نشست صمیمانه «جامجم» با کارگردان و بازیگران فصل دوم مجموعه «مستوران»
مستوران؛ شیرینی حکمتهای ایرانی
همه ما در دوران کودکی طعم شیرین شنیدن قصهها و افسانههای پند آموز ایرانی را از زبان مادربزرگها چشیدهایم. قصههایی که اغلب تقابل شر و نیکی و پیروزی خوبی بر بدی اما به زبان کودکانه بود. حال این افسانهها و قصهها که ریشه در فرهنگ و ادبیات کهن ما دارد، به یک مجموعه تلویزیونی دیدنی و جذاب به نام مستوران تبدیل شده است.
فصل اول آن سال گذشته به کارگردانی سیدجمال سیدحاتمی و مسعود آبپرور و تهیهکنندگی عطا پناهی روی آنتن رفت و با اقبال خوبی از جانب مخاطبان روبهرو شد. از این رو تولید آن به فصل دوم به کارگردانی سیدعلی هاشمی رسید. داستان این مجموعه هم به شهری افسانهای به نام مستوران برمیگردد که در فصل دوم، ماجراهای 20سال بعد روایت میشود و لطفعلی پسر لیث و لطیفه که در فصل اول کودکی بیش نبود که به دست راهزنان دزدیده شده بود، حال به جوان رعنایی تبدیل شده که خودش و اتفاقات پیرامونش مضمون قصه این فصل را تشکیل میدهد. بسیاری از صاحبنظران و منتقدان معتقدند مستوران در فصل دوم جذابتر و روایتهای دیدنی و شنیدنیتری دارد. از این رو جامجم در یک عصر زمستانی میزبان سیدعلی هاشمی کارگردان، الهه خادمی، شکوفه هاشمیان و شاهو رستمی بازیگران این سریال شد و آنچه میخوانید ماحصل این گپ و گفت صمیمانه با این هنرمندان است.
مستوران نخستین تجربه کارگردانی شما محسوب میشود. با توجه به مضمون تاریخی و افسانهای که این مجموعه دارد، با چالشها و سختیهایی برای ساخت این کار روبهرو بودید. ضمن اینکه قطعا اهدافی را از ساخت مستوران در نظر داشتید، چقدر توانستید به آن اهداف دست پیدا کنید؟
سیدعلی هاشمی(کارگردان): میتوانم بگویم به ایدههایی که داشتم خیلی نزدیک شدم. مهمترین چالشی که من برای این کار داشتم و فکر میکنم اصولا کارهای تاریخی دارند، لوکیشن، لباس و گریم و نکاتی از این دست است. چون گریم بازیگران زمان زیادی میگیرد. از طرفی برخی لوکیشنها باید ساخته یا بازسازی شوند. زبان هم زبان راحتی نیست و به همین خاطر باید بازیگران خوبی انتخاب شوند تا بتوانند از پس این کار بربیایند. خوشبختانه ما همه این موارد را پشت سر گذاشتیم و من به شخصه از نتیجه کار راضی هستم. تا جایی که میتوانم بگویم 90 درصد به آن چیزی که در ذهن داشتم رسیدم. البته حجم بسیاری از لوکیشنها در مستوران آماده بود اما در کنار آن ما برای ضبط برخی سکانسها به جاده قم، سرخهحصار و شهرک دفاعمقدس هم رفتیم و مدتی در آنجا مستقر بودیم. ضمن اینکه ضبط سکانسهای خارجی جزو سختیهای کار محسوب میشود. هم سروصداهای اضافی هست و هم در لانگشات خانهها پیداست و تمدن وجود دارد. در حالی که قصه ما به 500 سال قبل برمیگردد. بنابراین خیلی چیزها باید در تدوین پاک میشد.
زنانی که در مستوران زندگی میکنند، چقدر به واقعیت زنانی که در آن دوران زیست میکردند نزدیک هستند؟ چون به نظر میرسد ویژگیهایی که زنان این داستان دارند بیشتر امروزی است و به جامعه مردسالار آن دوران کمتر شباهت دارد.
هاشمی: زمانی که این سریال در آن روایت میشود یک زمان تخیلی است. یعنی ممکن است در 500 سال پیش قبیله وحشیها وجود نداشته باشد و به همین دلیل برخی چیزها کاملا از تخیل میآید. با این حال فکر میکنم جامعه در آن روزها مردسالار بوده، اما در مستوران اینگونه نیست و زنان، قدرتمند هستند. این هنری است که به نظرم نویسنده در پردازش شخصیتها به آن فکر کرده است.
در زمینه پوشش و طراحی لباس و جواهرات آنها چطور؟ زمان صفویه را مدنظر قرار دادهاید یا زمان در این زمینهها تخیلی است؟
این نکاتی که گفتید زحمت خانم زکیزاده است. بهنظرم کار ایشان پر از جزئیات و رنگشناسی است که به هنر خانم زکیزاده برمیگردد که طراح بسیار توانمندی است. به هر حال با توجه به چارچوبهایی که در کار داریم، خانم زکیزاده یک سری راهکارها داشتند و جزئیاتی مثل بافت موها را به کار اضافه کردند که هم به زیبایی بازیگر کمک میکند و هم وجوه مختلفی را به بازیگر و شخصیت اضافه میکرد. به نظرم اگر خانم زکیزاده در این کار حضور نداشت، این کار یک پله پایینتر بود. البته خروجی کار حاصل همکاری همه اعضای این گروه است که به همین دلیل در پشت صحنه هم حس و حال خوبی داشتیم. تا جایی که وقتی کار تمام شد، همه ناراحت و دلتنگ بودیم. چون مثل اعضای یک خانواده شدهبودیم و حال همه خوب بود و مطمئن هستم ناخودآگاه این حس خوب به مقابل دوربین هم منتقل شدهاست.
