به نام مردم، برای تاریخ

پرونده‌ای کوچک برای بازیگری بزرگ به نام پروانه‌معصومی

به نام مردم، برای تاریخ

پروانه معصومی با نیم‌قرن حضور در سینما و تلویزیون، خاطرات ماندگاری برای مخاطبان ایرانی ساخت. او درعرصه حرفه‌ای نیز دو بار جایزه بهترین بازیگر را از جشنواره فیلم فجر به دست آورده و سال81 هم در جشن خانه سینما جایزه ویژه هیات‌مدیره را از آن خود کرد.

معصومی در سال‌های فعالیتش پیرامون زندگی هنری خود با مطبوعات به گفت‌و‌گو ننشسته بود اما به بهانه همان جایزه جشن سینما با رویی باز دعوت مرا برای یک گفت‌و‌گو و مرور بر زندگی حرفه‌ای‌اش پذیرفت. حالا او رفته ولی بازخوانی این گفت‌وگو خالی از لطف نیست با این حسرت که کاش هفته‌نامه خاطره‌انگیز «سینما» در قید حیات بود و این گفت‌و‌گو در مرجع اصلی بازنشر می‌شد اما حالا در اندوه فقدان هردو، متن گفت‌و‌گو پیش روی شماست.  معصومی با تمام مشکلاتی که داشت، پس از بازی در یک سکانس پرتنش از مجموعه پلیس جوان، شتاب‌زده خود را به قرار گفت‌وگو رساند تا خلف وعده نکرده باشد. او انسانی مثال‌زدنی و بازیگری حرفه‌ای به معنی واقعی کلمه بود که گویی به نام مردم  و برای تاریخ  خلق اثر می‌کرد. یادش گرامی 

دوست دارید از کدام فصل زندگی و فعالیت‌تان شروع کنیم؟
 فرقی نمی‌کند، البته شاید از ابتدا بهتر باشد.
 
پس از اول اول شروع می‌کنیم؛ چه سالی و در کجا متولد شدید؟
۱۳۲۳ در خیابان دانشگاه، چهارراه دانشگاه تهران 
 
در چگونه خانواده‌ای؟ 
در یک خانواده مذهبی. پدرم مومن مدرنی بود، به طوری که بعد از دیپلم (۱۹۶۶) برای ادامه تحصیل مرا به آلمان فرستاد، من چهار خواهر و دو برادر هم دارم .
 
رابطه این خانواده با فعالیت‌های هنری چطور بود؟ 
پدرم کرد بود، یادم می‌آید بعد از اکران فیلم رگبار، فامیلش نامه‌ای نوشتند به این مضمون؛ یا تو جلوی دخترت را بگیر یا اگر نمی‌توانی ما این کار را انجام بدهیم. به همین خاطر من به پدرم قول دادم، هرگز کاری نکنم که موجب سرشکستگی ایشان شوم و مطمئنم که به قولم وفا کرده‌ام.
 
البته منظور من قبل از ورود شما به سینما بود.
یادم می‌آید اولین کتابی که به من هدیه شد، از طرف پدرم بود. ایشان سعی می‌کردند به نوعی خانواده را با مطالعه مانوس کنند. جالب است بدانید پدرم به فراخور سن هریک از بچه‌هایش، برای‌شان مجله می‌خرید. 
 
برای شما چه مجله‌ای می‌خرید؟ 
فکر می‌کنم مجله «روشنفکر». 
 
در چه سنی این مجله را برای‌تان می‌خرید؟ 
فکر می‌کنم دوم دبستان بودم. در ضمن ما عادت داشتیم قبل از خواب به قصه‌های پدرم گوش بدهیم و ایشان تبحر ویژه‌ای در قصه‌گویی داشتند.
 
چه داستان‌هایی برای‌تان تعریف می‌کرد؟ 
یادم هست از کتاب هزار و یک شب قصه می‌خواند.
 
پیش از شما  فرد دیگری هم در خانواده بود که فعالیت هنری داشته باشد؟ 
نه، هیچ‌کدام فعالیت جدی هنری نداشتند، ولی هرکدام به نوعی علاقه هنری داشتند. یکی از برادرها در ساخت کارهای دستی یک آرتیست واقعی بود. خود من بیشتر به مطالعه علاقه داشتم، گاهی هم می‌نوشتم، یکی دیگر از خواهرها هم خوب می‌نوشت. خواهر دیگرم پزشکی می‌خواند و خواهری هم ازدواج کرده بود و خانه‌داری می‌کرد. به نظر من خانمی که زندگی‌اش را اداره می‌کند، مسیر زیستن را بلد است و به نوعی هنرمند است.
 
