عشق را با صبوری  دوا کنیم

بازخوانی چند گفت‌وگوی جام‌جم با مرحوم محمد علی کشاورز در سالروز درگذشتش

عشق را با صبوری دوا کنیم

سال گذشته در روزهایی که کرونا اوج گرفته بود و آمار مرگ و میر روز به روز بیشتر می‌شد خبری آمد و خبرهای کرونایی را قیچی کرد و در صدر قرار گرفت: «محمد‌علی کشاورز؛ بازیگر پیشکسوت درگذشت». چهارمین نفر از « پنج‌تن» هم رفت.پنج‌تن بازیگری ایران، صفتی است که پرویز پرستویی به پنج بزرگ بازیگری ایران داده است؛ عزت‌ا... انتظامی، داوود رشیدی، علی نصیریان، جمشید مشایخی و محمد علی کشاورز.زنده‌یاد کشاورز در 90 سالگی زمانی از این دنیا رفت که تعداد زیادی از نقش‌های خوب سینما و تلویزیون ایران را بازی کرده بود و کارنامه درخشانی داشت.در 26 فروردین سال قبل، خبرنگار روزنامه جام‌جم، به مناسبت تولد این بازیگر با او مصاحبه‌ای کرد که با تیتر «90 سال است خوشبختم» منتشر شد و بازخوردهای زیادی داشت.بعد از فوت آقای کشاورز روزنامه جام‌جم خبری را برای اولین بار منتشر کرد و از اتفاقی که بعد از انتشار گفت‌وگوی زند‌‌ه‌یادکشاورز رخ داده بود پرده برداشت و در صفحه 9 بیست و هفتم خرداد 99 نوشت: « 27 فروردین بود که از صدا و سیما تماس گرفتند و شماره مدیر برنامه‌های آقای کشاورز را از ما خواستند و گفتند از دفتر رهبر معظم انقلاب با ایشان کار دارند.ما شماره را دادیم و همان روز شنیدیم که معاون فرهنگی دفتر رهبر انقلاب با آقای کشاورز تماس گرفته، سلام رهبر معظم انقلاب را به ایشان رسانده و جویای احوالشان شده و از طرف رهبری از روحیه بالا و امیدبخشی ایشان به جوانان تشکر کرده است». روزنامه جام‌جم از همان سال‌های اولیه انتشار بنا به مناسبت‌های مختلف چندین بار با زنده‌یاد کشاورز مصاحبه کرده که امروز به مناسبت اولین سالگرد درگذشت این بازیگر برخی از آنها را مرور می‌کنیم.

خوشبختی 90 ساله ( 26 فروردین 99)
 در زندگی‌تان نوروزی عجیب‌تر و شاید ترسناک‌تر از نوروز 99 به خاطر دارید؟واقعا نوروز بسیار عجیبی داشتیم. قرار بود دخترم که در اروپا زندگی می‌کند برای نوروز به ایران بیاید، ولی با این اتفاقات امکانش میسر نشد. عمیقا نگران تک‌تک مردم خوب این مملکت و البته تمام دنیا هستم و امیدوارم هر‌چه زودتر راه نجاتی برای کل انسان‌ها پیدا شود. فرصت خوبی است که تشکر ویژه‌ای هم داشته باشم از تمام پزشکان، پرستاران و تمام کسانی که برای مقابله با این بیماری زحمت بسیاری می‌کشند. آرزوی سلامتی برای تمام هموطنانم دارم و امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشند.
امروز در شروع 90 سالگی احساس خوشبختی می‌کنید؟ بله، خدا را شکر از زندگی ای که کردم راضی هستم. ثمره سال‌ها زندگی‌ام تنها فرزندم است که در اروپا در زمینه هنر انسان مطرح و شناخته‌شده است. دوستان خوبی داشتم و دارم، عاشقانه مردم و سرزمینم را دوست دارم و فکر می‌کنم خوشبختی در زندگی همین چیزهاست. من هیچ‌وقت دنبال پول نبوده‌ام. چون اعتقاد داشتم پول خوشبختی نمی‌آورد، هرچند که بودنش برای زندگی راحت‌تر لازم است و من خیلی وقت‌ها این راحتی را نداشتم، اما در طول 90 سال زندگی همیشه انسان خوشبختی بوده‌ام.