شما هم مخاطب فصل یک مستوران بودید یا زمانی که کارگردانی فصل دوم به شما پیشنهاد شد، بیننده آن شدید؟
به دلیل دوستی که با آقای پناهی تهیهکننده کار داشتم، حتی موقع تصویربرداری فصل اول سر ضبط رفته و به سریال هم علاقهمند بودم. زمانی که تصویربرداری فصل یک در حال انجام بود، متن را به من دادند و از من خواستند کارهای برنامهریزیاش را انجام بدهم. البته نظراتی هم داشتم که مطرح کردم و فیلمنامه اصلاح شد. قرار بود آقای آبپرور فصل دوم را هم بسازد که درگیر کار دیگری شد و آقای پناهی به من پیشنهاد کارگردانی این سریال را داد. در این زمان بود که نظرات دیگری هم دادم و روی فیلمنامه اعمال شد.
با توجه به شخصیتهایی که در فصل یک حضور داشتند و کودک بودند و حال در فصل دوم به یک جوان تبدیل شدند، میتوان گفت به نظر میرسد بازیگران فصل دوم راکورد بازیگران کودک را حفظ کردهاند. از جمله لطفعلی که آرامش و سخن گفتنش بیشباهت به پدر نیست. این نشان از اشراف کامل شما روی نقشها و بازیهای فصل اول دارد؟
به هرحال زمانی که درباره شخصیتپردازی با دوستان صحبت میکردیم، در بازی به این قضیه رسیدیم وبرای کاراکترها اینگونه تعریف کردیم. بهخصوص لطفعلی که پسرلیث است وطبیعتا بایدچیزهایی ازپدرشدروجودش داشتهباشد. مضاف براینکه کاوه خداشناس یک جنس بازی زیرپوستی دارد که درکار خیلی آرام وراحت است واصولا یکی ازدلایلی که انتخابش کردیم همین مسأله بود.
افسانهها و قصهها معمولا آموزههای اخلاقی با خود به همراه دارند. در مستوران چه آموزههایی مدنظر شما و نویسنده و تهیهکننده بود و میخواستید به مخاطب آنها را منتقل کنید؟
فکر میکنم باید ببینیم نویسنده در متن به چه چیزهایی فکر کرده بود. با این حال میتوانم بگویم فصل دوم مستوران خیلی از مسائل را مطرح میکند. یعنی بحث عدالت، عشق، وفاداری و به طور کلی خیلی از مفاهیم انسانی را مطرح کرده و روی آن کار میکند. البته نویسنده با تبحری که داشته این مفاهیم را خیلی نامحسوس در کار و بکراند شخصیتها آوردهاست. به عقیده من یکی از جذابیتهای فیلمنامه این است که شعار نمیدهد. یعنی با اینکه ما از شاهنامه و گلستان و... اقتباس داریم اما رو نیست و در لایههای داستان گنجانده شدهاست.
در سکانسهایی از این سریال مخاطب شاهد وضو گرفتن لطفعلی و فرایض دینی است. هدفتان این بود که نشان بدهید این داستان در
مقطعی از زمان روایت میشود که اسلام ورود کرده و میخواستید آموزههای دینی را هم در سریال داشتهباشید؟
هاشمی: به هر حال در دوران صفویه اسلام وارد شده بود و با ورود شخصیت ملاحسین با بازی آقای آئیش کمی وجهه دینی کار پررنگتر میشود. لطفعلی هم آدمی متدین است. اما همانطور هم که درستکار است، اشتباهاتی هم دارد. یعنی شخصیت خاکستری است. مثلا شکستن دل سوده یکی از همین موارد است. حتی من معتقدم ما در مستوران شخصیت کاملا سیاه یا کاملا سفید نداریم. به این معنی که شخصیتهای منفی و مثبت این سریال وجوه مختلفی دارند و تک بعدی نیستند.
روایت آقای سرشار صرفا بهدلیل حس نوستالژیک کار است یا کارکرد دیگری هم دارد؟ البته که راوی قصه است. اما مهمترین دلیل حضور ایشان در مستوران خاطراتی است که هر کدام از ما با صدای ایشان داریم؟
البته آقای سرشار درفصل یک هم بود. با این حال صدای ایشان در کار جذابیت ایجاد میکرد. به همین دلیل در طول قصه فصل دوم از روایت ایشان بیشتر استفاده کردیم. صدای خانم ثریا قاسمی هم پیشنهاد من بود. چون در سری اول اشعار با صدای خانم علو بود و در این فصل تصمیم گرفتیم از صدای خانم قاسمی استفاده کنیم.
فکر میکنم یکی از متفاوتترین و جذابترین تجربههای دوران بازیگریتان را در این سریال و نقش «غزال» داشتید. از این تجربه میگویید و اینکه اصولا بازیگر برای ایفای نقش تاریخی چه چالشهایی در کار دارد؟
الهه خادمی(بازیگر نقش غزال): غزال اولین نقش تاریخی بود که بازی کردم و بسیار نقش جذابی بود. وقتی در فصل اول هم برای این نقش با من صحبت کردند چشمانم از خوشحالی برق زد. منتها تفاوت فصل اول با فصل دوم این بود که در فصل اول غزال را از دور میدیدیم، ولی در فصل دوم خیلی عمیقتر با کاراکتر غزال آشنا شدیم. اصولا خاصیت نقش اینگونه بود، چون در فصل اول غزال نوجوان بود، ولی در فصل دوم که 20سال گذشته، پختهتر و عمیقتر شده و اهداف متفاوت و بزرگتری را دنبال میکند. به همین علت ناخودآگاه در بازی هم این اتفاق تاثیرگذار بود.
