حسین کچویان، استاد علوماجتماعی تشریح کرد
ظرفیتشناسی ِاربعین تمدنساز
دکتر حسین کچویان، جامعهشناس، عضو هیأت علمی دانشکده علوماجتماعی دانشگاه تهران و عضو شورایعالی انقلابفرهنگی است. پژوهشهایش عمدتا در حوزه نظریههای کلان جامعهشناسی و جامعهشناسیمعرفت است. او فارغالتحصیل دانشگاه منچستر(موضوع رساله دکترایش جامعهشناسی و دین بعد از تجدد بود) و تحصیلات حوزوی دارد.
نظریههای جهانیشدن: پیامد چالشهای فرهنگ و دین، تطورات گفتمانهای هویتی ایران: ایرانی در کشاکش با تجدد و مابعد تجدد، نظریههای جهانیشدن و دین، تجدد از نگاهی دیگر و روایتی ناگفته از چگونگی ظهور و رشد تجدد ازجمله تالیفات وی بهشمارمیآید.او در گفتوگو با جمعی از مدیران ارشد صداوسیما، ذیل بحث طرح تحولی محتوایی رسانه، منطق «اربعین» را منطق اجتماع دانست و تاکید کرد که اجتماع را هیچ تمدنی جز تمدنهای دینی نمیتواند بهوجودبیاورد. وی ضمن توجه به بستر مفهومی غنی اربعین، این اجتماع را مجرای ورود نیروی قدسی به عالم دانست. وی همچنین تشریح کرد که آن چیزی که یک حقیقت را به یک جامعهای حجیت میدهد، «زیباییهای قدسی» است و آن الزام و حجیتی که ما را به عمل خیر و درست وادار میکند «امکنه و ازمنه» است و البته که اربعین، بهترین ازمنه و امکنه است.
طی 40سال گذشته چقدر ما بازی مفاهیم را خوردیم! این موضوع خودش بحث مفصلی است. ابتدا عرض کنم که مثلا شما برگردید به تاریخ 40سال گذشته، آیا از «تافلر» خبری هست؟ کجاست تافلر؟ درحالیکه او 20 ــ 10 سال اذهان ما را اشغال کرده بود. در کتابهایی که درواقع تخیلی بیش نبود، جهان را برای ما، آنگونه که میخواست تعریف کرد. اینکه یک کسی گفت «دنیا، دنیای صلح است و دنیای موشک نیست»، این بخشی از تئوریهایی بود که غرب از دهه 90 مطرح کرد؛ یعنی بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یا بلوکشرق، دنبال این بود که جریانهای مقاومت را به لحاظ تئوری، خلعسلاح کند. وقتی از لحاظ تئوری خلعسلاح کنیم، دقیقا در مقام واقع هم خلعسلاح میشود. این مفهوم بحث مفصلی است. کافی است روزنامههای دهه 1990، یعنی بعد از فروپاشی شوروی را نگاه کنید؛ ببینید دقیقا چقدر روی این مفهوم بازی میشود. به اعتبار همین بازی که روی مفهوم میشود، فشار میآورند به یک کشور که مقاومت و جنگ چیست؟
جهانیسازی؛ نتیجه یک تصویر ذهنی
وقتی مفهوم «جهانیسازی» ساخته شد، جماعتی احساس میکردند جهان چیزی جز همین نیست و آن را مرکز جهان قرار دادند! و به یک تصویر خیلی قشنگ و زیبا رسیدند. تصورشان این بود که حالا اینها شدند بخشی از جهانی که آمریکا در آن هست و یک احساس شوق عجیبی نسبت به این مفهوم پیدا کردند، بهنحویکه اگر در مقابل میگفتی این جهانیسازی معنا و مفهوم ندارد و یک تصویر ذهنی است، شدیدا اعتراض میکردند. امروز مفهوم جهانیسازی کجا رفته؟ منظورم آن مفهوم قوی، سنگین و ثقیلی است که چند دهه ما را گرفتار کرد و همه مطبوعات، متون و متفکران ما رویش بازی کردند!«پایانتاریخ» مفهومی بود که «فوکویاما» بعد از فروپاشی شوروی ایجاد کرد. اگر این مفهوم بگیرد، درواقع مفهومش قبول سرآمدی غرب است و قبول سرآمدی غرب به معنای فروکش کردن تمامی جریانهای ــ هم به لحاظ مفهومی، هم به لحاظ عینی ــ مقاومت است. یعنی کسی دیگر نرود دنبال نظریهپردازی. مفهوم پایانتاریخ این است. نزاعهای ایدئولوژیک اصلا دیگر موضوعیت ندارد، چون بشر به یک توافق جمعی رسیده. اینکه به لحاظ ارزشی خوب و بد چیست، دیگر در موردش دعوا نمیکنند، همه چیز معلوم شده. یعنی تاریخ اثبات کرده که انسان غربی، انسان نهایی و جهان غربی، جهان نهایی است و درواقع این مفاهیم برای اختهکردن جریان مقاومت به لحاظ نظری و به لحاظ عینی ساخته میشود.
موتور نظریهسازی جریان روشنفکری
طی 40سالی که ما درگیر بودیم، دائم موتور نظریهسازی فعال بوده است. اصلا سرآمدیاش معلول این است. دائم مفاهیم متعددی ابداع کرده و همه، این مفاهیم را بهعنوان مفاهیم عینی، یقینی و واقعی تصور میکردند؛ بعد وقتی سرش به سنگ انقلاب اسلامی و مقاومت میخورد، مفاهیمی دیگر جعل میشد. هرکدام از این مفاهیم، جریانهای عجیبوغریبی میسازد، ائتلافها شکل میدهد، باندها و جریانهای اجتماعی و سیاسی ایجاد میکند؛ یک موجی از مفاهیم در رسانهها راهمیاندازد. مثل قضیه قاشق ماست و دریاست. «دریا» آن مفهوم و «قاشق ماست» این واقعیت است؛ قدرت نظریهسازیهای غربیها به این است که آن یک قاشق ماست را به گونهای در دریای مفاهیم و نظریههایشان بزنند که شما این را عینی و واقعی بپندارید.
تبدیل ذهنیت به عینیت به کمک رسانه
نمونهاش مسأله همجنسبازی، آخرین موضوعی که در طول تاریخ، منفور بشر و زشتترین کار بشر بوده را به نحوی سعی دارند جا بیندازند! اخیرا هم که تظاهراتی در حمایت از «رابطه با حیوانات» راه انداختند!
