حقایق ایران از زبان خارجی‌ها

گفت‌وگو با سهیل اسعد، یک آرژانتینی که فارسی حرف می‌زند و مجری تلویزیون شده

حقایق ایران از زبان خارجی‌ها

سهیل اسعد، دیگر فقط یک نام نیست که او را به‌عنوان آرژانتینی ساکن ایران یا مسلمانی که برای ترویج و شناسایی دینش در جهان فعالیت‌های فرهنگی می‌کند بشناسیم. او این روزها بیش از گذشته به یک چهره تلویزیونی بدل شده و به گستره مخاطبانش در ایران افزوده است. اسعد با بینندگان قاب‌جادو از دریچه اجرای برنامه‌هایی چون «سندباد» و «محیا» ارتباط دارد. سندباد، برنامه‌ای متفاوت از این مجری، مدتی است روی آنتن شبکه دو سیما رفته که با پخش آن، از اسعد دعوت کردیم با حضور در تحریریه روزنامه جام‌جم درباره این برنامه و همچنین فعالیت‌های فرهنگی‌اش از دیروز تا امروز گپ بزنیم.

 آن‌گونه که خودتان گفتید، در سال‌های جوانی در تئاتر فعالیت داشتید. چرا از این هنر در فعالیت‌های تبلیغاتی‌تان استفاه نکردید و آن را ادامه ندادید؟ درحالی‌که می‌شد از ظرفیت دانستن چند زبان و چهره‌ای بین‌المللی‌بودن در این خصوص بهره برد. 
من پنج سال درس تئاتر خواندم و بازیگر یک گروه خیلی مشهور در بوئنوس‌آیرس بودم. عشق خاصی به هنر دارم و همیشه دغدغه داشتم که کاری در ایران انجام دهم اما در این خصوص مشکلاتی داشتم که یکی‌اش بحث زبان بود. تئاتر بدون دانستن زبان امکان‌پذیر نیست.
 این روزها که خیلی خوب فارسی حرف می‌زنید.
منظورم زمان گذشته است. از آرژانتین که به لبنان آمدم سه سال آنجا ماندم. عربی بلد نبودم و نمی‌توانستم کاری کنم. وقتی به ایران آمدم، همین مشکل را با زبان فارسی داشتم. تا زمانی که به زبان مسلط نشوید نمی‌توانید تئاتر کار کنید. مورد دیگر جو حوزه بود. برخی نسبت به هنر نگاه مثبتی نداشتند. به باور من هنر می‌تواند امری مقدس و درعین‌حال ابزاری برای انتقال معارف باشد اما به دلایلی که اشاره کردم، شناکردن خلاف جهت، مشکل است و من هم نخواستم این کار را انجام دهم. 
 البته شما در زندگی‌تان با مهاجرت از یک کشور آمریکای‌جنوبی به خاورمیانه و همچنین فعالیت فرهنگی که برای اسلام داشتید، خلاف جهت شنا کردید.
بله. برای همین چند سال که گذشت با خودم گفتم شاید دیگران متوجه نشوند اما من که خودم متوجه دغدغه‌ام نسبت به این موضوع هستم. دیدم شاید نتوانم تئاتر را ادامه بدهم اما می‌توانم از هنر، تکنیک‌ها و تجربه‌ تئاتر در فضای کاری‌ام به‌عنوان مبلغ دینی و فرهنگی استفاده کنم. وارد رسانه و مستندسازی شدم. از هنر تئاتر در روش تبلیغم برای ایجاد جذابیت و زیباکردن فضای تبلیغی استفاده کردم. 
 با وجود این موانع، ‌چطور مجری شدید؟
وقتی هیسپان ‌تی‌وی تاسیس شد کسی نبود که زبان اسپانیایی بداند و درعین‌حال برای اجرا خوب باشد. البته آن زمان قرار نبود مجری باشم. برنامه‌ای برای تبلیغ اسلام بود که من به‌عنوان مجری کارشناس در آن حضور داشتم. همان‌طور که گفتم کسانی که در حوزه، قابلیت فعالیت رسانه‌ای داشته باشند، خیلی کم بودند. دوستانی که کار ما را دیدند، خیلی برایشان جذاب بود. شبکه‌های عربی مثل ثقلین، الکوثر و... هم درخواست کردند به زبان عربی در آنها اجرا داشته باشم و به این ترتیب یک کار به کار دیگری منجر شد. 
 می‌شود گفت کم‌کم خودتان هم به اجرا علاقه‌مند شدید؟
علاقه اصلی من اجرا نیست، بلکه رسانه است. معتقدم رسانه در انتقال مفاهیم، معارف و فرهنگ حرف اول را می‌زند. بنابراین دوست دارم همیشه در رسانه حضور پیدا کنم، چه به‌عنوان مجری و چه هر عنوان دیگر. 