نگین و صائب در فصل اول مستوران حضورداشتند ویکی از نکات مثبت کار این بود که کاراکترهای فصل یک رها نشدند و در فصل دوم هرکدام داستان خود را دارند. چطورسعی کردید راکورد بازی آنها را درفصل دوم حفظ کنید؟ ضمن اینکه چه چالشهایی برای بازی در این نقش داشتید؟
شکوفه هاشمیان (بازیگر نقش نگین): در مورد اینکه ما باید ادامه آن کاراکترها را بازی میکردیم، باید بگویم من فصل یک را دیده بودم و خیلی هم دوست داشتم اما به کاراکتر نگین خیلی دقت نکرده بودم. وقتی قرار شد در فصل دوم بازی کنم، بخشهای مهمی از بازی نگین را دیدم ولی بیشترین کمکی که به من کرد، تحلیل نقش بود. یعنی متن به من میگوید مادرش توسط پدرش به چاه انداخته شده و بعد از آن رفته و مشخص نیست مرده یا زنده است و همه این اتفاقها زمانی افتاده که نگین بچه بوده. بنابراین با غصههای زیادی بزرگ شده و ممکن است لیث و لطیفه او را بزرگ کرده باشند. ضمن اینکه تنهایی زیادی کشیده، یعنی برای خودم این شخصیت را تحلیل کردم تا به این نقش برسم؛ زنی که به خاطر محرومیتها تبدیل به یک زن زیادهخواه شده است.
بهخصوص اینکه نگین میکوشد با رفتاری که دارد، تنهاییاش را پنهان کند.
هاشمیان: فکرمیکنم این ویژگیهمه آدمهای تنهاست.معمولا تظاهر میکنند که آدمهای قوی هستند اما واقعیت این است که در درونشان تنها هستند.
شاهو رستمی(بازیگر نقش صائب): بهنظرم شخصیت صائب و نگین مشابه است و از همان دوران کودکی نسبت به هم محبت و کششی احساس کردهاند که با هم ازدواج کردند. یا اینکه نویسنده به این نتیجه رسیده آنها کنار هم میتوانند مکملهای خوبی باشند، چون ما در این شخصیتها عشق به همدیگر و چالشهایی که با هم دارند را میبینیم و همین چیزها باعث رنگآمیزی شخصیتها میشود. اتفاقا یکی از سکانسهایی که خیلی دوست دارم زمانی است که نگین و صائب درباره گذشتهشان با هم صحبت میکنند و من وقتی در فیلمنامه این سکانس را میخواندم، گریه کردم. بهنظرم سکانسهایی از این دست است که از جنس زندگی است و کاراکترها را شکل میدهد که اگر این سریال ادامه پیدا کند، کاراکترها پختهتر میشوند.
فصل اول این مجموعه با دو کارگردان ساخته شد و فصل دوم هم از نگاه و زاویه دید کارگردان دیگری روی آنتن رفت. طبیعتا این مسأله کار شما را بهعنوان بازیگر سختتر میکرد؛ چون هر کارگردانی سبک و نقطه نظرات خود را دارد.
خادمی: من در فصل اول با آقای سیدجمال سیدحاتمی خیلی کم کار داشتم و بخش عمده کارم بیشتر با آقای آبپرور بود. در فصل دوم هم که با آقای هاشمی کار کردم. با این حال سخت نبود. چون در این مجموعه دو بخش از زندگی غزال را میدیدیم.
گریم، لباس و فضاسازی که ابزاری است و به کمک بازیگر میآید، چقدر برای خودتان باورپذیر بود و خود را در آن دوران تجسم کردید تا بتوانید این حس را به مخاطب درست منتقل کنید؟
خادمی: همهچیز کار تاریخی چالش است. از گریم و لباس گرفته تا دیالوگ و لوکیشن. نه فقط برای بازیگر که برای همه تیم چالش محسوب میشود؛ چون شبیه کارهای آپارتمانی و اجتماعی نیست و تو وارد دنیای دیگری میشوی که مربوط به قصهها و افسانههاست و بهنظرم خیلی چالش جذابی است. با اینکه کار سختی هم هست، وقتی فکر میکنم اگر بعد از مستوران سر یک کار آپارتمانی بروم چقدر به نظرم کار لوسی است. چون با این کار آبدیده شدم و صیقل خوردم. انگار از سربازی برگشتم (میخندد).
هاشمیان: اتفاق لذتبخشی که در کار میافتد این است که همهچیز ازاتاق گریم شروع میشود.بازیگر روبهروی آینه اتاق گریم مینشیند و آرامآرام تغییر کردن خودش و نزدیک شدن به نقش را میبیند. بنابراین بخش بزرگ و مهمی از رسیدن بازیگر به نقش در همین اتاق گریم اتفاق میافتد و بعد اتاق لباس آن را تکمیل میکند و آماده مقابل دوربین میرود. گریم و لباس این کار هم به بهترین شکل ممکن این اتفاق را برای ما رقم زد.