آنچه که این ذهنیت را به این شکل منحط درآورده، چیست؟ ذهنیتی که یک موقع خودش را برای زهد و برای پاکی و تقوا - در غرب بهعنوان مسیحی- به زنجیر میبسته، الان رسیده به اینکه چنین مطلبی بگوید. همجنسبازی، جریان فاسدی که چند هزار سال انحطاط به پیشانیاش چسبیده بود، ظرف سه دهه یعنی از دهه70میلادی که اصطلاحا انقلاب جنسی- مفهوم خیلی غلطی هم هست- مطرح شد، انحطاط جنسی را باب کرد. ظرف سه، چهار دهه کلیسا را مجبور کردند قبولش کند. بسیاری کشورها را مجبور کردند قبولش کنند. برای رسیدن به هدفشان رسانه را نیز به خدمت گرفتند.در غرب بعضی از رسانهها چنین کارکردی دارند. برخی رسانههای غربی به لحاظ مفاهیم ارزشی همیشه از مردم عادی جلوترند. مثلا، بیبیسی دو تا شبکه در انگلیس دارد که پردهدریها را انجام میدهد. این شبکهها، 10سال آینده را به شما میگوید. این رسانهها کارشان این است که در مسیر فرهنگ غرب، پردهدری کنند و 10سال زودتر ذهنیتهای مرتبط با بیحیایی را بسازند تا 10سال بعد، ذهنیت تبدیل به واقعیت عینی شود. یک چیزهایی نشان میدهند که فکر میکنم خود غربیها اگر شبکه بیبیسی را نگاه کنند، حالشان بههم میخورد. مواردی که گفتنش هم شرمآور است.
خیانت روشنفکرها در تاریخ انقلاب
جهان ما را مفهوم و نظریه میسازد. با اینکه در واقعیت ما 40سال است مقاومت کردیم و ظرف این چهار دهه به دستاوردهایی رسیدیم که بنا به ظرفیتی که در خود میدیدیم شاید 100سال باید به انتظارش مینشستیم ولی چرا بخشی از مردم حس موفقیت را نسبت به نظام و انقلاب ندارند؟ چرا همهاش منفی میگویند؟ جوابش این است که ما در نظریهپردازی شکست خوردیم و آنها توانستند بقبولانند این مسیری که ما جلو آمدهایم تماما مصیبت و بدبختی است! من از ابتدای انقلاب اصلا تصورش را نداشتم که چنین روشنفکرهایی داشته باشیم.
بزرگترین خیانت روشنفکرها در تاریخ اخیر، همین مفهومسازیهای عجیب و غریبی است که اینها کردند و نگذاشتند مردم به لحاظ ذهنی لذت انقلاب اسلامی را بچشند. درست است ما به لحاظ مدیریتی در داخل کشور مشکلات جدی داریم ولی با هر مقیاسی نگاه کنید، بخشی از این آمارها و مفاهیمی که میدهند، درست نیست. اگر مملکتی آنقدر که اینها میگویند اوضاع و احوالش خراب باشد، این حجم از سفر و خرید و تفریح و... چطوری ممکن است؟ بله یک عدهای فقیر وجود دارند ولی اینها همیشه وجود داشتند. به بعضی از دوستان، اخبار مثلا کشورهای اروپایی را نشان میدهم، میگویم گاردین نوشته یا ... میگویند همهاش دروغ است؛ اینها را شما خودتان میسازید! یعنی حتی چیزهایی را که خود اینها مینویسند را باور نمیکنند اما از دروغ بدتر را در مورد ما مینویسند و این جماعت بهراحتی باور میکنند و این فضای سخت و سنگین در کشور ایجاد میشود؛ فضایی که باید سبک، روان و آرامشبخش باشد را به این وضعیت تیره و آلوده درآورند آن هم فقط بهدلیل مفهومسازیهای غلط. با این روزنامهها و برنامههای ماهواره مردم نمیتوانند ذهنیت دیگری غیر از آنچه آنها میگویند، داشته باشند.
مگر «مارکس» چه کار کرد که در حد یک قرن، عالم را بههم ریخت؟ دو تا مفهومسازی کرد و بعد این مفاهیمی که هیچ اعتباری به آن نبود، به مردم قبولانده شد؛ مفاهیمی که امروز میدانیم هیچ ارزش مابهازایی نداشته ولی یک عده باورش کردند؛ بهرغم اینکه شوروی سقوط کرد و دیگر مارکسیسم یا کمونیستی در سیاست و حکومت وجود ندارد و فقط یک اسم ظاهری از آن مانده، هنوز روشنفکرهای غرب وقتی میخواهند از مقاومت سخن بگویند سراغ مارکسیسم میروند. البته بعد از انقلاب اسلامی، عدهای به حکومت اسلامی رجوع میکنند ولی هنوز آن جریان زنده است. در صورتیکه ما معتقدیم مفاهیم درست نزد ما است چون از طرف خداوند تبارک و تعالی آمده است.
توجه به بستر مفهومی غنی اربعین
وقتی به منابع حدیثی نگاه میکنیم، مثل این است که خداوند از ابتدای خلقت حضرت آدم «علی نبینا و علی آله علیهالسلام»، وجود الهی و قدسی حضرت سیدالشهدا را تعبیه کرده باشد. یعنی یک فلسفه تاریخی آماده شده، حتی توبه حضرت آدم در بهشت به مدد همین اسماء است. اسماء پنج تن که میگوییم، نه لفظها که به مدد حقیقت عینی این موجودات قدسی بوده. همه پیامبران از قبل برایش اشک ریختند، از قبل در این مقوله سخن گفتند، تا رسید به واقعه. یعنی یک بستر مفهومی بسیار غنی برای مفهومسازی و یک فلسفه تاریخی بسیار پربار فراهم شده است؛ در حالیکه ما هنوز نتوانستهایم این فلسفه تاریخ را به صورت جذاب برای خودمان و دیگران درآوریم.
یکی از آن حوادث و رخدادهای عجیب و غریب «اربعین» و عزاداری بر امام حسین(ع) و واقعه کربلاست. چگونه خداوند قیام حضرت صاحبالزمان را با یک چنین حادثهای که 1400سال پیش بوده، پیوند زده و این موضوع باید در رسانه بهویژه رسانه ملی تعیین شود. در ادعیه آمده که اصلا ایشان منتقم است. چگونه مردم این مفهوم را میفهمند که بعدا وقتی قضیه قیام اتفاق میافتد، این مفهوم کارایی دارد؟
ثمرهای که به ما رسید
از دوران مشروطه که افکار غربی به کشور ما رسوخ کرد یک هجومی آوردند که مابهازای عینی داشت. یعنی اینطور نیست که مثلا «تقیزاده» یا «کسروی» یا «سنگلجی» یا هرکس دیگری که آن موقع حمله کرد، حرفهایشان مابهازای عینی نداشت. واقعا یک عقل غیرمتصل به عقل قدسی نمیفهمید که چرا شما1400سال گریه میکنید؟ این گریه کردن شما چه معنا دارد و این عزاداریها چه نتیجهای میخواهد داشته باشد؟
وقتی انقلاب اسلامی اتفاق افتاد آن وقت فهمیدیم این گریهها چه میخواهد بکند، وقتی جنگ تحمیلی اتفاق افتاد، فهمیدیم چه کار میتواند بکند. وقتی دفاع از حرم اتفاق افتاد، فهمیدیم این مفاهیم چه غوغایی به پا خواهدکرد. فهمیدیم یک جایی در دل تاریخ اتفاقی افتاده که نتایج آن امتداد پیدا کرده تا به ما رسیدهاست. مرهون آدمهایی هستیم که 1400 سال، به اعتبار اعتقاد و ایمانشان بر واقعه کربلا گریه کردند و به اربعین حسین توجه داشتند، بدون اینکه دغدغه این را داشته باشند اینها به چه درد میخورد و برای آیندگان که ما باشیم به چه کار میآید. اما از وقتی این دغدغه مطرح شد، خیلی از سستیها در مفاهیم به وجود آمد. در هر صورت اربعین هم یکی از آن جاسازیهای تاریخی است که نمیفهمیدیم، الان کمی نسبت به آن فهم پیدا کردیم چون همان طور که میدانید امام سجاد(ع) پنج علامت برای شیعه بودن ذکر کردند که یکی از آنها اربعین است و پیادهروی زیارت یکی از نشانههای اصلی شیعه است.
