نامه میرحسین موسوی چه نشانههایی دارد؟
فرامتن یک وقاحت
اکنون بیش از یک دهه است که از نسبت جدا نشدنی اصلاحطلبان و میرحسین موسوی به عنوان مدعی تقلب در سال88 و اقدامکننده علیه امنیت ملی در سال89 میگذرد و در تمام این سالها اصلاح طلبان بهصورت رسمی و تمام عیار از رفتار و گفتار میرحسین موسوی حمایت کردهاند، تا جایی که نهتنها کنشگران اصلاحطلب در کارزار رقابت سیاسی انتخاباتهای ریاست جمهوری و مجلس همیشه خواستار رفع حصر و محدودیتهای قانونی او بودهاند که حتی شخصی مانند حسن روحانی هم برای رأی گرفتن از بدنه اجتماعی اصلاحطلبان، وعده رفع حصر موسوی را داده بود.
اما حالا بعد از 13سال از غائله امنیتی موسوی، اتفاق جدیدی افتاده که موضع گرفتن یا نگرفتن در قبال آن، نقطه عطف حیات سیاسی جریان اصلاحات است؛ میرحسین در رادیکالترین شکل ممکن به انتقاد از جمهوری اسلامی و مدافعان حرم بهدلیل مبارزه با داعش و تروریستهای مسلح در سوریه پرداخته و به این بهانه سرداران جبهه مقاومت را زیر سؤال برده و مدعی شده ایران ماهیت تحولات کشورهای عربی را با بیداری اسلامی نامیدن حرکت آنها قلب کرده است. او در این نامه نه فقط راوی کنایههای تحریفآمیز است که حتی بعد از سالها ادعای ملیگرایی به ایران هم تاخته است و این موضوع هیچ ربطی به جمهوری اسلامی هم ندارد. ایران هدف داعش بود و هیچکس تردیدی ندارد، اما موسوی این بار به سبک بیانیههای سریالی سال88 که عدهای پشت صحنه برای او بیانیهنویسی میکردند و او را به معرکه میفرستادند به حمایت از داعش و حفاظت غیرمستقیم از منافع رژیم صهیونیستی وارد شده است؛ شخصی که در فتنه عاشورای 13سال پیش، هتاکان به ساحت سیدالشهدا و بهاییان حاضر در میدان آشوب آن روز سیاه را «مردان خداجو» نامید، امروز در کنار تکفیریها علیه سربازان حرم حضرت زینب(س) انتحار کرده و با بدترین ادبیات به شهدای جبهه مقاومت پرداخته است.
اما در ادامه بررسی اهداف میر حسین موسوی در تنظیم چنین رذلنامهای نشان میدهد اول، او برای ادامه حصر و مظلوم نمایی، کنار نرفته و اتفاقا تلاش بی وقفهای هم میکند. دوم، او سعی دارد خود را بهعنوان نماد اعتراض و اپوزیسیون تثبیت کند و در مرحله سوم برای زندهنمایی جنبش سبز دست به عملیات انتحاری زده تا دوباره این جریان را بر سر زبانها بیندازد.
اما گذشته از اهداف موسوی، موضع اصلاح طلبان و حمایت آنها از میرحسین با سکوتشان آن هم در برابر چنین اهانتی به ساحت شهدای مدافع حرم، قابل چشمپوشی نیست، بهویژه حالا که یک هفته از این بیانیه تروریستی میگذرد و در بین اصلاحطلبان آب از آب تکان نخورده و صدایی از کسی بهعنوان اعتراض یا حتی مرزبندی بلند نشده است، بنابراین بیصداقتی شخص سید محمد خاتمی و اصلاحطلبان در همکاری با موسوی کاملا عیان شده و این سکوت رسما به معنای تایید بیانیه ساختار شکنانه اوست.
البته عدم موضعگیری در برابر چنین جسارت بیسابقهای را میتوان بهدلیل از دست دادن حمایت اپوزیسیون هم تعبیر کرد، وگرنه چه توجیهی دارد در برابر شخصی که اهانت وقیحی به سرداران شهید مدافع حرم روا داشته و نوشته است که آن سردار بیافتخار جانش در غربت به قربانی مستبدی دیگر تلف شد، هیچ نگفت و فقط تماشا کرد؟ به نظر میرسد اصلاحطلبان در میانه راهبرد حضور در حاکمیت و همزمان ژست اپوزیسیونی، گرفتار شدهاند و اتفاقا نحوه موضعگیری آنها درخصوص اتفاق اخیر، میزان صداقت این جریان را هم برای اپوزیسیون و هم برای مردم و حاکمیت روشن میکند.
البته با وجود این توهین و بهرغم سکوت یک جناح سیاسی در برابر این جسارت، اما بیشتر مردم با ابراز ارادت به سردار همدانی در فضای مجازی و هیأتها با سران فتنه مرزبندی کردند، حتی فضای شهر به شکلی معنادار منقش به تصاویر این شهید مدافع حرم شد و انگار شهید همدانی دوباره شهید شده است. بنابراین باور به جایگاه شهدای مدافع حرم در میان مردم خدشه ناپذیر است و با این ابراز عشق و ارادت مردم، اصلاحطلبان هنوز هم میتوانند تصویرسازی از خود را بهعنوان عوامل ضدارزشها و ضد آرمانها ترمیم کنند.