رستمی: بههر حال کمککننده است. مثلا ما صائب را در فصل یک با موهای قرمز میبینیم. بنابراین موهای بازیگر را برای نقش رنگ قرمز میکنند. یکی از سختیهای کار برای من همین بود؛ چون هر هفته باید موهایم را به رنگ قرمز درمیآوردند و بخش زیادی از موهای من سوخت. همین چهره برای من متفاوت و جدید بود و وقتی مقابل آینه خودم را دیدم، این تغییر را در وجودم حس کردم. در کنار گریم، حتی جنس لباسی که بازیگر میپوشد هم میتواند کمککننده باشد؛ یعنی زبری و نرمی بافت لباسی که طراح انتخاب میکند، روی کاراکتر تاثیر میگذارد. این کار هم گریم و صحنه و لباس بینظیری داشت. اتفاق جالبی که برای من سر این سریال افتاد این بود که با ماشین وارد صحنهای میشدم که شتر و اسب داشت و در عطاری مینشستم که همهچیز کهنه، قدیمی و کلاسیک بود. حتی لیوانی که با آن چای میخوری متعلق به زمان دیگری است.
انگار به صدها سال قبل پرت شده و اصولا وارد دنیای دیگری شدهاید؟
رستمی: بله واقعا من سر این سریال انگار دو تا زندگی داشتم. وقتی از ماشین پیاده و وارد لوکیشن میشدم، انگار وارد مکانی شدهام که شتر و اسب دارد. باید با آنها ارتباط میگرفتم. من بارها روی دیوارهای گلی دست میکشیدم. یا گیوهای که میپوشیدم به من کاراکتری میداد که بتوانم بهگونهای دیگر راه بروم. همه این اتفاقات به بازیگر کمک میکند. نکته دیگری که میخواهم بگویم این است که من هیچوقت موبایل سرصحنه نمیبردم. چون من وارد مستوران میشدم. برای همین گوشی با خودم نمیبردم.
خانم خادمی شما تجربه کار در پشتصحنه و دستیار کارگردانی هم دارید؛ چقدر این تجربه در کار بازیگری به کمک شما آمد؟
خادمی: بهنظرم بازیگر هر تجربهای پشت دوربین داشته باشد، کمککننده است اما در هر صورت بازیگری دنیای دیگری است و وقتی مقابل دوربین میروی ناگهان همهچیز متفاوت میشود.
یکی از مهمترین ویژگیهای کاراکتر غزال این است که ما در فصل دوم وجوه دیگری از این شخصیت را میبینیم. او که رئیس قبیله است و سعی میکند به ظاهر آدم محکم و مستقلی باشد اما گاهی تحت تاثیر قرار میگیرد و گریه میکند. چقدر این شخصیت چند بعدی غزال برایتان جذاب بود و جای کار داشت؟
تفاوت فصل یک با دو در همین است. مخاطب با تمام وجوه شخصیت غزال آشنا میشود و متوجه میشود همانقدر که غزال قسیالقلب است، در واقع رقیقالقلب است و احساسات لطیفی دارد. از طرفی حفظ قبیلهاش برایش مهم است و هر کاری میکند برای نگهداشتن کیان قبیله است. این نکته هم بازی را برای من سخت میکرد و هم چالش جذابی بود. یعنی برای خودم خیلی اتفاق درخشانی بود که میتوانستم لایههای مختلف کاراکتر غزال را به مخاطب نشان بدهم. کما اینکه ما نقشی مثل غزال را در تلویزیون نداشتیم. البته در سینما هم نداشتیم و به نظرم نقش خاصی است.
بازی در نقش غزال مستوران چه آوردهای برای خودتان دارد که در کارهای بعدی این تجربه به کمک شما خواهد آمد؟
وقتی شما نقشی مثل غزال را بازی میکنی که لایههای مختلفی دارد و نقش سختی است، در هر صورت روی انتخابهای بعدی من خیلی تاثیرگذار است. البته که امیدوارم کارهای بعدی در راستای نقش غزال نباشد.
چطور به نقش غزال رسیدید؟ آیا برای نزدیک شدن به این فضا مطالعه داشتید یا به فیلمنامه و راهنمایی کارگردان بسنده کردید؟
من کتابی با عنوان «زنانی که با گرگها میدوند» را خواندم که خیلی به من برای نقش غزال کمک کرد، چون به اسطورههای زنانه میپردازد و از زبان اساطیر و بدویت به لایههای زن امروزی میپردازد. با این حال مجموعه عوامل است که به بازیگر در رسیدن به نقش کمک میکند.
گویا مثل وحید رهبانی که پیش ازاین قراربود نقش لطفعلی را بازی کند، برای دیگر بازیگران هم در سوارکاری اتفاقاتی افتاده است؟
هاشمی: دوبار برای خانم خادمی سرصحنه اتفاق افتاد. با این تفاوت که وحید رهبانی دیگر نیامد اما خانم خادمی سرصحنه برگشت (میخندد). خانم خادمی دو بار از اسب افتاد و بار دوم اسبها از کنارش عبور کردند و من نگران بودم از روی ایشان رد شوند. البته آقای رهبانی سرصحنه مصدوم نشد، سر تمرین سوارکاری از اسب افتاد.
البته فکر میکنم آقای خداشناس خیلی بیشتر روی نقش لطفعلی نشسته است و گزینه مناسبتری برای این نقش بود. اینطور نیست؟
هاشمی: به نظرم کاوه یک مثبت کلاسیک است. چهرهای که همه مادرها دوست دارند دامادشان شود (میخندد) اما وحید رهبانی وجوه دیگری دارد و میتوانست لطفعلی دیگری باشد.