اربعین، تاریخساز و تمدنساز
وقتی میگوییم اربعین، تاریخساز و تمدنساز است؛ باید ایناعتقاد را مفهومی کنیم، طوری که همه بتوانند به عنوان یک امر درست و دارای مابه ازا بپذیرند. اربعین ابعاد بسیاری دارد. مثلا مبحث تمدنساز بودن اربعین و اینکه چگونه میتواند تمدنسازی کند؟ آیا این مسأله صرفا یک ادعاست یا اینکه واقعا این گونه است. برای اینکه این بحث را باز کنم، به اجمال مقدمهای در باب نقش قدس و قدسی و الوهیت در تاریخ عرض میکنم. تمدن سکولار غرب، در فرآیند شکلگیریاش، اساسیترین مفاهیمی را که شکل دینی به این عالم میداد، نفی کرد. مثلا «معجزه» یا «دعا» که به لحاظ فلسفی، استدلالهایی پیچیده دارد.
یکی از مسائل اساسی فیلسوفان قرن18 که به آن قرن روشنگری میگفتند، مسأله شکل دادن به «دئیسم» بود. دئیسم یعنی یک دیانت طبیعی. تعبیر معروف «خدای ساعتساز نیوتن» یعنی اینکه خدایی که عالم را ساخته دیگر به آن کاری ندارد و عالم بر اساس منطق درونی خودش کار میکند. تمام تئوریهای اجتماعی غربی، درونی کردن سازوکارهای الوهی اداره عالم در خود این جهان مادی است. سکولاریزم به معنای خیلی دقیقش این است.
یکی دیگر از مواردی که به آن حمله کردند، مسأله «انبیاء» بود. هر کدام از این پیامبران نقش مهمی به لحاظ تاریخی دارند. در بعضی از این تاریخها، پادشاهان را هم با انبیاء تطبیق میکنند؛ مثلا حضرت آدم را با جمشید مطابقت میدهند. حقیقت این است گرچه پیامبران در دوران بعد از اسلام نبودند، ولی بخش اعظم تاریخ بشری را پیامبران ساختند. آنها بودند که عالم را به اینجا رساندند. ولی تاریخ نوین و مدرن در پی حذف پیامبران است. وقتی برمیگردیم به تئوریهای همین دوره یا قبل از آن، چنین نظریهپردازیها را در حوزه جامعهشناسی و مردمشناسی میبینید؛ همه متفق هستند بر اینکه همه آنچه بشر با آن حیات انسانی خودش را شکل داده، مثل «علم» در دل دین پرورش پیدا کردهاست. معتقدند وقتی بشر فهم منطقی و معقول نداشته، دین را برداشتهاست ولی به مرور که پخته شده و به بلوغ رسیده آن را کنار گذاشتهاست.
تولد تمدن از دل دین
ما در ارتباط با نسبت قدس با جهان در فلسفه خودمان، تئوری داریم. اصلا متافیزیک در غرب و شرق در تلاش برای به اصطلاح ربط الوهیت با عالم است که این دو تا چطوری با هم جمع میشود؛ خداوند چطوری با عالم ارتباط پیدا میکند. ما در مورد نقش خدا در تاریخ بشری تئوری نداریم. هیچ کسی هم تئوریپردازی نکرده که خدا چطوری در جهان انسانی مداخله میکند. دلیلش این است که جهان انسانی، جهان دو رو است؛ یعنی هم فساد در آن هست و هم خوبی. پس نمیتوانیم بگوییم این عالم انسانی را خدا ایجاد کرده. یعنی فسادهایش را هم خداوند ایجاد کرده؟ کسی تا حالا تئوریپردازی نکردهاست، البته زمینههایش وجود دارد. یکی از ظرافتها و قابلیتهای خیلی عجیب جامعهشناسان یا متفکران انسانشناسی، درک ربط قدس با عالم انسانی است، اینکه چطوری عالم انسانی را قدس پایه میگذارد. اصولا هیچ تمدنی بدون قدس تأسیس نمیشود. در زندگی اجتماعی، یک جهان عقلی ساختیم مملو از قراردادها و توافقات. آنچه مشخص میکند در این جهان هر نظم اجتماعی متکی به قدس است، این مسأله است که هر عقلانیتی در جهان انسانی بر «ناعقلانیت» یا «فراعقلانیت» متکی است. به چه معنا؟
وقتی میگوییم باید بر اساس قرار دادها عمل کنیم،الزام این سخن از کجا آمده؟ برای چی من به قراردادهایم عمل کنم یا نکنم؟ آن چیزی که به آن یک الزام داده، همان «فراعقلانیت» است. مفهومی که ابداع من نیست، «دورکیم»، «وبر» و دیگران هم این را گفتهاند. گفتند شما جهان اجتماعی را در سطح ابتداییاش این گونه میبینید که همه، چارچوبهای قراردادی و قواعد تأسیس شده انسانی است؛ ولی این قراردادهای عقلی و تأسیس انسانی، امکان ندارد حجیت داشته و اعتبار و الزام پیدا کند مگر اینکه بر یک امر فراعقلانی اتکا داشته باشد. یعنی نظم اجتماعی در نهایت به امری بیرون از حیات اجتماعی و مادی متکی است. به شکلهای دیگری امثال «وبر» معتقدند هیچ تمدنی به وجود نیامده الا اینکه خدایان جدیدی در کنارش خلق شدند. یعنی زایش تمدنها همراه با زایش خدایان است. به عبارتی همیشه وقتی یک تمدنی میخواهد شکل بگیرد، یک دین به وجود میآید و در دل دین، تمدن شکل میگیرد چون این دین، الوهیت و این قدس است که آن ناعقلانیتی را که عقلانیت بر آن سوار است، تأمین میکند. کل این نظام اجتماعی که ما درونش عمل میکنیم، الزامش به ناعقلانیت و فرا عقلانیت است.
ارزشهای قدسی بری از استدلال عقلی
سادهتر بگویم، بنیادهای جهان انسانی ارزش است؛ ارزشهای قدسی و غایی که استدلال عقلی برنمیدارند. یکی از خطاهای فلسفه ما این است که تحت تأثیر یونانیان، معتقدند ارزشها استدلال عقلی برمیدارد در حالی که بههیچوجه این گونه نیست.