به خاطر دارید اولین فعالیت هنری خود را کجا آغاز کردید؟ 
در آلمان. من دانشجو بودم که با آقای معصومی آشنا شدم، اولین تجربه بازیگری من هم مقابل دوربین عکاسی ایشان بود.
 
در چه رشته‌ای درس می‌خواندید؟ 
علوم سیاسی که البته بعد از ازدواج با آقای معصومی آن را نیمه‌کاره رها کردم. یک دوره گریموری را گذراندم و به اتفاق همسرم به ایران بازگشتم.
 
آن زمان سینما می‌رفتید یا اصلا به فیلم دیدن علاقه‌مند بودید؟
فیلم‌های ایرانی را نمی‌دیدم اما فیلم‌های کلاسیک تاریخ سینما را تماشا می‌کردم.
 
اولین حضورتان در مقابل دوربین سینما فیلم بیتا (۱۳۵۱) بود. چطور بازی در این فیلم را قبول کردید؟ 
همسرم از من یک عکس تبلیغاتی گرفته بود، برای تبلیغ سرویس هوایی GOAC که صبح به لندن پرواز داشت و بعدازظهر به تهران بازمی‌گشت. عنوان شخصیت تبلیغاتی من در این عکس خانم عطیقی بود که صبح برای خرید به لندن پرواز می‌کرد و بعدازظهر به تهران می‌آمد تا به کارهای دیگرش برسد. من برای این تبلیغ، خودم را گریم کرده و سن و سالم را بالا برده بودم.
 
گریم را خودتان انجام دادید؟
بله، آن عکس را آقای هژیر داریوش دیده بودند و باتوجه به سن‌وسالم درعکس من را برای بازی در فیلم انتخاب کردند. آقای بهارلو که از دوستان همسرم بود، مسأله را مطرح کرد و من که کودک خردسالی داشتم، نپذیرفتم. ضمن این‌که محیط سینمای آن زمان اصلا مناسب نبود اما آقای بهارلو لوکیشن را از در منزل ما نشان داد و مرا مجاب کرد که نقش را قبول کنم. اما وقتی آقای هژیر داریوش مرا با آن شکل و شمایل دیدند، فهمیدند جوان هستم اما من گفتم می‌توانم همان گریم را برای فیلم انجام دهم که این کار هم انجام شد و بازی من در این فیلم، مجموعا سه روز طول کشید اما همکاری با هژیر داریوش و دکتر کاووسی در همان مدت کوتاه برای من جوان تجربه خوبی بود.
 
مگر چند سال داشتید؟ 
فکر می‌کنم ۲۵سال. بعد از آن تصمیم گرفتم دررشته گریم فعالیت کنم. ازطریق آقای انور به تلویزیون معرفی شدم اما در آن سال‌ها گریم در تلویزیون جدی نبود و به همین خاطر این کار را هم کاملا  کنار گذاشتم. 
 
بازی در فیلم بیتا چه بازتابی برای شما داشت؟ 
نقش من در فیلم کم بود.
 
از این به بعد می‌خواهم به فیلم‌ها و فعالیت سینمایی شما بپردازم. اگر تا این مقطع مطلبی هست که باعث دلبستگی‌تان به سینما شد، بگویید؟ 
 من گفتم دلبسته سینما شدم؟ 
 
نگفتید، اما مگر غیر از دلبستگی حس دیگری هم می‌تواند این‌ همه سال آدم را در سینما نگه دارد.
بیشتر برایم یک هدف بود از ابتدای ورود به سینما. البته بعد از فیلم بیتا یک هدف باعث شد سینما و گونه خاصی از آن را انتخاب کنم که بعدا درباره آن صحبت می‌کنیم.
 
و حالا می‌رسیم به اولین حضور جدی شما در سینماو فیلم  رگبار(۱۳۵۲)...
آقای احمدرضا احمدی از دوستان خانوادگی ما بود اما من آقای بیضایی را نمی‌شناختم. چون تماشاگرتئاتر نبودم. سینما هم که نمی‌رفتم. مطبوعات ایرانی آن زمان را هم نمی‌خواندم، آن زمان آقای معصومی مجله آلمانی «اشترن» را می‌خواند و من هم مجله «الترن» خانواده را مطالعه می‌کردم.
 
