من به وزیر ارتباطات پیام دادم!
کارتونهای پخش شده از صداوسیما نقطه اتصال خاطرات مشترک ما دهه هفتادیها با دهه شصتیها و دهه هشتادیهاست. یعنی بیش از سه دهه خاطرات مشترک از کارتونهایی مثل بچههای کوه آلپ، بابا لنگدراز، هایدی و باقی انیمیشنهای ژاپنی که بارها از تلویزیون پخش شدهاند؛ خاطراتی که به احتمال زیاد متولدین دهه 90 که الان نوجوان هستند نیز بخشی از آن را تجربه کردهاند.
البته امروز بهواسطه دسترسیای که نوجوانان به انواع محتواها در شبکههای اجتماعی دارند، قطعا دیدگاهی که نسبت به زمان نوجوانی ما داشتند، متفاوتتر است. در مخیله هیچکدام از همدورهایهای من نمیگنجید که روزی بتوانیم مستقیم به وزیر ارتباطات در شبکههای اجتماعی پیام دهیم و از وضعیت نت شکایت کنیم.
زمان ما دیدن مدیر مدرسه خود رویا بود، چه برسد به وزیر ارتباطات! این هم قطعا بهواسطه وضعیتی است که جامعهشناسان آن را جامعهپذیری نام گذاشتهاند؛ همین دوستانی که امروز میگویند نوجوانان جامعهپذیرتر نسبت به گذشته شدهاند. حال با این نظر این شائبه پیش میآید که مگر ما دهه هفتادیها، زمان نوجوانی خود جامعهپذیر نبودیم؟
احتمالا نبودیم و این از محتواهایی که ما در آن سالها میدیدیم، کاملا واضح است. نسل ما با خانه مادربزرگه رشد کرده است. مجموعهای که قطعا با دیدنش جامعهپذیر بودن که هیچ تبدیل به جامعهگریز هم میشدیم. با دیدن قیافه مادربزرگ و هاپوکومار من ساعتها از ترس داخل اتاقم پنهان میشدم. یا مثلا با دیدن هایدی آن هم در کوهستانی که به زور چند انسان در آن پیدا میکردیم، توقع داشتیم که یاد بگیریم چگونه در جامعه حضور پیدا کنیم.
درست است که ما جامعهپذیر نشدیم اما حداقل ارتباطمان با جامعه، واقعیتر از نوجوان امروز بود. نوجوان امروز با وجود حضورش در شبکههای اجتماعی یا دیدن محتواهایی که همگی میگویند ای نوجوان برو در دل جامعه و خودت را ثابت کن اما در توهمی از حضور در جامعه به سر میبرد. زیرا تنها بهوسیله یک دستگاه ارتباطی همچون گوشی همراه خود و اپلیکیشنهای فضای مجازی در جامعه حضور دارد. آن هم نه جامعه واقعی بلکه جامعه مجازی! دقیقا مثل انیمه «بل» ساخته هوسودا یا انیمیشن «ران اشتباه رفته است» که نشان میدهند نوجوان امروزی چگونه بر تکنولوژی چیره یا بهتر بگویم تکنولوژی بر او چیره شده است.
خلاصه که ما دهه هفتادیها با گریز از جامعه بزرگ شدیم اما نوجوانان امروزی مثل ما نیستند بلکه آنها واقعا در بطن جامعه حضور دارند، منتها تنها تفاوت ما این است که قبلا وزیر ارتباطات در شبکههای اجتماعی صفحه نداشت و امروز دارد.
امیرمحمد بهامیر - کارشناس رسانه
زمان ما دیدن مدیر مدرسه خود رویا بود، چه برسد به وزیر ارتباطات! این هم قطعا بهواسطه وضعیتی است که جامعهشناسان آن را جامعهپذیری نام گذاشتهاند؛ همین دوستانی که امروز میگویند نوجوانان جامعهپذیرتر نسبت به گذشته شدهاند. حال با این نظر این شائبه پیش میآید که مگر ما دهه هفتادیها، زمان نوجوانی خود جامعهپذیر نبودیم؟
احتمالا نبودیم و این از محتواهایی که ما در آن سالها میدیدیم، کاملا واضح است. نسل ما با خانه مادربزرگه رشد کرده است. مجموعهای که قطعا با دیدنش جامعهپذیر بودن که هیچ تبدیل به جامعهگریز هم میشدیم. با دیدن قیافه مادربزرگ و هاپوکومار من ساعتها از ترس داخل اتاقم پنهان میشدم. یا مثلا با دیدن هایدی آن هم در کوهستانی که به زور چند انسان در آن پیدا میکردیم، توقع داشتیم که یاد بگیریم چگونه در جامعه حضور پیدا کنیم.
درست است که ما جامعهپذیر نشدیم اما حداقل ارتباطمان با جامعه، واقعیتر از نوجوان امروز بود. نوجوان امروز با وجود حضورش در شبکههای اجتماعی یا دیدن محتواهایی که همگی میگویند ای نوجوان برو در دل جامعه و خودت را ثابت کن اما در توهمی از حضور در جامعه به سر میبرد. زیرا تنها بهوسیله یک دستگاه ارتباطی همچون گوشی همراه خود و اپلیکیشنهای فضای مجازی در جامعه حضور دارد. آن هم نه جامعه واقعی بلکه جامعه مجازی! دقیقا مثل انیمه «بل» ساخته هوسودا یا انیمیشن «ران اشتباه رفته است» که نشان میدهند نوجوان امروزی چگونه بر تکنولوژی چیره یا بهتر بگویم تکنولوژی بر او چیره شده است.
خلاصه که ما دهه هفتادیها با گریز از جامعه بزرگ شدیم اما نوجوانان امروزی مثل ما نیستند بلکه آنها واقعا در بطن جامعه حضور دارند، منتها تنها تفاوت ما این است که قبلا وزیر ارتباطات در شبکههای اجتماعی صفحه نداشت و امروز دارد.
امیرمحمد بهامیر - کارشناس رسانه