وبر در ابتدای کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری»، میگوید: «انتخاب عقلانیت در تمدن جدید یک انتخاب من عندی است. ما نمیدانیم چرا بشر در یک چنین مقطعی این ارزش را انتخاب کرد.» چون حقیقت یک شکل ندارد. حقیقت عرفانی، دینی، علمی، اخلاقی و... همه اینها میتواند مبنای زندگی قرار گیرد. اینکه چرا یک تمدنی یک حقیقتی را انتخاب میکند، استدلالبردار نیست. آنی که یک حقیقت را به یک جامعهای حجیت میدهد، «زیباییهای قدسی» است. یعنی حضرت رسول استدلال نمیکنند برای اینکه بگویند این حرف را بپذیرید، این از خلق عظیم این مرد است. کلیت تمدنها همین است، برای همین پیامبران در اوج هستند. برای همین نباید خطا کنند و باید معصوم باشند چون اساسا حجیت تمدنها به آنها وابسته است؛ مهمتر از معجزاتی که میآورند، شخصیتشان است که مردم شیفته وجودشان میشوند. همه آن چیزی که در تمدن اسلامی اتفاق افتاده، اصلا براساس استدلال نبوده، مگر استدلال میتوانست ظرف یک قرن در شرق و غرب گسترش پیدا کند؟ با اینکه میگوییم با جریان معاویه و... اسلام گسترش پیدا کرد و واقعا هم اینطور بود، ولی اینها با تکیه بر همان اندک ارزشهایی که از اسلام رسولا... گرفتند، توانستند تا جبلالطارق پیش روند.هر تمدنی برای تأسیس به قدس نیازمند است. این زیباییها و الوهیت متعلق به این عالم مادی نیست .کجا میتوانیم این شیفتگی که به سیدالشهدا وجود دارد را سراغ بگیریم؟
ناگفته نماند که تمدن غرب هم بر قدس اتکا دارد. بعد از رسولا...، هیچ انقلاب انسانی را پیدا نمیکنید، الا اینکه دین در آن مدخلیت داشته. انقلابهای دوران مدرن از جمله ویتنام و الجزایر از سنت استفاده کردند و مدرنیته را تأسیس کردند. یعنی اگر «لوتر» نبود، مدرنیته تأسیس نمیشد.
اربعین مجرای ورود نیروی قدسی به عالم
طلب امر دنیایی کردن همواره در تاریخ بشر امر مذمومی بوده است. در تاریخ قبل از دوران مدرن نمیبینید که به مردم بگویند پول جمع کنید. به قول مارکس بیندوزید که شعار تمدن موجود است. چطور شد بشری که آنقدر مالاندوزی را مذموم میدانست، تمدنی که رهبانیت را ابداع کرده بود، از دلش سرمایهدارهایی بهوجود میآید که نسبت به مسائل مالی سیریناپذیرند؟! واقعا این عدم عقلانیت است. نکته من این است که چگونه و چه کسی این تحول ارزشی مهم را ایجاد کرد که بشر دنیاخواه شود و دنبال پول بدود و به بیان وبر، زهد دنیایی داشته باشد؟ این اتفاق مگر اتفاق سادهای است؟
هنوز که هنوز است یکی از تناقضهای ما این است؛ صبح تا شب مولوی و ادعیه میخوانیم که همهشان میگوید تقوا بورزید، از آن طرف اقتصادی داریم که صبح تا شب دنبال رشد است. مطلوبیت هر شغلی را به اعتبار پول میسنجیم. این تناقض تمدن ماست. بخش اعظم برنامههای تلویزیون از نفی و نکوهش دنیاخواهی صحبت میکند اما عملا در زندگی کمتر به این مسائل توجه داریم. میشود دنیادار بود، بزرگترین دنیاخواه عالم حضرت امیر است، ولی در یک منطق دیگری. منطقی که به لحاظ تئوریک نتوانستیم پرورش بدهیم؛ آدمی که تمام عمرش کار کند و بسازد و بدهد. چنین الگویی را تئوریپردازیاش نکردیم. نگفتیم مثل حضرت امیر باشید. به قول وبر گفتیم مثل بنیامین فرانکلین، بیل گیتس و راکفلر شوید. آدمهایی که منطق دیگری به ثروت رسیدند.
بعد از دنیای «سنت»، دنیای دینی ما بهوجود آمده که در آن پول درآوردن ارزش شده است. این خیلی تحول عظیمی است. هیچ امر دنیایی نمیتواند کسب مال را تبدیل به ارزش کند، فقط قدس میتواند این ارزشها را بنیانگذاری کند. چرا هرچه که مارکسیست در شوروی ایجاد کرد، ظرف 50 سال از بین رفت؟ همه جا سنت را پایه کردند، رویش ایستادند و جهان مدرن را ساختند و بعد پسش زدند. یک نکتهای که میخواستم از منظر آن وارد بحث اربعین شوم، همین بود؛ هیچ تأسیس تمدنی و تحول ارزشی نخواهیم داشت، یعنی یک جهان دیگری نمیتوانیم خلق کنیم و خلق نخواهد شد مگر اینکه «قدس» و «حق» پشتش باشد، «حق الوهی».
مجاری ورود قدس در این عالم محدود است از جمله مساجد و امکنه مقدس. در این عالمی که هستیم، برای آنهایی که اهل دین، افعال و اعمال مقدس هستند، دو دسته امور قدسی وجود دارد: یکی «امکنه مقدس» و دیگری «ازمنه مقدس». ضمن قرار گرفتن در این امکنه و ازمنه، بسته به ظرفیتمان با قدس ارتباط پیدا میکنیم. این دنیا از اول خالی از قدس بوده؛ وقتی خداوند به حضرت آدم فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعا فَإِمَّا یأْتِینَّکمْ مِنِّی هُدى فَمَنْ تَبِعَ هُدای فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ» ــ سوره مبارکه بقره، آیه 38 / گفتیم: همگی از آن، فرود آیید! هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند، نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین شوند ــ گفت: «الَّذینَ یتَّبِعونَ الرَّسولَ ... وَ اِتَّبَعُوا اَلنُّورَ اَلَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ» یعنی خدا گفت ما دائما در این عالم را باز میکنیم و به آن نور میدهیم. چون این عالم سیاه میشود و آخرین سیاه شدنش هم ماقبل آخر است، سیاه شدن زمان حضرت صاحب و سیاه شدن قطعیاش هم جایی است که عالم بهدلیل اینکه سیاهی مطلق میشود، منفجر میشود. در آن دیگر هیچ خیری نیست. اگر در این عالم خیر نباشد، منفجر میشود و نمیتواند دوام و بقا داشته باشد. پس مجاری قدس، محدود است. آنجا که ما را با زیبایی قدسی مرتبط میکند، آن الزام و حجیتی که ما را به عمل خیر و درست وادار میکند، «امکنه و ازمنه» است و اربعین یکی از بهترین این ازمنههاست که اگر حقیقتا انسان در فضای آن قرار گیرد نیروی خود را افزون میکند. عبادت یکی از آن مواردی است که آدم ریشههای قدس را در خودش میتند و رشد میدهد. اگر این کارها را نکنیم به طور مطلق دنیایی میشویم. این ازمنه و امکنه را باید دریابیم، واقعا نیرویی که در اربعین وجود دارد، عجیب است. اربعین نیروی قدسی وارد این عالم میکند. ورود این نور و نیروی قدسی برای حیات بشر لازم است. این عالم دیگر ظرفیت این ظلمت را ندارد. از بس که آلوده شدیم، تیرگی این عالم را حس نمیکنیم. پیروزی انقلاب اسلامی، خون شهدا و جاذبه قدسی شهدایی چون شهید سلیمانی،همگی نیروی قدسی است. انسان با فعل دینی و مجاهدت یعنی عمل خالصانه برای خدا، قدسی میشود و وقتی قدسی شد، جاذبه پیدا میکند. اربعین یکی از آن مجاری منفتح در عالم شیعی است که کارکردهای بسیاری دارد.