یعنی از جریانات فرهنگی ایران دور بودید؟ 
در حقیقت از جریانات بالقوه فرهنگی آن زمان که برای‌مان جذابیتی نداشت، دور بودیم.  آقای احمدی قصه را برایم تعریف کرد اما من چیزی از آن نفهمیدم. تا بیضایی فیلمنامه را به من داد و بعد از مطالعه، بازی در آن را قبول کردم. قصه واقعا قشنگی بود اما ورود به محیط سینمای ایران برای من خیلی مسأله‌ساز می‌شد. آقای احمدی از این جهت به من اطمینان داد و من پذیرفتم.
 
بعد از حضور در رگبار چه احساسی داشتید؟
تجربه بسیار خوبی بود، من دیدم می‌شود در این سینما ماند و فیلم خوب بازی کرد و این همان هدفی بود که قبلا اشاره کردم.
 
حتما بعد از آن پیشنهادات زیادی برای بازیگری داشتید؟
آن دوره این‌طور بود که بعد از متولد شدن یک بازیگر در سینما و موفقیتش، از همه‌سو به او پیشنهاد بازی می‌دادند ولی من نشان دادم هیچ‌کدام از آن پیشنهادات برایم جذابیتی ندارد تا فیلم بعدی یعنی «غریبه و مه».
 
با بازی در فیلم غریبه و مه (1354) درواقع وارد جریان موج نوی سینمای ایران شدید؟
بله. اصولا من از سینمای گیشه‌ای آن زمان کاملا دور بودم و تنها فیلم‌هایی که دیدم، حسن کچل (علی حاتمی) و قیصر (مسعود کیمیایی) بود.

درانتخاب فیلم‌ها و نقش‌ها، ازکسی مشاوره می‌گرفتید ‌یا تنها به خاطر اعتمادی که به بیضایی داشتید، نقش‌ها را قبول می‌کردید؟
می‌دانستم در کنار ایشان نوعی از سینما را تجربه می‌کنم که برای خانواده‌ام مشکلی ایجاد نمی‌کند و با همفکری شوهرم، نقش‌ها را می‌پذیرفتم. شاید باور نکنید اما در فیلم غریبه و مه ما هر شب برای نقش با هم گفت‌و‌گو می‌کردیم.
 
درباره همین فیلم نکته‌ای را به خاطر دارید که طی همین گفت‌و‌گوها به دست آمده باشد؟
برای ناپدید شدن قایق به نظرم آمد، بهتر است به جای آتش زدن، آن را چال کنم تا اگر روزی شوهرم به قایق احتیاج داشت، آن را در اختیارش بگذارم و همین فکر در فیلم گنجانده شد.
 
از ویژگی‌های کار با بیضایی برای‌مان بگویید؟
یادم هست برای فیلم کوتاه «سفر» همان‌طور که در فیلم می‌بینید، ایشان نقشی کوتاه را برای من درنظر گرفتند که فوق‌العاده باارزش بود اما آقای بیضایی به خاطر کوتاهی نقش با نوعی شرم آن را به من پیشنهاد کرد. من همیشه برای ایشان احترام قائلم، چون بسیار صاحب اندیشه و محترم هستند.
 
چرا با دیگر کارگردانان موج نوی سینمای ایران کار نکردید؟
من خیلی ریسک کرده بودم که در آن سال‌ها با فیلم رگبار وارد سینما شدم، دیگر ریسک بعدی احتیاج نبود چون من نه بازیگر حرفه‌ای بودم و نه از این طریق ارتزاق می‌کردم. آن‌قدر هم عاشق سینما نبودم که اگر جلوی دوربین ظاهر نشوم، دق کنم. برای همین خیلی طبیعی بود که تنها در فیلم‌های آقای بیضایی بازی کنم.
 
آن‌وقت چطور شد که از سال 56 تا 63 به طور کلی از سینما دور شدید؟
سال 56 «کلاغ» را  بازی کردم. بعد از ایران رفتم تا 22 بهمن سال 1358 که به ایران بازگشتم.
 
چرا رفتید، اصلا کجا رفتید؟
پسرم در فرانسه درس می‌خواند، من هم پیش او بودم تا این‌که انقلاب پیروز شد و پسرم با همان سن کمی که داشت، گفت مادر مدت‌ها منتظر چنین روزی بودم. حالا که اتفاق افتاده، چرا اینجا بمانیم و ما به ایران برگشتیم. از سال 58 تا63 محدودیت حضور خانم‌ها در سینما زیاد شد، هنوز آن دوره‌ای که خود امام سینما را تاکید کردند، نرسیده بود. اگر زنی هم در فیلمی حضور داشت به عنوان یکی از وسایل صحنه و در لانگ‌شات بود.سال 62 فیلم «راه دوم» را به کارگردانی حمیدرضا رخشانی بازی کردم و قصه زنی را روایت می‌کرد که با شوهرش همراه و همفکر نبود. فیلم نگاه دقیقی به نقش زن داشت. متاسفانه در عمل موضوع درخوری نشد اما مقطع خاصی از سینما را دگرگون کرد و آن حضور زن در سینما بود.
 