پیش از مستوران قصههایی که با افسانهها و ادبیات کهن مرتبط باشد، به گروه سنی کودک و نوجوان برمیگشت. بنابراین از این جهت که الگوی خاصی پیش از مستوران نداشتید، کار را برای شما سختتر نمیکرد؟
هاشمی: به نظرم اینکه الگوی خاصی نداشتیم خیلی خوب بود، چون به ما اجازه بلندپروازی میداد. یعنی هرطور که میخواستیم میتوانستیم قصه را تعریف کنیم. البته که کار سخت اما بسیار جذابی بود.
به نظر شما چقدر لازم است فیلمسازان ما به این سمت و سو بروند و برای نسل امروز وارد فضایی شوند که شما شدید و در سریالسازی نگاهی به کهن الگوها داشته باشند؟
هاشمی: به نظرم خیلی لازم است. بهخصوص اینکه مردم ما قصهگویی را دوست دارند و سینمای من هم سینمای قصهگو است. از اینرو امیدوارم «مستوران3» هم ساخته شود. چون ما سیناپس کار را به صورت کامل نوشتهایم، بنابراین اگر دوستان بخواهند که این مجموعه ادامه پیدا کند، کار را بازنویسی میکنیم.
خادمی: واقعا ایران با این تاریخ و با این ادبیات و داستانهایی که دارد حیف است که سراغشان نرویم، چون هر شهری از این داستانها برای خودش دارد. مثلا مادربزرگ من در کودکی ما خیلی سراغ چنین داستانهایی میرفت، بنابراین باید چنین کارهایی بیشتر ساخته شود.
بهخصوص ادبیاتی که مردم مستوران دارند و طبع شعر و شاعری لطفعلی و ماه منیر که مخاطب امروز را با ادبیات گره میزند.
هاشمی: اصولا یکی از اهداف ما همین بود. یعنی در هدفگذاری که با آقای پناهی در مستوران2 داشتیم این بود که خیلی به ادبیات رجوع کنیم و آدمها شعر بگویند. ضمن اینکه به گونهای شعر بگویند که برای مخاطب باورپذیر باشد. فکر میکنم اگر همین موضوع در ذهن برخی مخاطبان هم بماند برای ما نتیجه مطلوبی داشته است.
به نظرتان کدامیک از قصههای ادبیات کهن ما قابلیت تصویری شدن را دارند و میتوانند جذاب هم باشند؟ اصلا دوست دارید در کار بعدی سراغ چه قصهای بروید؟
هاشمی: من فکر میکنم در «هزار و یک شب» و هم در «شاهنامه» قصههای جذابی داریم اما به همین شیوه مستوران کار کنیم. چون رو بودن، مخاطب را پس میزند.
اگر روزی داستان یا افسانهای مثل مستوران نوشته شود، شما دوست دارید کدام کاراکتر را بازی کنید؟
هاشمیان: من دوست دارم «آل» را بازی کنم چون برایم خیلی جذاب است. وقتی مادربزرگم برای ما از آل حرف میزد، توصیفش این بود، آل پیرزنی با موهای قرمز است. احساس میکنم شخصیت جذابی دارد، چون فقط سراغ زنهای زائو و بچههای تازه به دنیا آمده میرود. هنوز هم این افسانه کار میکند و خیلی از مادرها زیر بالش بچههای تازه به دنیا آمده قیچی میگذارند. یعنی آل به نوعی در فرهنگ عامیانه مردم پیچیده شده است.
رستمی: من از داستانهایی که در بچگی شنیدم، علیبابا و چهلدزد بغداد را دوست داشتم. کتابش را هم داشتم و صد بار آن را خوانده بودم. به همین خاطر علی بابا برای من خیلی عجیب و دوست داشتنی بود. حسنکچل را هم دوست دارم بازی کنم، چون برایم کاراکتر جذابی است. البته در کنار افسانهها، من نقش شعبان جعفری را هم خیلی دوست دارم و به نظرم زندهیاد کشاورز فوقالعاده آن نقش را بازی کرد. به نظرم خیلی کاراکترهای جذابی در تاریخ و ادبیات داریم که هم برای بازیگران این نقشها جذاب است و هم مردم این داستانها را خیلی دوست دارند.
قرار گرفتن در فضای متفاوت و تازهای که پیش از این تجربهاش را نداشتید، چقدر کار شما را سخت میکرد؟ چون نمونهای پیش از مستوران نداشتید که از آن الگو بگیرید.
هاشمیان: به هر حال کار سختی برای من بود؛ چون من بازی در این سریال را زمانی شروع کردم که پدرم بود. بعد اواسط سریال بیمار شد و اواخر کار پدر دیگر نبود. پدرم خیلی به افسانهها علاقه داشت و برای من هم کتابهای تاریخی و افسانهای زیاد میخرید. میتوانم بگویم در طول فیلمبرداری مستوران من دو تا اتفاق سخت را پشت سر گذاشتم؛ بیماری پدر و نگرانیها و ترسها و شببیداریهای بیمارستان و بعد هم از دست دادن پدر. خیلی سخت بود اما لذتبخش هم بود. معمولا در این شغل وقتی کاری تمام میشود، آدمها ارتباطشان یا کمرنگ یا کلا قطع میشود. تعداد زیادی از بچههای این پروژه ارتباطشان را نگهداشتهاند و در یک گروه هستند که به خاطر فضای صمیمانهای بود که در کار داشتیم و به نوعی این صمیمیت درد من را تسکین میداد.
رستمی: یکی از سختترین اتفاقات کار تاریخی، زبان آن است. یعنی چون ما در این زمان و با این زبان زندگی میکنیم برای بازیگر سختی کار در این است که کجا میتواند بداهه بگوید و جمله و کلمهای نگوید که به این دوران مربوط شود یا اینکه شعری بگوید که شاعرش مربوط به آن دوران نباشد.