مریم فلاح - نویسنده و پژوهشگر
طی 40سال گذشته چقدر ما بازی مفاهیم را خوردیم! این موضوع خودش بحث مفصلی است. ابتدا عرض کنم که مثلا شما برگردید به تاریخ 40سال گذشته، آیا از «تافلر» خبری هست؟ کجاست تافلر؟ درحالیکه او 20 ــ 10 سال اذهان ما را اشغال کرده بود. در کتابهایی که درواقع تخیلی بیش نبود، جهان را برای ما، آنگونه که میخواست تعریف کرد. اینکه یک کسی گفت «دنیا، دنیای صلح است و دنیای موشک نیست»، این بخشی از تئوریهایی بود که غرب از دهه 90 مطرح کرد؛ یعنی بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یا بلوکشرق، دنبال این بود که جریانهای مقاومت را به لحاظ تئوری، خلعسلاح کند. وقتی از لحاظ تئوری خلعسلاح کنیم، دقیقا در مقام واقع هم خلعسلاح میشود. این مفهوم بحث مفصلی است. کافی است روزنامههای دهه 1990، یعنی بعد از فروپاشی شوروی را نگاه کنید؛ ببینید دقیقا چقدر روی این مفهوم بازی میشود. به اعتبار همین بازی که روی مفهوم میشود، فشار میآورند به یک کشور که مقاومت و جنگ چیست؟
جهانیسازی؛ نتیجه یک تصویر ذهنی
وقتی مفهوم «جهانیسازی» ساخته شد، جماعتی احساس میکردند جهان چیزی جز همین نیست و آن را مرکز جهان قرار دادند! و به یک تصویر خیلی قشنگ و زیبا رسیدند. تصورشان این بود که حالا اینها شدند بخشی از جهانی که آمریکا در آن هست و یک احساس شوق عجیبی نسبت به این مفهوم پیدا کردند، بهنحویکه اگر در مقابل میگفتی این جهانیسازی معنا و مفهوم ندارد و یک تصویر ذهنی است، شدیدا اعتراض میکردند. امروز مفهوم جهانیسازی کجا رفته؟ منظورم آن مفهوم قوی، سنگین و ثقیلی است که چند دهه ما را گرفتار کرد و همه مطبوعات، متون و متفکران ما رویش بازی کردند!«پایانتاریخ» مفهومی بود که «فوکویاما» بعد از فروپاشی شوروی ایجاد کرد. اگر این مفهوم بگیرد، درواقع مفهومش قبول سرآمدی غرب است و قبول سرآمدی غرب به معنای فروکش کردن تمامی جریانهای ــ هم به لحاظ مفهومی، هم به لحاظ عینی ــ مقاومت است. یعنی کسی دیگر نرود دنبال نظریهپردازی. مفهوم پایانتاریخ این است. نزاعهای ایدئولوژیک اصلا دیگر موضوعیت ندارد، چون بشر به یک توافق جمعی رسیده. اینکه به لحاظ ارزشی خوب و بد چیست، دیگر در موردش دعوا نمیکنند، همه چیز معلوم شده. یعنی تاریخ اثبات کرده که انسان غربی، انسان نهایی و جهان غربی، جهان نهایی است و درواقع این مفاهیم برای اختهکردن جریان مقاومت به لحاظ نظری و به لحاظ عینی ساخته میشود.
موتور نظریهسازی جریان روشنفکری
طی 40سالی که ما درگیر بودیم، دائم موتور نظریهسازی فعال بوده است. اصلا سرآمدیاش معلول این است. دائم مفاهیم متعددی ابداع کرده و همه، این مفاهیم را بهعنوان مفاهیم عینی، یقینی و واقعی تصور میکردند؛ بعد وقتی سرش به سنگ انقلاب اسلامی و مقاومت میخورد، مفاهیمی دیگر جعل میشد. هرکدام از این مفاهیم، جریانهای عجیبوغریبی میسازد، ائتلافها شکل میدهد، باندها و جریانهای اجتماعی و سیاسی ایجاد میکند؛ یک موجی از مفاهیم در رسانهها راهمیاندازد. مثل قضیه قاشق ماست و دریاست. «دریا» آن مفهوم و «قاشق ماست» این واقعیت است؛ قدرت نظریهسازیهای غربیها به این است که آن یک قاشق ماست را به گونهای در دریای مفاهیم و نظریههایشان بزنند که شما این را عینی و واقعی بپندارید.
تبدیل ذهنیت به عینیت به کمک رسانه
نمونهاش مسأله همجنسبازی، آخرین موضوعی که در طول تاریخ، منفور بشر و زشتترین کار بشر بوده را به نحوی سعی دارند جا بیندازند! اخیرا هم که تظاهراتی در حمایت از «رابطه با حیوانات» راه انداختند!
آنچه که این ذهنیت را به این شکل منحط درآورده، چیست؟ ذهنیتی که یک موقع خودش را برای زهد و برای پاکی و تقوا - در غرب بهعنوان مسیحی- به زنجیر میبسته، الان رسیده به اینکه چنین مطلبی بگوید. همجنسبازی، جریان فاسدی که چند هزار سال انحطاط به پیشانیاش چسبیده بود، ظرف سه دهه یعنی از دهه70میلادی که اصطلاحا انقلاب جنسی- مفهوم خیلی غلطی هم هست- مطرح شد، انحطاط جنسی را باب کرد. ظرف سه، چهار دهه کلیسا را مجبور کردند قبولش کند. بسیاری کشورها را مجبور کردند قبولش کنند. برای رسیدن به هدفشان رسانه را نیز به خدمت گرفتند.در غرب بعضی از رسانهها چنین کارکردی دارند. برخی رسانههای غربی به لحاظ مفاهیم ارزشی همیشه از مردم عادی جلوترند. مثلا، بیبیسی دو تا شبکه در انگلیس دارد که پردهدریها را انجام میدهد. این شبکهها، 10سال آینده را به شما میگوید. این رسانهها کارشان این است که در مسیر فرهنگ غرب، پردهدری کنند و 10سال زودتر ذهنیتهای مرتبط با بیحیایی را بسازند تا 10سال بعد، ذهنیت تبدیل به واقعیت عینی شود. یک چیزهایی نشان میدهند که فکر میکنم خود غربیها اگر شبکه بیبیسی را نگاه کنند، حالشان بههم میخورد. مواردی که گفتنش هم شرمآور است.