«تاتوره» بلافاصله بعد از این فیلم پیشنهاد شد؟
بله آقای کیومرث پوراحمد من را انتخاب کرد و خانم مهوش شیخ‌الاسلامی مدیرتولید فیلم که از دوستانم بود، من را مطلع کرد. فیلم را خیلی دوست داشتم، به‌ویژه شیوه کار آقای پوراحمد برای من جایگاه خاصی داشت. بهترین تجربه‌ این فیلم برای من، ارائه یک شناسنامه - خارج از فیلمنامه  - برای مروارید بود که از طرف ایشان مطرح شد.
 
بعد از انقلاب با چه هدفی فیلم‌ها را انتخاب می‌کردید؟
با این هدف که زن دوباره جایگاه واقعی خود را در سینما پیدا کند. معتقد بودم که زن می‌تواند در سینمای بعد از انقلاب جایگاه ویژه و محکمی داشته باشد.
 
می‌رسیم به «گلهای داوودی» که در همان سال اولین جایزه جشنواره فیلم فجر را برای ‌تان به ارمغان آورد...
فیلم گلهای داوودی در زمان خودش موفق بود. با آقای رسول صدرعاملی خیلی خوب کار کردیم. موضوعاتی در فیلم وجود داشت که برایم بسیار عجیب بود. هرکدام را با ایشان درمیان می‌گذاشتم یا می‌پذیرفتند یا این‌که طی مباحثه‌ای به درک صحیحی از آن می‌رسیدیم.
 
از این تغییرات چیز موثری را به خاطر دارید که در فیلم اعمال شده باشد؟
در فیلمنامه اصلی انتهای داستان خیلی شاد درنظر گرفته شده بود اما در آن صحنه‌ای که به آقای مشایخی می‌گفتم خسته‌ام، خیلی خیلی خسته‌ام. احساس می‌کردم بااین جمله زندگی زن پایان می‌گیرد و این مرگ درونی اجازه نمی‌دهد اوبه دنبال پسرش برود. چون رسالت مادر پایان گرفته بود ودیگر هیچ هدفی برای زنده ماندن نداشت. آقای صدرعاملی این را پذیرفت ودرفیلم هم به کار گرفت.