 اجرای سندباد چه ویژگی‌ای داشت و چقدر به هدف‌تان نزدیک بود که آن را انتخاب کردید؟
این برنامه من را به یاد مستند 30قسمتی «جهان‌شهری‌ها» انداخت که 10 سال پیش با آقای شهاب اسفندیاری در چند کشور آمریکای‌لاتین و اروپا ساخته بودیم و از شبکه سه پخش شد. رسالت اصلی آن مستند این بود واقعیت‌‍‌ کشورهای دنیا که به مسلمانان و تازه‌مسلمانان مربوط می‌شود را به مخاطبان نشان دهد. لازم است با نگاه معتدل و منصفانه حقایق را بیان کنیم و این موضوع را در سندباد دیدم. نکته بعدی حضور خارجی‌ها در برنامه است که ما حقایق را از زبان خود خارجی‌ها بشنویم. به نظر من نیاز است که یک خارجی با این افراد ارتباط مستقیم داشته باشد. گاهی می‌خواهیم خودمان مترجم حقایق دیگران بشویم که این خیلی جواب نمی‌دهد. مخاطب نیاز دارد حقایق را بدون فیلتر و واسطه بشنود. همچنین یک‌سری مسائل هست که گاهی شما به‌صورت غیرمستقیم می‌توانید منتقل کنید که من این روش را بیشتر قبول دارم تا این‌که به‌صورت مستقیم پیغامی را منتقل کنم.
 هرچند نگاهی اعتدالی تا حد زیادی در این برنامه وجود دارد اما برای مثال در قسمت مربوط به کره‌جنوبی و بخشی که درباره آمار خودکشی در این کشور مطرح شد، مفهومی که انتقال دادید باز جانبدارانه است. گویی عنوان می‌کنید آنجا بد است و اینجا خوب. به نظر می‌رسد به هدف اعتدال، کاملا جامه عمل نپوشانده‌اید. 
به‌هرحال ترسیم مرز در این فضا خیلی سخت است. ما بچه‌مسلمان و شیعه هستیم و در این کشور زندگی می‌کنیم، پس ذهن‌مان خالی نیست. این زمینه در قضاوت‌های ما موثر است. ضمن این‌که انصاف این است که شما باید خوبی‌ها و بدی‌ها را کنار هم بگویید.ما هم در این برنامه، سفید و سیاه را کنار هم دیدیدم. البته شما در رسانه فعال هستید و با نگاه کارشناسی برنامه را رصد کردید. به نظرم مخاطبان معمولی از این زاویه به برنامه نگاه نمی‌کنند، چون ما خوبی‌ها و بدی‌ها را گفتیم. 
 تاکنون چه بازخوردهایی از پخش سندباد داشتید؟
خیلی پیگیر بازخوردها نبودم. مردم در خیابان معمولا از تماشای برنامه ابراز رضایت کردند. در صفحه اینستاگرام هم بازخوردهای مثبت و منفی داشتم.
 بازخوردهای منفی بیشتر متوجه چه بخشی از برنامه است؟ 
هر سبک جدید با مقاومت همراه است. ضمن این که برخی دوستان در حوزه به پوشش من در این برنامه ایراد گرفتند و گفتند چرا به‌عنوان یک طلبه، شلوار لی می‌پوشید؟یادم است یک‌بار لباس آبی و زرد پوشیده بودم و یکی توییت زده بود، اینها طرفدار اوکراین هستند و این رنگ پرچم اوکراین است! (می‌خندد) بعضی هم برخلاف نظر شما بر این باورند که برنامه در پی ترویج فرهنگ کشورهای دیگر است و مثلا درباره قسمت کره گفتند چرا موسیقی این کشور را پخش کردید؟ 
 به عنوان کسی که تجربه زندگی در آرژانتین، لبنان و ایران را داشتید و سفرهای زیادی رفتید، اگر در این برنامه شرکت کنید و بخواهید میان جامعه ایران و آرژانتین مقایسه داشته باشید، چه می‌گویید؟ 