خیانت روشنفکرها در تاریخ انقلاب
جهان ما را مفهوم و نظریه میسازد. با اینکه در واقعیت ما 40سال است مقاومت کردیم و ظرف این چهار دهه به دستاوردهایی رسیدیم که بنا به ظرفیتی که در خود میدیدیم شاید 100سال باید به انتظارش مینشستیم ولی چرا بخشی از مردم حس موفقیت را نسبت به نظام و انقلاب ندارند؟ چرا همهاش منفی میگویند؟ جوابش این است که ما در نظریهپردازی شکست خوردیم و آنها توانستند بقبولانند این مسیری که ما جلو آمدهایم تماما مصیبت و بدبختی است! من از ابتدای انقلاب اصلا تصورش را نداشتم که چنین روشنفکرهایی داشته باشیم.
بزرگترین خیانت روشنفکرها در تاریخ اخیر، همین مفهومسازیهای عجیب و غریبی است که اینها کردند و نگذاشتند مردم به لحاظ ذهنی لذت انقلاب اسلامی را بچشند. درست است ما به لحاظ مدیریتی در داخل کشور مشکلات جدی داریم ولی با هر مقیاسی نگاه کنید، بخشی از این آمارها و مفاهیمی که میدهند، درست نیست. اگر مملکتی آنقدر که اینها میگویند اوضاع و احوالش خراب باشد، این حجم از سفر و خرید و تفریح و... چطوری ممکن است؟ بله یک عدهای فقیر وجود دارند ولی اینها همیشه وجود داشتند. به بعضی از دوستان، اخبار مثلا کشورهای اروپایی را نشان میدهم، میگویم گاردین نوشته یا ... میگویند همهاش دروغ است؛ اینها را شما خودتان میسازید! یعنی حتی چیزهایی را که خود اینها مینویسند را باور نمیکنند اما از دروغ بدتر را در مورد ما مینویسند و این جماعت بهراحتی باور میکنند و این فضای سخت و سنگین در کشور ایجاد میشود؛ فضایی که باید سبک، روان و آرامشبخش باشد را به این وضعیت تیره و آلوده درآورند آن هم فقط بهدلیل مفهومسازیهای غلط. با این روزنامهها و برنامههای ماهواره مردم نمیتوانند ذهنیت دیگری غیر از آنچه آنها میگویند، داشته باشند.
مگر «مارکس» چه کار کرد که در حد یک قرن، عالم را بههم ریخت؟ دو تا مفهومسازی کرد و بعد این مفاهیمی که هیچ اعتباری به آن نبود، به مردم قبولانده شد؛ مفاهیمی که امروز میدانیم هیچ ارزش مابهازایی نداشته ولی یک عده باورش کردند؛ بهرغم اینکه شوروی سقوط کرد و دیگر مارکسیسم یا کمونیستی در سیاست و حکومت وجود ندارد و فقط یک اسم ظاهری از آن مانده، هنوز روشنفکرهای غرب وقتی میخواهند از مقاومت سخن بگویند سراغ مارکسیسم میروند. البته بعد از انقلاب اسلامی، عدهای به حکومت اسلامی رجوع میکنند ولی هنوز آن جریان زنده است. در صورتیکه ما معتقدیم مفاهیم درست نزد ما است چون از طرف خداوند تبارک و تعالی آمده است.
توجه به بستر مفهومی غنی اربعین
وقتی به منابع حدیثی نگاه میکنیم، مثل این است که خداوند از ابتدای خلقت حضرت آدم «علی نبینا و علی آله علیهالسلام»، وجود الهی و قدسی حضرت سیدالشهدا را تعبیه کرده باشد. یعنی یک فلسفه تاریخی آماده شده، حتی توبه حضرت آدم در بهشت به مدد همین اسماء است. اسماء پنج تن که میگوییم، نه لفظها که به مدد حقیقت عینی این موجودات قدسی بوده. همه پیامبران از قبل برایش اشک ریختند، از قبل در این مقوله سخن گفتند، تا رسید به واقعه. یعنی یک بستر مفهومی بسیار غنی برای مفهومسازی و یک فلسفه تاریخی بسیار پربار فراهم شده است؛ در حالیکه ما هنوز نتوانستهایم این فلسفه تاریخ را به صورت جذاب برای خودمان و دیگران درآوریم.
یکی از آن حوادث و رخدادهای عجیب و غریب «اربعین» و عزاداری بر امام حسین(ع) و واقعه کربلاست. چگونه خداوند قیام حضرت صاحبالزمان را با یک چنین حادثهای که 1400سال پیش بوده، پیوند زده و این موضوع باید در رسانه بهویژه رسانه ملی تعیین شود. در ادعیه آمده که اصلا ایشان منتقم است. چگونه مردم این مفهوم را میفهمند که بعدا وقتی قضیه قیام اتفاق میافتد، این مفهوم کارایی دارد؟
ثمرهای که به ما رسید
از دوران مشروطه که افکار غربی به کشور ما رسوخ کرد یک هجومی آوردند که مابهازای عینی داشت. یعنی اینطور نیست که مثلا «تقیزاده» یا «کسروی» یا «سنگلجی» یا هرکس دیگری که آن موقع حمله کرد، حرفهایشان مابهازای عینی نداشت. واقعا یک عقل غیرمتصل به عقل قدسی نمیفهمید که چرا شما1400سال گریه میکنید؟ این گریه کردن شما چه معنا دارد و این عزاداریها چه نتیجهای میخواهد داشته باشد؟
وقتی انقلاب اسلامی اتفاق افتاد آن وقت فهمیدیم این گریهها چه میخواهد بکند، وقتی جنگ تحمیلی اتفاق افتاد، فهمیدیم چه کار میتواند بکند. وقتی دفاع از حرم اتفاق افتاد، فهمیدیم این مفاهیم چه غوغایی به پا خواهدکرد. فهمیدیم یک جایی در دل تاریخ اتفاقی افتاده که نتایج آن امتداد پیدا کرده تا به ما رسیدهاست. مرهون آدمهایی هستیم که 1400 سال، به اعتبار اعتقاد و ایمانشان بر واقعه کربلا گریه کردند و به اربعین حسین توجه داشتند، بدون اینکه دغدغه این را داشته باشند اینها به چه درد میخورد و برای آیندگان که ما باشیم به چه کار میآید. اما از وقتی این دغدغه مطرح شد، خیلی از سستیها در مفاهیم به وجود آمد. در هر صورت اربعین هم یکی از آن جاسازیهای تاریخی است که نمیفهمیدیم، الان کمی نسبت به آن فهم پیدا کردیم چون همان طور که میدانید امام سجاد(ع) پنج علامت برای شیعه بودن ذکر کردند که یکی از آنها اربعین است و پیادهروی زیارت یکی از نشانههای اصلی شیعه است.
اربعین، تاریخساز و تمدنساز
وقتی میگوییم اربعین، تاریخساز و تمدنساز است؛ باید ایناعتقاد را مفهومی کنیم، طوری که همه بتوانند به عنوان یک امر درست و دارای مابه ازا بپذیرند. اربعین ابعاد بسیاری دارد. مثلا مبحث تمدنساز بودن اربعین و اینکه چگونه میتواند تمدنسازی کند؟ آیا این مسأله صرفا یک ادعاست یا اینکه واقعا این گونه است. برای اینکه این بحث را باز کنم، به اجمال مقدمهای در باب نقش قدس و قدسی و الوهیت در تاریخ عرض میکنم. تمدن سکولار غرب، در فرآیند شکلگیریاش، اساسیترین مفاهیمی را که شکل دینی به این عالم میداد، نفی کرد. مثلا «معجزه» یا «دعا» که به لحاظ فلسفی، استدلالهایی پیچیده دارد.
