تا بماند یادگاری!

نقاشی‌های دیواری می‌توانند هویت یک شهر را شکل دهند اتفاقی که در تهران در حال رخ دادن است

تا بماند یادگاری!

نمی‌بینیم‌اش اما بیش از هر چیز با آن زندگی می‌کنیم؛ شهر، پنهان‌ترین و آشکارترین ساخته بشر است که هر روز بیشتر از هر چیز در آن نفس می‌کشد و کمتر از هر چیز به آن توجه می‌کند. شهر، قدرتمندترین تصویر را در ذهن ساکنانش ایجاد می‌کند و این را فقط زمانی می‌شود فهمید که نویسنده‌ای هوس کند داستان آدم‌هایش را در آن روایت کند. مثل تصویر قدرتمند شهر در آثار رضا امیرخانی که با زبان تند گلایه‌آمیزش در «رهش» به اوج رسید. شهر اما فقط با معماری ساختمان‌هایش حرف نمی‌زند، دیوارهای خاموش را دیوارنگاره‌ها به سخن می‌آورند. گاهی از شخصیت‌های بزرگ تاریخی می‌گویند و گاه دیگر یادمان می‌اندازند که چه فرزندان برومندی را برای استواری این دیوارها فدا کرده‌ایم. گاهی از صنایع بزرگ‌مان مثل فرشبافی با ما حرف می‌زنند و گهگداری هم صرفا در چشم مادر یا پدری سالخورده به ما خیره می‌شوند. گاهی هم طناز و شوخ می‌شوند و با سایه‌های بی‌وقت سر کارمان می‌گذارند. در این گزارش، روی دیوارها دنبال گوشه‌گوشه‌های هویت و شخصیت شهر گشتیم.

احیای دیوارهای خاطره‌انگیز
نمی‌شود خیابان ولیعصر (عج) را از میدان به سمت بالا پیموده‌باشید اما نرسیده به خیابان زرتشت، ساختمان بلند و قدیمی زمزم منقش به تصویر شهید هاشمی‌نژاد، توجه‌تان را جلب نکرده‌باشد. ساختمان سه‌نبشِ حالا مخروبه‌ای که روزی قرار بوده یکی از شعبه‌های پررفت‌وآمد فروشگاه زنجیره‌ای کوروش (تاسیس سال 1349) بشود اما حالا مثل صخره سنگی قیمتی و ارزشمند که از فرط درچشم بودن، دیگر کسی آن را نمی‌بیند و تنها سایه کوچکش را ارزانی ماشین‌هایی می‌کند که در صف پمپ بنزین کناری می‌ایستند. شاید شما هم فکر کرده‌باشید که میان مفهوم ساختمان و موقعیت مکانی و نقاشی روی آن، تناسب چندانی نیست اما دیوارنگاره‌ها، همیشه قدرتش را دارند که به تنهایی تبدیل به تمام ذهنیت شما از یک منطقه شوند و رنگ و سبک و چهره و موضوع‌شان را آن قدر به چشم‌های تماشاگران ته‌نشین کنند که آدم خیلی درگیر سایر حواشی هر قدر هم که مهم باشد نشود. باز هم شهید هاشمی‌نژاد جای خوبی ایستاده‌است. جایی که دست‌کم دیده شود و مانند قامت کشیده شهید مطهری روی دیوار غربی ساختمان بانک ملی سر خیابان مطهری یا تصویر شهید بهشتی بر دیوار شمالی یکی از ساختمان‌های ابتدای خیابان بهشتی به چشم بیاید و برای مسن‌ترها، یادی و برای جوان‌ترها، سوالی را در ذهن بنشاند؛ آنان که بودند؟



نام‌های بی‌تصویر
واقعیت این است بسیاری از خیابان‌ها از این موهبت محرومند. درحالی که نامگذاری خیابان‌ها راهی برای بزرگداشت یاد مشاهیری است که خدماتی را در حوزه‌های مختلف به ایران و ایرانی کرده‌اند، حالا گاهی به نظر می‌رسد شهر، آرام آرام تلاش می‌کند آنان را به فراموشی بسپارد. روزگاری بر دیوار یکی از ساختمان‌های خیابان اشرفی‌اصفهانی، نقشی تلاش می‌کرد ایشان را به عنوان یکی از شهدای محراب به عابران بشناساند اما آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت و پس از تخریب آن، ساختمان دیگر یادی از شهید در خیابانی به نامش احیا نشد.
نام‌های بسیار دیگری هم بر خیابان‌های شهر طنین انداخته‌اند که کمتر کسی می‌داند آنان که بودند و چه ارتباطی با ایران و آرمان‌های مردمش دارند. ادوارد براون، یکی از خیابان‌های مشهور روبه‌روی دانشگاه تهران، قدرت معرفی صاحب نام خود را ندارد. چنان که بسیاری از چند ده‌هزارنفری که روزانه از میدان‌آزادی عبور می‌کنند و خیابان ضلع‌شمالی آن را با نام «محمدعلی جناح» صدا می‌زنند، اصلا نمی‌دانند او چه کسی بوده‌است و چرا نامش باید بر خیابانی در تهران اطلاق شده‌باشد.




شهر؛ محل تجلی تاریخ
راوی مستندی که نامش یادم نیست رفته‌بود در میدانی وسط یک سه‌راهی در خوزستان ایستاده‌بود و با بغض گلایه می‌کرد. چطور ممکن است در سه‌راهی که ما چند ده شهید داده‌ایم پس از 30 سال، یک خرچنگ به عنوان نماد شهری، وسط میدان، جا خوش کند؟! شهر از همان موقع در ذهنم وزن دیگری پیدا کرد. همیشه در همه شهرها چه قبل‌تر دیده‌باشم‌شان یا نه، با نگاه دقیق‌تری دنبال هویت و عناصر شناسنامه‌ای‌شان می‌گردم. آیا شهرهای ما، تاریخ‌مان را فراموش کرده‌اند؟ آیا ما خاطرات تلخی را تعمدی به فراموشی سپرده‌ایم یا صرفا از سر سهل‌انگاری، دچار آلزایمر شده‌ایم؟ دیگران در شهر ما، دنبال کدام عناصر می‌گردند تا چیزی از تاریخ و فرهنگ‌مان بفهمند؟
اگر شهر، بخش‌هایی از تاریخ و هویت ما را قاب می‌کند پس توریست‌ها حق دارند از فرودگاه امام‌خمینی (ره) انتظار بیشتری داشته‌باشند و ما هم وظیفه داریم عناصر چشمگیر شهری را طوری توسعه دهیم که بتوانند تصویر ما را بهتر جا بیندازند و در ذهن توریست‌ها ـ خصوصا آنها که بیشتر دنبال دردسر می‌گردند ـ مدیریت کنند. شهر باید همانی باشد که ما هستیم، با ما به بلوغ برسد و چهره مردم را آینه کند. محله‌های قدیمی تهران غیر از سازه‌های قدیمی و معماری‌شان می‌توانند، زبان‌های دیگری هم برای حفظ هویت‌فرهنگی و تاریخی خود داشته‌باشند و ما می‌توانیم در خیابان ایران، انقلاب‌اسلامی را به تماشا بنشینیم یا موقع قدم‌زدن در خیابان دروازه دولاب، چیزهایی از ادبیات و چهره آدم‌های قدیمی آنجا بفهمیم.