلی مفقودشدن داود در خاک عراق است که به نظر می‌رسد قلاب اصلی خواننده به داستان و همچنین کشش داستان، همین تعمد کاک‌صالح برای پنهان ماندن پیکر داود و رویارویی مخاطب با سرگشتگی کاک‌صالح است.
این داستان شامل چند ابرپیرنگ ویژه از جمله تقویت وحدت بین مذاهب، جنگ و پیامدهای پس از آن، دفاع از خاک و هویت و شرف ملی است که در این داستان نیمه بلند مورد توجه قرار گرفته است.
«رحمان آرپی‌جی‌زن بود و داود تک‌تیرانداز. رحمان توی گوشش مدام آخرین حرف‌های حاج جعفرعلی می‌پیچید: «رحمان جان، تو یک سال از داود بزرگ‌تری، قول بده هوای داود رو داشته باشی. رحمان داود رو به تو؛ داود، رحمان رو هم به تو؛ و هر دوتون رو هم به خدا سپردم.» داود رحمان را در آغوش گرفت و بوسید، زمان تنگ بود فرمانده مدام نیروهایش را صدا می‌زد. داوود و رحمان هر یک به سمت دسته خود راهی شدند.»
رحمان رفیق، هم‌محله‌ای و هم‌رزم داوود است که بین ماندن و رفتن، ماندن را انتخاب می‌کند و در مدتی که از پیکر داوود خبری نیست، درگیری‌های ذهنی او و کاک‌صالح، منجر به ادامه روایت داستان می‌شود.به زعم نویسنده این داستان «مهدی خدادادی» چند عامل از جمله: «حجم کم، قطع مناسب، طراحی جلد زیبا و اسم مناسب.» در دیده شدن و خواندن این کتاب مؤثر بوده است.
شرف خاک از جمله داستان‌های نیمه‌بلند موفق در حوزه ادبیات دفاع مقدس است که پس از شش سالی که به همت انتشارات نارگل، چاپ و به دست مخاطب رسیده، همچنان اثر کلماتش جاری است و مسیر دست به دست شدن بین مخاطبین را به نحو مطلوبی طی می‌کند.