هاشمیان و رستمی درباره بداههگویی در آثار تاریخی چنین میگویند:
هاشمیان: معمولا آقای هاشمی تا حدی دست بازیگر را باز میگذارد و ما اجازه داریم کاری را که فکر میکنیم درست است تا حدودی در تمرین انجام بدهیم. چون معتقد است بازیگر بیشتر از بقیه روی ماجرا اشراف دارد. البته زمانی که مقابل دوربین میرویم همه چیز کنترل شده است و اتفاقاتی که گفتم در تمرینها رخ میدهد.
رستمی: من به شخصه خودم بالای پنجشش بار فیلمنامه راخوانده بودم. رمان مستوران را هم خوانده بودم وچند بار فصل یک سریال را دیده بودم. چون بازیگران فصل یک هم با همان زبان صحبت میکردند. بنابراین یکی ازاتفاقات این کار بداهههاست ونکته بعد این است که مابهازای بیرونی این کاراکترها را نداشتیم. چون فضای این کاربه گونهای است که در آن تخیل وجود دارد. کاراکترهایی مثل دوالپا و سیمرغ و جادوگر در این کار هست ولی مابهازایی در جامعه نداشتیم. مثلا من برای صائب که عطاری دارد و آدم بامزهای است، در اینترنت درباره عطاری جستوجو میکردم و میخواندم که ببینم مثلا گلگاوزبان به چه کار میآید تا موقع فیلمبرداری به مشتری بداهه بگویم گلگاوزبان را ببر برای فلان بیماری خوب است. اینهاست که به کاراکتر رنگ میدهد که البته همه چیز با کمک نویسنده و کارگردان شکل میگرفت.
هاشمیان: من فکر میکنم طنز بودن نقش صائب و نگین خیلی به ما کمک میکرد و دست ما را بازتر میگذاشت. چون وقتی نقش طنز بازی میکنی خیلی سخت است که در یک چارچوب قرار بگیری. درباره زبان هم باید بگویم که برای من سخت نبود، چون با این زبان آشنا بودم.
رستمی: برای من هم همینطور بود. چون سالها شعر کار میکردم، برایم زبان این سریال لذتبخش بود. بههرحال قرارگرفتن در چنین فضای متفاوتی میتواند در عین جذابیت، سخت هم باشد اما برای من خیلی سخت نبود. گرچه باید تلاش میکردم همه چیز بهاندازه باشد و بهاصطلاح طنزش بیرون نزند. مثالی میزنم. ما بازیگرانی را دیدهایم که در داستانی بازی میکند که فضای قاجار را تداعی کرده است اما زبان بدنش و حضورش در صحنه و کارهایی که انجام میدهد، دقیقا منطبق با امروز است و مخاطب هم این موضوع را متوجه میشود. چون مخاطب ما خیلی باهوش است. به نظر من بازیگری که فکر میکند مخاطب متوجه نمیشود، بازیگر بیهودهای است. من همیشه این را گفتهام که ترس من از مخاطب بهخاطر باهوشبودنش است.
رستمی و هاشمیان درمورد بازخوردها توضیح میدهند:
هاشمیان: برای روز مادر من دو بار با مترو به بازار تهران رفتم و دو نفر از روی صدایم من را شناختند و بازخوردی که گرفتم برایم خیلی جالب و بامزه بود. خانمی که من را دید گفت: برخلاف الان چقدر در آن سریال بامزه هستی.
رستمی: با توجه به پیامهایی که دریافت کردم، فهمیدم کسانی که فکر نمیکردم تلویزیون تماشا کنند، این سریال را دیدهاند ودوست دارند و این موضوع برایم خوشایند بود. ازبچههای تئاترگرفته تا منتقدان سینماوتئاتر. بههرحال این سریال ظرفیت فصلهای بعدیرا هم دارد.
این دو بازیگر از تجربه همکاری با هاشمی هم عنوان می کنند:
هاشمیان: من 24 سال است که با آقای هاشمی زندگی میکنم و هربار که با او کار میکنم اوضاع برایم سختتر بوده. بخشی از کار من این است مراقب تصویری باشم که ازمن بهعنوان همسر آقای هاشمی دیده میشود.میتوانم بگویم توقعها از من بیشتر میشود و این کار من را هم سختتر میکند.البته من نمیخواستم دراین کار باشم. چون اولین سریال آقای هاشمی بود و من دلم نمیخواست نقطهضعف کارش باشم. به من خیلی اصرار کرد اما قبول نمیکردم و بعد از او خواستم نقش کوچکتری بازی کنم، اما قبول نکرد. البته آقای پناهی هم از من بازیای ندیده بود و ضمن اینکه اصلا از فامیلبازی خوشش نمیآمد. تا اینکه رفتم و با آقای رستمی سکانسی را کار کردیم که تمام ترسهایم از بین رفت.
رستمی: من آقای هاشمی را بهعنوان برنامهریز درجه یک و باهوش و نکتهسنج میشناختم اما با هم کار نکرده بودیم. کار کردن با او بسیار راحت بود. چون بیشتر از رابطه کارگردان و بازیگر با آدم رفیق میشود و این تعامل را راحتتر میکرد. امیدوارم مستوران ادامه پیدا کند. چون حال همه ما سر کار خوب بود و اصلا از کار خسته نشدیم. این کار برای من نه صرفا بهعنوان بازیگر که بهعنوان مخاطب به قدری جذاب است که هرجا باشم ساعت10شب خودم را به خانه میرسانم تا مستوران را تماشا کنم.
