نسخه Pdf

قربانی

قربانی

اکنون که کلمات را بر صفحه کاغذ، چون قطرات باران هنگام فرود آمدن بر برگ درختان جاری می‌کنم، می‌فهمم چقدر همه‌ ما قربانی بودیم؛ قربانی تقسیم‌بندی.

تقسیم شدن، شما را به یاد چه چیزی می‌اندازد؟ ترازوی اکبر آقای بقال سر کوچه؟ یا شاید هم خانه‌‌های لوزی شکل کندوی زنبور عسل؟یا ممکن است یاد قرض و قسط و دسته‌چک‌های بانکی‌تان بیفتید؟ من اما به یاد همکلاسی‌هایم می‌افتم که چگونه چهار رشته‌، هر یک از ما را به سمتی سوق داد. به یاد تقسیم تیزهوش بودن، نمونه‌دولتی بودن، غیر‌انتفاعی بودن، هیأت امنایی بودن و یا یک آدم عادی بودن در مدرسه‌ای دولتی می‌افتم. بعد از آن تقسیم بین تراز بالای شش‌هزار و تراز بالای هفت‌هزار و تراز بالای هشت‌هزار را به خاطر می‌آورم و تقسیم بین دانشگاه‌های برتر، آزاد یا غیر‌انتفاعی به ذهنم می‌آید. سپس به یاد تقسیم رشته‌های تاپ و رشته‌های صد من‌ یک‌غازی برای پیدا کردن یک انتخاب آبرومند می‌افتم.درست است؛ همه‌ اینها به روزی برمی‌گردد که جلوی دخترکی بی‌خبر از تقسیم‌بندی‌های دنیا، کاغذ سفیدی قرار دادند و اولین تقسیم‌بندی را رویش یادداشت کردند. سپس مدیر مدرسه بعد از گرفتن اولین چک کلاس فوق‌العاده‌ کنکور، دستان دخترک را فشرد و گفت: تبریک می‌گوییم به چرخه‌ بی‌پایانی از تقسیم و تقسیم و تقسیم خوش آمدید.

 فاطمه مهرابی - تهران