از لحاظ فرهنگی در ملت آرژانتین یکپارچگی نمی‌بینیم. بیشتر این ملت مهاجر هستند. آرژانتینی اصیل خیلی کم داریم. بیشترشان اروپایی مثلا ایتالیایی، آلمانی، اسپانیایی و پرتغالی یا عرب هستند، نظیر سوریه‌ای یا مثل ما لبنانی. تنوع فرهنگی زیاد دیده می‌شود. از لحاظ فرهنگی چند جامعه داریم و فاصله میان یک نژاد یا فرهنگ با نژاد و فرهنگ دیگر خیلی زیاد است. در ایران هم این تنوع دیده می‌شود اما نه به آن میزان. اگر بخواهم با نگاه روان‌شناسانه عرض کنم، ایران از نظر فرهنگ عمومی، فرهنگ پیری دارد. آرژانتین، فرهنگ جوانی دارد و آثار حیاتی و نشاط جامعه‌شان خیلی زیاد است. البته فرهنگ ایران ویژگی‌های خاص خود را مثل متانت، فکر عمیق و... دارد و نگاهش به مسائل جدی جامعه ویژه‌ است. یکی از مشکلاتی که از ابتدای سکونتم در ایران با آن مواجه بودم، تعارف است. آرژانتین خیلی فرهنگ راحتی دارد. شفاف هستیم و همان‌طور که فکر می‎کنیم، عمل می‎کنیم. در ایران هر حرکتی، سیاسی است و یک حساب کتابی پشت آن وجود دارد. 
 بعد از 20 و چند سال زندگی در ایران به این ویژگی عادت نکردید؟
نه. گاهی خیلی آزارم می‌دهد. 
 اما با وجود این، انتخاب کردید که در ایران بمانید؟
همان‌طور که گفتم دنبال اهدافم هستم و در پی راحتی نفس نبودم. البته نه به این معنی که ایران ویژگی‌های خوب ندارد. اینجا جامعه شیعی است و می‌توانیم کنار هم به‌راحتی زندگی کنیم. وقتی در ایران می‌گویی یاعلی، کسی چپ‌چپ نگاهت نمی‌کند. همچنین در موارد دیگر مثل انرژی، امنیت و اشتغال در ایران وضعیت بهتر از لبنان یا کشورهای آمریکای جنوبی است. 
 اگر کارنامه‌تان را در حوزه تبلیغات دینی بررسی کنید، شاهد چه نتایجی در این زمینه خواهید بود؟ موفقیتی داشتید که بتوانید از آن نام ببرید؟
گاهی دیدن نتیجه در کار فرهنگی،‌ خیلی سخت است. کار فرهنگی حداقل در مناطقی که ما در آن کار می‌کردیم، مثل این است که بذری را کاشتی ولی نمی‌‌دانی کی به میوه تبدیل می‌شود. در کار فرهنگی تاریخ خاصی نداریم. شاید یک سال بعد جواب دهد و شاید صد سال دیگر. نتیجه‌ای که ما می‌بینیم همان کاشتن بذر است. کار کردن در رسانه‌های بین‌المللی هم همین خاصیت را دارد. من چند برنامه به زبان عربی اجرا می‌کنم اما نمی‌دانم در آن کشورها چقدر برنامه من دیده می‌شود و تاثیر آن چیست.
 یعنی تا به حال حاصل کارتان را به‌صورت مشخص ندیده‌اید؟
دیده‌ام. چند مرکز اسلامی راه‌اندازی کردم. چند امت اسلامی در مناطقی که حتی یک مسلمان هم نبود، ساختیم. از همان مسلمان‌ها چند نفر تبدیل به طلبه و علمای دین شدند. همه اینها نتیجه است اما شاید آن چیزی را نبینم که به‌عنوان ایجاد تحول عمیق در ذهن دارم. شاید صد سال بعد اتفاق بیفتد. در کار تبلیغی تاسیس فضای فرهنگی در آمریکای لاتین داشتیم. در 20 کشور، سی و چند مرکز فرهنگی داریم. نتیجه اصلی این است. به‌نظرم نتیجه بعدی هم این است که یک آرژانتینی به فارسی صحبت می‌کند و در ایران به مجری تلویزیون و فعال رسانه‌ای تبدیل شده است. این اتفاق یک شبه رخ نداده و نتیجه سال‌ها کار است. 

مسیر هدایت
اسعد:
وقتی می‌پرسند چطور بیشتر جذب اسلام شدی، انتظار می‌رود من از یک لحظه نام ببرم. در صورتی که این اتفاق به‌صورت تراکمی رخ داد. تقریبا ظرف دو سال این تغییر در من ایجاد شد. ایامی که تئاتر کار می‌کردم، استادی داشتم که صوفی بود. از همان زمان جرقه‌ای در من نسبت به معنویت ایجاد شد. این استاد الگوی من بود. یافتن هویت فرهنگی‌ام هم از دلایل سفرم به لبنان بود. با خودم می‌گفتم پدرم لبنانی است اما خودم مثل آرژانتینی‌ها زندگی می‌کنم و زبانم اسپانیایی است. لبنان را نمی‌شناختم و زبانشان را بلد نبودم. همچنین اولین محرمی که در بیروت بودم، با عمق بیشتری امام حسین(ع) را شناختم. در خیمه‌های بیروت که حزب‌ا... آنها را درست می‌کرد، سیدحسن نصرا... سخنرانی می‌کرد و آنجا تحول عمیق‌تری در من ایجاد شد. 

نوشین مجلسی - گروه رسانه
ضمیمه نوجوانه