کابوس ببینید، از تنهایی درمی‌آیید!  ( 21 شهریور ۱۳۸۰)
همه آدم‌ها تنها هستند، شما هم تنهایید. فکر می‌کنید حالا که دارید با من حرف می‌زنید، تنها نیستید؟ شما دارید مصاحبه می‌کنید تا از تنهایی‌تان فرار کنید؛ اگر هم بگویید روزنامه‌نگار هستم و به شغلم علاقه دارم، به خودتان دروغ گفته‌اید.
واژه کابوس را آدم‌ها برای رفع تنهایی‌شان پیدا کرده‌اند.
موسیقی تنهایی‌های من؟ صدای کوه‌ها و رودخانه‌های کشورم.
 شب قوزی، رگبار و خشت و آینه بهترین فیلم‌های سینمای ایران است.



هنرمند، طبیب روح مردم است (21 خرداد ۹۱)
دوست دارم پیش از این که اتفاقی برایم بیفتد، به مخاطبانم و به خصوص جوانانی که می‌خواهند قدم به عرصه بازیگری بگذارند​ بگویم سعی کنند گاهی با خود خلوت کنند و رفتارشان را مورد بازبینی قرار دهند. هنوز نقدهایم را به یاد دارم اما زیباترین نقش من نقشی است که مردم آن را پسندیده و دوستش دارند. سال‌ها پیش تئاتری بازی می‌کردم به اسم «بختک» که با این جمله شروع می‌شد: «کابوس وحشتناکی است به محاکمه خود نشستن که از بار گناه کاستن». واقعا کار وحشتناکی است....




کلاهم پشم ندارد ( 11 مهر 83 به مناسبت سریال رسم شیدایی )
بعد از 50 سال تجربه بازیگری شاید ناشیانه باشد که بپرسیم شما هم اتفاقی وارد عرصه بازیگری شدید؟ نخیر، بعد از گرفتن دیپلم و به پایان‌رساندن دوران خدمت سربازی در روزنامه اطلاعات آگهی هنرستان هنرپیشگی را دیدم، با این مضمون که هنرآموز می‌خواهند.من هم رفتم و دوره سه ساله‌ای را پشت سر گذاشتم و با گروهی به نام مروارید که سردسته آن شاهین سرکیسیان بود، بازی کردم.با آن که شرایط نامناسب بود، اما بازیگری را ادامه دادم.
یادتان هست چقدر حقوق می‌گرفتید؛ حتما به پای درآمد الان نمی‌رسید؟ به طور روزمزد ماهی 250 تومان می‌گرفتیم. آن زمان حتما خیلی هم زیاد بود؟ برای ما مهم نبود. آنچه اهمیت داشت، عشق و علاقه‌ای بود که داشتیم، نه پول و نه شهرت، چون نه درآمدی داشتیم و نه شهرتی.ولی حالا جوان‌ها هم درآمد دارند و هم به قول خودشان به شهرت و محبوبیت رسیده‌اند. آن زمان مثل حالا نبود که دوغ و دوشاب قاطی شده باشد، الان کافی است تهیه‌کننده‌ها و عوامل فیلم از بازیگری خوش‌شان بیاید و نقش اول فیلم را به او می‌دهند؛ اما در آن زمان کسی به راحتی نمی‌توانست وارد این عرصه هنری شود. تئاتر مکانی بود که قداست داشت و آنچه در درجه اول اهمیت قرار داشت، نجابت بود.
فکر می‌کنید چرا مردم با پدرسالار ارتباط برقرار کردند؟ پدرسالار استثنا بود؛ چون هماهنگ با سنت‌های ما بود و پیوندش با جامعه را نشان می‌داد. خانم امیرسلیمانی می‌گفت: نکند یک وقت شوهر گیرم نیاید، یا یک بار می‌خواستند او را بزنند.
حالا خودتان واقعا پدرسالار هستید؟ نه بابا، ما کلاه‌مان پشم ندارد.