زینب علیپور طهرانی - گروه رسانه
مستوران نخستین تجربه کارگردانی شما محسوب میشود. با توجه به مضمون تاریخی و افسانهای که این مجموعه دارد، با چالشها و سختیهایی برای ساخت این کار روبهرو بودید. ضمن اینکه قطعا اهدافی را از ساخت مستوران در نظر داشتید، چقدر توانستید به آن اهداف دست پیدا کنید؟
سیدعلی هاشمی(کارگردان): میتوانم بگویم به ایدههایی که داشتم خیلی نزدیک شدم. مهمترین چالشی که من برای این کار داشتم و فکر میکنم اصولا کارهای تاریخی دارند، لوکیشن، لباس و گریم و نکاتی از این دست است. چون گریم بازیگران زمان زیادی میگیرد. از طرفی برخی لوکیشنها باید ساخته یا بازسازی شوند. زبان هم زبان راحتی نیست و به همین خاطر باید بازیگران خوبی انتخاب شوند تا بتوانند از پس این کار بربیایند. خوشبختانه ما همه این موارد را پشت سر گذاشتیم و من به شخصه از نتیجه کار راضی هستم. تا جایی که میتوانم بگویم 90 درصد به آن چیزی که در ذهن داشتم رسیدم. البته حجم بسیاری از لوکیشنها در مستوران آماده بود اما در کنار آن ما برای ضبط برخی سکانسها به جاده قم، سرخهحصار و شهرک دفاعمقدس هم رفتیم و مدتی در آنجا مستقر بودیم. ضمن اینکه ضبط سکانسهای خارجی جزو سختیهای کار محسوب میشود. هم سروصداهای اضافی هست و هم در لانگشات خانهها پیداست و تمدن وجود دارد. در حالی که قصه ما به 500 سال قبل برمیگردد. بنابراین خیلی چیزها باید در تدوین پاک میشد.
زنانی که در مستوران زندگی میکنند، چقدر به واقعیت زنانی که در آن دوران زیست میکردند نزدیک هستند؟ چون به نظر میرسد ویژگیهایی که زنان این داستان دارند بیشتر امروزی است و به جامعه مردسالار آن دوران کمتر شباهت دارد.
هاشمی: زمانی که این سریال در آن روایت میشود یک زمان تخیلی است. یعنی ممکن است در 500 سال پیش قبیله وحشیها وجود نداشته باشد و به همین دلیل برخی چیزها کاملا از تخیل میآید. با این حال فکر میکنم جامعه در آن روزها مردسالار بوده، اما در مستوران اینگونه نیست و زنان، قدرتمند هستند. این هنری است که به نظرم نویسنده در پردازش شخصیتها به آن فکر کرده است.
در زمینه پوشش و طراحی لباس و جواهرات آنها چطور؟ زمان صفویه را مدنظر قرار دادهاید یا زمان در این زمینهها تخیلی است؟
این نکاتی که گفتید زحمت خانم زکیزاده است. بهنظرم کار ایشان پر از جزئیات و رنگشناسی است که به هنر خانم زکیزاده برمیگردد که طراح بسیار توانمندی است. به هر حال با توجه به چارچوبهایی که در کار داریم، خانم زکیزاده یک سری راهکارها داشتند و جزئیاتی مثل بافت موها را به کار اضافه کردند که هم به زیبایی بازیگر کمک میکند و هم وجوه مختلفی را به بازیگر و شخصیت اضافه میکرد. به نظرم اگر خانم زکیزاده در این کار حضور نداشت، این کار یک پله پایینتر بود. البته خروجی کار حاصل همکاری همه اعضای این گروه است که به همین دلیل در پشت صحنه هم حس و حال خوبی داشتیم. تا جایی که وقتی کار تمام شد، همه ناراحت و دلتنگ بودیم. چون مثل اعضای یک خانواده شدهبودیم و حال همه خوب بود و مطمئن هستم ناخودآگاه این حس خوب به مقابل دوربین هم منتقل شدهاست.
شما هم مخاطب فصل یک مستوران بودید یا زمانی که کارگردانی فصل دوم به شما پیشنهاد شد، بیننده آن شدید؟
به دلیل دوستی که با آقای پناهی تهیهکننده کار داشتم، حتی موقع تصویربرداری فصل اول سر ضبط رفته و به سریال هم علاقهمند بودم. زمانی که تصویربرداری فصل یک در حال انجام بود، متن را به من دادند و از من خواستند کارهای برنامهریزیاش را انجام بدهم. البته نظراتی هم داشتم که مطرح کردم و فیلمنامه اصلاح شد. قرار بود آقای آبپرور فصل دوم را هم بسازد که درگیر کار دیگری شد و آقای پناهی به من پیشنهاد کارگردانی این سریال را داد. در این زمان بود که نظرات دیگری هم دادم و روی فیلمنامه اعمال شد.
با توجه به شخصیتهایی که در فصل یک حضور داشتند و کودک بودند و حال در فصل دوم به یک جوان تبدیل شدند، میتوان گفت به نظر میرسد بازیگران فصل دوم راکورد بازیگران کودک را حفظ کردهاند. از جمله لطفعلی که آرامش و سخن گفتنش بیشباهت به پدر نیست. این نشان از اشراف کامل شما روی نقشها و بازیهای فصل اول دارد؟
به هرحال زمانی که درباره شخصیتپردازی با دوستان صحبت میکردیم، در بازی به این قضیه رسیدیم وبرای کاراکترها اینگونه تعریف کردیم. بهخصوص لطفعلی که پسرلیث است وطبیعتا بایدچیزهایی ازپدرشدروجودش داشتهباشد. مضاف براینکه کاوه خداشناس یک جنس بازی زیرپوستی دارد که درکار خیلی آرام وراحت است واصولا یکی ازدلایلی که انتخابش کردیم همین مسأله بود.