یک نقش تاریخی لذت‌بخش
پروانه معصومی، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون درباره حضور خود در سریال ماندگار امام علی(ع) در مصاحبه‌ای گفته بود: بازی در مجموعه تلویزیونی امام علی(ع) برایم اصلا سخت که نبود هیچ، بلکه لذتبخش هم بود. یک روز داوود میرباقری برای حضور در این مجموعه از من دعوت کرد و زمانی ایفای نقشم در این مجموعه آغاز شد که همه سکانس‌های این مجموعه ضبط شده بود و در ادامه صحنه‌های مربوط به من فیلمبرداری شد. ضبط همین سکانس‌ها ده روز طول کشید. کار با داوود میر باقری و دیگر عوامل مجموعه تلویزیونی امام علی(ع) برایم فوق‌العاده لذتبخش بود و همه چیز در آن برهه خوب پیش رفت. این بازیگر سینما در خصوص این‌که آیا برای ایفای نقش در قالب شخصیت هاجر همسرمالک اشتر مطالعه زیادی کرده است، اظهار کرد: برای ایفای نقش هاجر خیلی مطالعه نکردم و شاید بهتر است بگویم ۸۰ درصد ماجرای زندگی هاجر را داوود میر‌باقری برایم گفت که برای ایفای این نقش بسیار به من کمک کرد. معصومی درباره ویژگی‌ کار با داریوش ارجمند هم تصریح کرد: سریال امام علی(ع) اولین تجربه همکاری‌ من با داریوش ارجمند نبود زیرا ما در گذشته در فیلم سینمایی ناخدا خورشید هم تجربه همکاری داشتیم و به همین دلیل توانستیم به خوبی از پس نقش هاجر و مالک‌اشتر بر بیاییم.
بازیگر سریال امام علی(ع) ادامه داد: نیروی مثبتی که ما در سریال امام علی(ع) داشتیم را می‌توان از کیفیت بازی بازیگران و به طور کل خروجی این مجموعه احساس کرد. چون نه فقط بازیگران این مجموعه که همه عوامل ساخت سریال امام علی(ع) با عشق به این حضرت کار و تلاش کردند‌. پس بهتر است بگویم همه با نیت قلبی و اعتقاد به امام علی(ع) برای این مجموعه آمده بودند. معصومی در خصوص اعتقاد قلبی خود به امام علی(ع) خاطر نشان کرد: فکر می‌کنم همه مانند من به حضرت علی(ع) اعتقاد خیلی زیاد داریم این یک واقعیت است که هر جایی انسان در کاری می‌ماند با گفتن  یا علی درها به رویش باز می‌شود. 
زنده‌یاد معصومی سال‌ها پیش در مصاحبه دیگری درباره یکی از مهم‌ترین نقش‌های کارنامه کاری‌اش، گل‌های داوودی بیان کرد: وقتی فیلمنامه گل‌های داوودی را خواندم از آن خوشم آمد. نواقصی در فیلمنامه وجود داشت که قرار شد برطرف شود و یک مقدار هم مشکل گریم داشتیم، چون حتما چهره من باید کمی پیرتر می‌شد تا داشتن پسری هم‌سن آقای امکانیان به چهره‌ام بخورد. خوشبختانه با آقای صدرعاملی می‌توانستم کنار بیایم؛ مثلا صحنه‌ای بود که باید به زندان می‌رفتم و خبر مرگ شوهرم را می‌شنیدم. در فیلمنامه نوشته بود زن جیغ می‌کشد و خودش را به زمین می‌اندازد و توی سرش می‌زند و کار‌هایی می‌کند که به نظر من در شخصیت آن زن نبود. زنی که ۲۲ سال بچه‌اش را بی‌سر و صدا بزرگ کرده و همیشه انتظار شوهرش را کشیده این کار‌ها به او نمی‌خورد. گفتم این جوری نمی‌توانم. اتفاقا نویسنده فیلمنامه هم در آنجا حضور داشت که من ایشان را نمی‌شناختم. آقای صدرعاملی گفت، شما چطور می‌بینید؟ گفتم من این زن را چنین می‌بینم که سکوت محض کند و از درون تخریب شود. 

دیالوگ‌ شنیدنی
هاجر در سریال امام علی(ع):
یادت هست روزی که خواستم عشق را برایم معنی کنی؟ جواب آن روزت را امروز می‌فهمم. عشق یک حالت است. درست مثل حالت مالک نسبت به علی. 

گیلسو درمیان گل‌های داوودی

هاجر
یکی از نقش‌های ماندگار و به یادماندنی زنده‌یاد معصومی در سریال خوش‌ساخت امام علی (ع) به کارگردانی داوود میرباقری بود که در آن نقش هاجر همسر مالک‌اشتر را بر عهده داشت. زنی مقتدر و در عین حال همراه بود.

بانو تیه
از دیگر نقش‌های این بازیگر پیشکسوت می‌توان به بانو تیه درسریال یوسف پیامبر(ع) به کارگردانی زنده‌یاد فرج‌ا...سلحشور اشاره کرد. تیه  ازمریدان معبد آمون بود. این نقش به لحاظ منفی بودن و گریم ازآثار متفاوت وی تلقی می‌شود. 

عصمت
یکی از مشهورترین فیلم‌های درام پس از انقلاب گل‌های داوودی است که در دهه60 حسابی سروصدا کرد. پروانه معصومی در این فیلم سینمایی نقش عصمت را برعهده داشت که برای این نقش احساسی، برنده سیمرغ بلورین  شد. 

خاتون
از زنان متفاوتی که نقش‌شان با جان‌بخشی زنده‌یاد معصومی در یادها مانده است، خاتون فیلم ناخدا خورشید به کارگردانی ناصر تقوایی است. این بازیگر در این سریال ایفاگر شخصیت زنی سختکوش و همدل با همسرش بود. 

فاطمه
فیلم سینمایی و مینی‌سریال مسافر ری اثر دیگری از داوود میرباقری است که زنده‌یاد معصومی در آن ایفاگر نقش فاطمه، همسر حضرت عبدالعظیم حسنی است. این شخصیت هم زنی از دل تاریخ بود. 

گیلسو
کم‌حرف، وارسته و هدایتگر ویژگی‌های شخصیتی نقش گیلسو در سریال در کنار پروانه‌هاست. این سریال را می‌توان آخرین نقش این بازیگر کهنه‌کار در تلویزیون دانست. این سریال در خطه گیلان می‌گذشت . 

علی‌اکبر عبدالعلی‌زاده - عضو شورای سردبیری