یکی از مسائل اساسی فیلسوفان قرن18 که به آن قرن روشنگری میگفتند، مسأله شکل دادن به «دئیسم» بود. دئیسم یعنی یک دیانت طبیعی. تعبیر معروف «خدای ساعتساز نیوتن» یعنی اینکه خدایی که عالم را ساخته دیگر به آن کاری ندارد و عالم بر اساس منطق درونی خودش کار میکند. تمام تئوریهای اجتماعی غربی، درونی کردن سازوکارهای الوهی اداره عالم در خود این جهان مادی است. سکولاریزم به معنای خیلی دقیقش این است.
یکی دیگر از مواردی که به آن حمله کردند، مسأله «انبیاء» بود. هر کدام از این پیامبران نقش مهمی به لحاظ تاریخی دارند. در بعضی از این تاریخها، پادشاهان را هم با انبیاء تطبیق میکنند؛ مثلا حضرت آدم را با جمشید مطابقت میدهند. حقیقت این است گرچه پیامبران در دوران بعد از اسلام نبودند، ولی بخش اعظم تاریخ بشری را پیامبران ساختند. آنها بودند که عالم را به اینجا رساندند. ولی تاریخ نوین و مدرن در پی حذف پیامبران است. وقتی برمیگردیم به تئوریهای همین دوره یا قبل از آن، چنین نظریهپردازیها را در حوزه جامعهشناسی و مردمشناسی میبینید؛ همه متفق هستند بر اینکه همه آنچه بشر با آن حیات انسانی خودش را شکل داده، مثل «علم» در دل دین پرورش پیدا کردهاست. معتقدند وقتی بشر فهم منطقی و معقول نداشته، دین را برداشتهاست ولی به مرور که پخته شده و به بلوغ رسیده آن را کنار گذاشتهاست.
تولد تمدن از دل دین
ما در ارتباط با نسبت قدس با جهان در فلسفه خودمان، تئوری داریم. اصلا متافیزیک در غرب و شرق در تلاش برای به اصطلاح ربط الوهیت با عالم است که این دو تا چطوری با هم جمع میشود؛ خداوند چطوری با عالم ارتباط پیدا میکند. ما در مورد نقش خدا در تاریخ بشری تئوری نداریم. هیچ کسی هم تئوریپردازی نکرده که خدا چطوری در جهان انسانی مداخله میکند. دلیلش این است که جهان انسانی، جهان دو رو است؛ یعنی هم فساد در آن هست و هم خوبی. پس نمیتوانیم بگوییم این عالم انسانی را خدا ایجاد کرده. یعنی فسادهایش را هم خداوند ایجاد کرده؟ کسی تا حالا تئوریپردازی نکردهاست، البته زمینههایش وجود دارد. یکی از ظرافتها و قابلیتهای خیلی عجیب جامعهشناسان یا متفکران انسانشناسی، درک ربط قدس با عالم انسانی است، اینکه چطوری عالم انسانی را قدس پایه میگذارد. اصولا هیچ تمدنی بدون قدس تأسیس نمیشود. در زندگی اجتماعی، یک جهان عقلی ساختیم مملو از قراردادها و توافقات. آنچه مشخص میکند در این جهان هر نظم اجتماعی متکی به قدس است، این مسأله است که هر عقلانیتی در جهان انسانی بر «ناعقلانیت» یا «فراعقلانیت» متکی است. به چه معنا؟
وقتی میگوییم باید بر اساس قرار دادها عمل کنیم،الزام این سخن از کجا آمده؟ برای چی من به قراردادهایم عمل کنم یا نکنم؟ آن چیزی که به آن یک الزام داده، همان «فراعقلانیت» است. مفهومی که ابداع من نیست، «دورکیم»، «وبر» و دیگران هم این را گفتهاند. گفتند شما جهان اجتماعی را در سطح ابتداییاش این گونه میبینید که همه، چارچوبهای قراردادی و قواعد تأسیس شده انسانی است؛ ولی این قراردادهای عقلی و تأسیس انسانی، امکان ندارد حجیت داشته و اعتبار و الزام پیدا کند مگر اینکه بر یک امر فراعقلانی اتکا داشته باشد. یعنی نظم اجتماعی در نهایت به امری بیرون از حیات اجتماعی و مادی متکی است. به شکلهای دیگری امثال «وبر» معتقدند هیچ تمدنی به وجود نیامده الا اینکه خدایان جدیدی در کنارش خلق شدند. یعنی زایش تمدنها همراه با زایش خدایان است. به عبارتی همیشه وقتی یک تمدنی میخواهد شکل بگیرد، یک دین به وجود میآید و در دل دین، تمدن شکل میگیرد چون این دین، الوهیت و این قدس است که آن ناعقلانیتی را که عقلانیت بر آن سوار است، تأمین میکند. کل این نظام اجتماعی که ما درونش عمل میکنیم، الزامش به ناعقلانیت و فرا عقلانیت است.
ارزشهای قدسی بری از استدلال عقلی
سادهتر بگویم، بنیادهای جهان انسانی ارزش است؛ ارزشهای قدسی و غایی که استدلال عقلی برنمیدارند. یکی از خطاهای فلسفه ما این است که تحت تأثیر یونانیان، معتقدند ارزشها استدلال عقلی برمیدارد در حالی که بههیچوجه این گونه نیست.
وبر در ابتدای کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری»، میگوید: «انتخاب عقلانیت در تمدن جدید یک انتخاب من عندی است. ما نمیدانیم چرا بشر در یک چنین مقطعی این ارزش را انتخاب کرد.» چون حقیقت یک شکل ندارد. حقیقت عرفانی، دینی، علمی، اخلاقی و... همه اینها میتواند مبنای زندگی قرار گیرد. اینکه چرا یک تمدنی یک حقیقتی را انتخاب میکند، استدلالبردار نیست. آنی که یک حقیقت را به یک جامعهای حجیت میدهد، «زیباییهای قدسی» است. یعنی حضرت رسول استدلال نمیکنند برای اینکه بگویند این حرف را بپذیرید، این از خلق عظیم این مرد است. کلیت تمدنها همین است، برای همین پیامبران در اوج هستند. برای همین نباید خطا کنند و باید معصوم باشند چون اساسا حجیت تمدنها به آنها وابسته است؛ مهمتر از معجزاتی که میآورند، شخصیتشان است که مردم شیفته وجودشان میشوند. همه آن چیزی که در تمدن اسلامی اتفاق افتاده، اصلا براساس استدلال نبوده، مگر استدلال میتوانست ظرف یک قرن در شرق و غرب گسترش پیدا کند؟ با اینکه میگوییم با جریان معاویه و... اسلام گسترش پیدا کرد و واقعا هم اینطور بود، ولی اینها با تکیه بر همان اندک ارزشهایی که از اسلام رسولا... گرفتند، توانستند تا جبلالطارق پیش روند.هر تمدنی برای تأسیس به قدس نیازمند است. این زیباییها و الوهیت متعلق به این عالم مادی نیست .کجا میتوانیم این شیفتگی که به سیدالشهدا وجود دارد را سراغ بگیریم؟
ناگفته نماند که تمدن غرب هم بر قدس اتکا دارد. بعد از رسولا...، هیچ انقلاب انسانی را پیدا نمیکنید، الا اینکه دین در آن مدخلیت داشته. انقلابهای دوران مدرن از جمله ویتنام و الجزایر از سنت استفاده کردند و مدرنیته را تأسیس کردند. یعنی اگر «لوتر» نبود، مدرنیته تأسیس نمیشد.
