
ببین مادر؛ زمستونه
با دیدن یک ویدئو که انگار گروه مستندی برای دیدن مادر شهیدی رفتند و مشتاق شنیدن سخنان مادری هستند که عزیزش را تقدیم کرده و قطعا سخنانی دارد پر لطف و پر معنا.
مادر ما سکوت میکند، سکوتی سه رقمی شده، هر دری که میزنند مادر بگو و در چالش میاندازنش تا دهان باز کند، مادر مقاوم است و لب باز نمیکند تا ۳ کلمهای که فقط زحمت تصویربرداران بی نتیجه نباشد: خیلی دوسش داشتم.مادر در ۱۰۰ ثانیه به چه فکر میکرد؟ هیچ وقت برایمان سؤال شده است که یک مادر که ۹ ماه میزبان فرزندش است و یک عمر دلسوز زندگیاش، وقتی او را به جنگ میفرستد و آن فرزند دیگر باز نمیگردد چه حسی دارد؟ چه فشاری را تحمل میکند؟ اصلا چطور کنار میآید و به زندگی ادامه میدهد؟ اگر مادر در ۱۰۰ ثانیه بر اوضاعی که بر او گذشت فکر میکرد چه؟
به عنوان یک بیننده ما چطور از مادری خبر داشته باشیم که عمری بر غمش گذشته و چه سختیهایی را تحمل کرده است که فقط برایش نرمال شود آنچه بر سرگذرانده وحتی برایمان حرف نزدن مادرسخت وخستهکننده است که مادرچرا همکاری نمیکنی و دنبال چه هستی؟
مادرشاید به لحظه تیر خلاص خوردن فرزندش بعد از قیچی شدن و بی مهماتی بعد از ساعتها مقاومت فکر میکرد.شاید فکر آن لحظه افتاد که افسر عراقی با خنده و سیگاری بر لب، اسیران را مجبور به کار و گفتن کلماتی میکند که پسرش مقاومت کرده و افسر تاب نداشت و پسرک را خلاص میکند.شاید مادر یاد دورانی افتاد که هر لحظه که اسرا آمدند با قاب عکس پسرش به دیدارشان رفت و با تمام اتوبوسها همراه شد که پیدا کند گمشدهاش را اما با غم بیشتر به خانه برگشت.شاید مادر یادکودکی پسرش و بازیگوشیهایش افتاد.شاید مادر پسرش را با جای گلولهای در میان پیشانی دید که سر از خواب بر نمیدارد.آنقدر شاید وجود دارد که ۱۰۰ ثانیه سکوت برای مادر چشمبهمزدنی است که تمام خاطرات را مرور کرد و لب بست و فقط از عشقش به فرزند گفت.مادر چشم بر تمام سختیها بست همچنان مادری کرد و تا انتها مقاومت کرد که لام تا کام بر سختیهایی که بر خود گذشت چیزی نگوید مگر میشود این قدر از خود گذشتگی اما از مادر و مادری کردن هرچه بگوییم هنوز شرمنده عظمت واژه مادر میمانیم. مادری که یکی از چند هزار مادری است که گل باغ زندگیاش را برای باقی ماندن نام ایران پرپر کرد و تا آخر سکوت کرد و دردش را بر دیگر دردها اضافه نکرد و فقط در خود سوخت و سوخت و سوخت.
امیرمحمد خسروجردی | هنرجوی مدرسه نقدبه عنوان یک بیننده ما چطور از مادری خبر داشته باشیم که عمری بر غمش گذشته و چه سختیهایی را تحمل کرده است که فقط برایش نرمال شود آنچه بر سرگذرانده وحتی برایمان حرف نزدن مادرسخت وخستهکننده است که مادرچرا همکاری نمیکنی و دنبال چه هستی؟
مادرشاید به لحظه تیر خلاص خوردن فرزندش بعد از قیچی شدن و بی مهماتی بعد از ساعتها مقاومت فکر میکرد.شاید فکر آن لحظه افتاد که افسر عراقی با خنده و سیگاری بر لب، اسیران را مجبور به کار و گفتن کلماتی میکند که پسرش مقاومت کرده و افسر تاب نداشت و پسرک را خلاص میکند.شاید مادر یاد دورانی افتاد که هر لحظه که اسرا آمدند با قاب عکس پسرش به دیدارشان رفت و با تمام اتوبوسها همراه شد که پیدا کند گمشدهاش را اما با غم بیشتر به خانه برگشت.شاید مادر یادکودکی پسرش و بازیگوشیهایش افتاد.شاید مادر پسرش را با جای گلولهای در میان پیشانی دید که سر از خواب بر نمیدارد.آنقدر شاید وجود دارد که ۱۰۰ ثانیه سکوت برای مادر چشمبهمزدنی است که تمام خاطرات را مرور کرد و لب بست و فقط از عشقش به فرزند گفت.مادر چشم بر تمام سختیها بست همچنان مادری کرد و تا انتها مقاومت کرد که لام تا کام بر سختیهایی که بر خود گذشت چیزی نگوید مگر میشود این قدر از خود گذشتگی اما از مادر و مادری کردن هرچه بگوییم هنوز شرمنده عظمت واژه مادر میمانیم. مادری که یکی از چند هزار مادری است که گل باغ زندگیاش را برای باقی ماندن نام ایران پرپر کرد و تا آخر سکوت کرد و دردش را بر دیگر دردها اضافه نکرد و فقط در خود سوخت و سوخت و سوخت.