تولید بیکار از دانشگاه‌های اضافی

تولید بیکار از دانشگاه‌های اضافی

این که مردم می‌گویند در خانه هرکدام از ما یک یا چند دانشجو یا چند تحصیلکرده بیکار پیدا می‌شود نقطه ضعفی است که سال‌هاست برایمان نقطه‌ضعف مانده و تا امروز نیز راهی برای خروج از آن پیشنهاد نشده‌است. یک تحلیل این است که اقتصاد ما توان ایجاد شغل برای این حجم از فارغ‌التحصیلان را ندارد، تحلیل دیگر اما به این اشاره دارد که چون میان بازار کار و دانشگاه ارتباطی وجود ندارد،‌ جماعت دانشجو و فارغ‌التحصیل تولید می‌شود بدون آن‌که به خیلی‌هایشان نیازی باشد. اما یک تحلیل قابل‌توجه نیز وجود دارد که ولع سیری‌ناپذیر برای ایجاد دانشگاه‌های جدید را زیر ذره‌بین می‌برد،‌ ولعی که شاید برای عده‌ای نان بشود ولی برای آدم‌های مدرک به‌دستی که به خیل بیکاران خواهند پیوست قطعا آب نخواهد شد.

ماجرای صدور اطلاعیه دفتر آموزش عالی غیردولتی وزارت علوم مبنی بر تأسیس مؤسسات جدید آموزش عالی را برخی کارشناسان از همین زاویه تحلیل می‌کنند و صدور آن را محل بحث می‌دانند؛ ازجمله علی آهون‌منش، رئیس اتحادیه مؤسسات و دانشگاه‌های غیرانتفاعی.  او به مهر حرف‌های صریحی می‌زند، مثل این که بیش از۵۰درصد موسساتی که هم‌اکنون وجود دارند زیادی هستند و این که حدود۹۰ دانشگاه دولتی به‌دلیل نداشتن دانشجو یا باید تعطیل یا با مؤسسات مادر ادغام شوند.  به گفته وی، حال و  روز    واحدهای دانشگاه پیام نور و علمی‌کاربردی نیز بهتر از این نیست و برخی از آنها یا در حال تعطیل‌شدن هستند یا غزل خداحافظی را خوانده و بسته شده‌اند درحالی‌که ایران مانده است و 800 هزار صندلی خالی دانشگاهی و درخواست‌های سؤال‌برانگیز عده‌ای برای تاسیس دانشگاه‌های جدید و البته همراهی وزارت علوم با این جریان.
 پشت‌پرده تولد دانشگاه‌های جدید
 آمارها به معنی واقعی هول‌انگیزند. وقتی ایران 85 میلیون نفری و دانشگاه‌هایش را با چین و هند پرجمعیت و کشورهای پیشرفته صنعتی مقایسه می‌کنیم، آماری در دست است که می‌گوید ایران با بیش از 2600 دانشگاه پنج برابر کشورهای پیشرفته دانشگاه دارد و آلمان حدود 400، انگلیس نزدیک به 300، ایتالیا حول‌وحوش 200، هلند بیش از 400 و کشورهای نروژ، سوئد، دانمارک و فنلاند کمتر از 100 دانشگاه.  حتی ما بیشتر از چین که 2400 دانشگاه دارد و تقریبا دو برابر هند که 1600 دانشگاه بیشتر ندارد مراکز آموزش عالی تاسیس کرده‌ایم. پس ما در کمیت گوی سبقت را تقریبا از همه ربوده‌ایم ولی در کیفیت خیلی جاها جا مانده‌ایم و در ایجاد شغل برای کسانی که مدرک به دست‌شان داده‌ایم دچار ناکامی بزرگ شده‌ایم. اما چرا کشورمان به این وضع دچار شده و چه عاملی موجب گشته تا این همه دانشگاه که اغلب ماشین‌های خلق مدرک و ایجاد توقعات اجتماعی‌اند ایجاد شود؟ در پاسخ به این سؤال عده‌ای نگاه مدرک‌گرا در بدنه اداری کشور را مقصر اصلی می‌دانند چرا که باعث شده افراد به داشتن مدرک دانشگاهی رو‌ بیاورند و برای پاسخ به این نیاز کاذب نیز دانشگاه پشت دانشگاه تاسیس شود.  در این میان تهمتن برومند،‌ پژوهشگر حوزه آموزش عالی در گفت‌وگو با جام‌جم تحلیل دیگری ارائه می‌دهد که مقدمه‌اش با یک نگاه تردیدآمیز همراه است.  او تردید دارد که صندلی‌های خالی دانشگاه لزوما به معنی زیادی بودن دانشگاه‌ها باشد ولی اطمینان دارد که مشکل اصلی در کشورمان این است که ظرفیت دانشگاه‌ها برای رشته‌های رقابت‌پذیر به‌شدت کم است و آنجاهایی نیز که ظرفیت فیزیکی وجود دارد، پذیرش‌ها به عمد کاهش می‌یابد در حالی که متقاضیان با‌کیفیت چند برابر ظرفیت‌های اعلام شده هستند. پس در حوزه پذیرش‌ها در برخی رشته‌های خاص ظاهرا دست‌هایی در کار است که مشابه آن در ماجرای تاسیس دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی جدید نیز وجود دارد چرا که برومند می‌گوید یکی از تحلیل‌هایی که در این ارتباط می‌توان ارائه داد بحث تملک زمین است به این معنا که‌تاسیس دانشگاه به معنی انباشت سرمایه برای بخش‌هایی است که به منابع قدرت نزدیکند. 
همه می‌خواهند دانشجو شوند
تصویر آرمانی ما در سند تحول بنیادین آموزش‌و‌پرورش این است که 70‌درصد دانش‌آموزان کشور در رشته‌های مهارتی درس بخوانند با این هدف که در طول دوران تحصیل، ‌حرفه‌ای بیاموزند و بعد از دریافت دیپلم برای خود امرار معاش کنند. اما نتیجه چه شده است؟ این که تا امروز شاید به نصف این رقم رسیده‌ایم که بخش عمده آن نیز حاصل هدایت تحصیل‌های اجباری و مجبور بودن بسیاری از دانش‌آموزان به تحصیل در شاخه‌های کار دانش و فنی و حرفه‌ای است.
از این باب ما درست برخلاف کشوری صنعتی همچون آلمان هستیم چون آنها به آمار 70‌درصدی خیلی سال است که رسیده‌اند. این اتفاق در حوزه ورود به دانشگاه نیز به شکلی دیگر تکرار شده است که علی عبدالعالی،‌ کارشناس مسائل آموزشی آن را روایت می‌کند.
به گفته او، آموزش‌و‌پرورش ما در حالی ساختاری را طراحی کرده‌ که همه دانش‌آموزان می‌خواهند به دانشگاه بروند که در انگلستان فقط ۲۳‌درصد، ‌در آمریکا 37‌درصد، ‌در فنلاند 34‌درصد و در ژاپن 58‌درصد دانش‌آموزان متقاضی ورود به دانشگاه هستند. علت هم روشن است، ‌این که بسیاری از دانش‌آموزان با خروج از نظام آموزش‌و‌پرورش به اندازه کافی توانمند شده‌اند و لزومی به حضور همه آنها در دانشگاه نیست. حالا وضعیت ما را مقایسه کنید که بعد از گذشت حداقل پنج سال از آغاز طرح «هر دانش‌آموز یک مهارت»،‌ نتوانسته‌ایم حتی بخش کوچکی از دانش‌آموزان را چنان ماهر کنیم که به جای رو آوردن به دانشگاه آن هم از سرناچاری، پی راه‌اندازی کسب‌و‌کار خودشان بروند.

مریم خباز - گروه جامعه