اربعین مجرای ورود نیروی قدسی به عالم
طلب امر دنیایی کردن همواره در تاریخ بشر امر مذمومی بوده است. در تاریخ قبل از دوران مدرن نمیبینید که به مردم بگویند پول جمع کنید. به قول مارکس بیندوزید که شعار تمدن موجود است. چطور شد بشری که آنقدر مالاندوزی را مذموم میدانست، تمدنی که رهبانیت را ابداع کرده بود، از دلش سرمایهدارهایی بهوجود میآید که نسبت به مسائل مالی سیریناپذیرند؟! واقعا این عدم عقلانیت است. نکته من این است که چگونه و چه کسی این تحول ارزشی مهم را ایجاد کرد که بشر دنیاخواه شود و دنبال پول بدود و به بیان وبر، زهد دنیایی داشته باشد؟ این اتفاق مگر اتفاق سادهای است؟
هنوز که هنوز است یکی از تناقضهای ما این است؛ صبح تا شب مولوی و ادعیه میخوانیم که همهشان میگوید تقوا بورزید، از آن طرف اقتصادی داریم که صبح تا شب دنبال رشد است. مطلوبیت هر شغلی را به اعتبار پول میسنجیم. این تناقض تمدن ماست. بخش اعظم برنامههای تلویزیون از نفی و نکوهش دنیاخواهی صحبت میکند اما عملا در زندگی کمتر به این مسائل توجه داریم. میشود دنیادار بود، بزرگترین دنیاخواه عالم حضرت امیر است، ولی در یک منطق دیگری. منطقی که به لحاظ تئوریک نتوانستیم پرورش بدهیم؛ آدمی که تمام عمرش کار کند و بسازد و بدهد. چنین الگویی را تئوریپردازیاش نکردیم. نگفتیم مثل حضرت امیر باشید. به قول وبر گفتیم مثل بنیامین فرانکلین، بیل گیتس و راکفلر شوید. آدمهایی که منطق دیگری به ثروت رسیدند.
بعد از دنیای «سنت»، دنیای دینی ما بهوجود آمده که در آن پول درآوردن ارزش شده است. این خیلی تحول عظیمی است. هیچ امر دنیایی نمیتواند کسب مال را تبدیل به ارزش کند، فقط قدس میتواند این ارزشها را بنیانگذاری کند. چرا هرچه که مارکسیست در شوروی ایجاد کرد، ظرف 50 سال از بین رفت؟ همه جا سنت را پایه کردند، رویش ایستادند و جهان مدرن را ساختند و بعد پسش زدند. یک نکتهای که میخواستم از منظر آن وارد بحث اربعین شوم، همین بود؛ هیچ تأسیس تمدنی و تحول ارزشی نخواهیم داشت، یعنی یک جهان دیگری نمیتوانیم خلق کنیم و خلق نخواهد شد مگر اینکه «قدس» و «حق» پشتش باشد، «حق الوهی».
مجاری ورود قدس در این عالم محدود است از جمله مساجد و امکنه مقدس. در این عالمی که هستیم، برای آنهایی که اهل دین، افعال و اعمال مقدس هستند، دو دسته امور قدسی وجود دارد: یکی «امکنه مقدس» و دیگری «ازمنه مقدس». ضمن قرار گرفتن در این امکنه و ازمنه، بسته به ظرفیتمان با قدس ارتباط پیدا میکنیم. این دنیا از اول خالی از قدس بوده؛ وقتی خداوند به حضرت آدم فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعا فَإِمَّا یأْتِینَّکمْ مِنِّی هُدى فَمَنْ تَبِعَ هُدای فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ» ــ سوره مبارکه بقره، آیه 38 / گفتیم: همگی از آن، فرود آیید! هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند، نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین شوند ــ گفت: «الَّذینَ یتَّبِعونَ الرَّسولَ ... وَ اِتَّبَعُوا اَلنُّورَ اَلَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ» یعنی خدا گفت ما دائما در این عالم را باز میکنیم و به آن نور میدهیم. چون این عالم سیاه میشود و آخرین سیاه شدنش هم ماقبل آخر است، سیاه شدن زمان حضرت صاحب و سیاه شدن قطعیاش هم جایی است که عالم بهدلیل اینکه سیاهی مطلق میشود، منفجر میشود. در آن دیگر هیچ خیری نیست. اگر در این عالم خیر نباشد، منفجر میشود و نمیتواند دوام و بقا داشته باشد. پس مجاری قدس، محدود است. آنجا که ما را با زیبایی قدسی مرتبط میکند، آن الزام و حجیتی که ما را به عمل خیر و درست وادار میکند، «امکنه و ازمنه» است و اربعین یکی از بهترین این ازمنههاست که اگر حقیقتا انسان در فضای آن قرار گیرد نیروی خود را افزون میکند. عبادت یکی از آن مواردی است که آدم ریشههای قدس را در خودش میتند و رشد میدهد. اگر این کارها را نکنیم به طور مطلق دنیایی میشویم. این ازمنه و امکنه را باید دریابیم، واقعا نیرویی که در اربعین وجود دارد، عجیب است. اربعین نیروی قدسی وارد این عالم میکند. ورود این نور و نیروی قدسی برای حیات بشر لازم است. این عالم دیگر ظرفیت این ظلمت را ندارد. از بس که آلوده شدیم، تیرگی این عالم را حس نمیکنیم. پیروزی انقلاب اسلامی، خون شهدا و جاذبه قدسی شهدایی چون شهید سلیمانی،همگی نیروی قدسی است. انسان با فعل دینی و مجاهدت یعنی عمل خالصانه برای خدا، قدسی میشود و وقتی قدسی شد، جاذبه پیدا میکند. اربعین یکی از آن مجاری منفتح در عالم شیعی است که کارکردهای بسیاری دارد.
مریم فلاح - نویسنده و پژوهشگر
تیتر خبرها
-
بحران نفسگیر صهیونیستها
-
صداوسیما شریک موفقیتهای اقتصادی کشور است
-
تصویر مهربانی
-
کیش و مات دشمن با وحدت
-
بهاییت، قطعهای از پازل صهیونیسم
-
قدردانی 200 نماینده مجلس از برنامههای اربعینی صداوسیما
-
ظرفیتشناسی ِاربعین تمدنساز
-
نابودی اسرائیل به جنگ هم نیاز ندارد
-
هجرت کار و تولید
-
«جامجم» از روند توزیع درآمد در کل کشور گزارش میدهد
-
درمسیر عدالت
-
بهحلاوت طلای المپیک