افسانهها و قصهها معمولا آموزههای اخلاقی با خود به همراه دارند. در مستوران چه آموزههایی مدنظر شما و نویسنده و تهیهکننده بود و میخواستید به مخاطب آنها را منتقل کنید؟
فکر میکنم باید ببینیم نویسنده در متن به چه چیزهایی فکر کرده بود. با این حال میتوانم بگویم فصل دوم مستوران خیلی از مسائل را مطرح میکند. یعنی بحث عدالت، عشق، وفاداری و به طور کلی خیلی از مفاهیم انسانی را مطرح کرده و روی آن کار میکند. البته نویسنده با تبحری که داشته این مفاهیم را خیلی نامحسوس در کار و بکراند شخصیتها آوردهاست. به عقیده من یکی از جذابیتهای فیلمنامه این است که شعار نمیدهد. یعنی با اینکه ما از شاهنامه و گلستان و... اقتباس داریم اما رو نیست و در لایههای داستان گنجانده شدهاست.
در سکانسهایی از این سریال مخاطب شاهد وضو گرفتن لطفعلی و فرایض دینی است. هدفتان این بود که نشان بدهید این داستان در
مقطعی از زمان روایت میشود که اسلام ورود کرده و میخواستید آموزههای دینی را هم در سریال داشتهباشید؟
هاشمی: به هر حال در دوران صفویه اسلام وارد شده بود و با ورود شخصیت ملاحسین با بازی آقای آئیش کمی وجهه دینی کار پررنگتر میشود. لطفعلی هم آدمی متدین است. اما همانطور هم که درستکار است، اشتباهاتی هم دارد. یعنی شخصیت خاکستری است. مثلا شکستن دل سوده یکی از همین موارد است. حتی من معتقدم ما در مستوران شخصیت کاملا سیاه یا کاملا سفید نداریم. به این معنی که شخصیتهای منفی و مثبت این سریال وجوه مختلفی دارند و تک بعدی نیستند.
روایت آقای سرشار صرفا بهدلیل حس نوستالژیک کار است یا کارکرد دیگری هم دارد؟ البته که راوی قصه است. اما مهمترین دلیل حضور ایشان در مستوران خاطراتی است که هر کدام از ما با صدای ایشان داریم؟
البته آقای سرشار درفصل یک هم بود. با این حال صدای ایشان در کار جذابیت ایجاد میکرد. به همین دلیل در طول قصه فصل دوم از روایت ایشان بیشتر استفاده کردیم. صدای خانم ثریا قاسمی هم پیشنهاد من بود. چون در سری اول اشعار با صدای خانم علو بود و در این فصل تصمیم گرفتیم از صدای خانم قاسمی استفاده کنیم.
فکر میکنم یکی از متفاوتترین و جذابترین تجربههای دوران بازیگریتان را در این سریال و نقش «غزال» داشتید. از این تجربه میگویید و اینکه اصولا بازیگر برای ایفای نقش تاریخی چه چالشهایی در کار دارد؟
الهه خادمی(بازیگر نقش غزال): غزال اولین نقش تاریخی بود که بازی کردم و بسیار نقش جذابی بود. وقتی در فصل اول هم برای این نقش با من صحبت کردند چشمانم از خوشحالی برق زد. منتها تفاوت فصل اول با فصل دوم این بود که در فصل اول غزال را از دور میدیدیم، ولی در فصل دوم خیلی عمیقتر با کاراکتر غزال آشنا شدیم. اصولا خاصیت نقش اینگونه بود، چون در فصل اول غزال نوجوان بود، ولی در فصل دوم که 20سال گذشته، پختهتر و عمیقتر شده و اهداف متفاوت و بزرگتری را دنبال میکند. به همین علت ناخودآگاه در بازی هم این اتفاق تاثیرگذار بود.
نگین و صائب در فصل اول مستوران حضورداشتند ویکی از نکات مثبت کار این بود که کاراکترهای فصل یک رها نشدند و در فصل دوم هرکدام داستان خود را دارند. چطورسعی کردید راکورد بازی آنها را درفصل دوم حفظ کنید؟ ضمن اینکه چه چالشهایی برای بازی در این نقش داشتید؟
شکوفه هاشمیان (بازیگر نقش نگین): در مورد اینکه ما باید ادامه آن کاراکترها را بازی میکردیم، باید بگویم من فصل یک را دیده بودم و خیلی هم دوست داشتم اما به کاراکتر نگین خیلی دقت نکرده بودم. وقتی قرار شد در فصل دوم بازی کنم، بخشهای مهمی از بازی نگین را دیدم ولی بیشترین کمکی که به من کرد، تحلیل نقش بود. یعنی متن به من میگوید مادرش توسط پدرش به چاه انداخته شده و بعد از آن رفته و مشخص نیست مرده یا زنده است و همه این اتفاقها زمانی افتاده که نگین بچه بوده. بنابراین با غصههای زیادی بزرگ شده و ممکن است لیث و لطیفه او را بزرگ کرده باشند. ضمن اینکه تنهایی زیادی کشیده، یعنی برای خودم این شخصیت را تحلیل کردم تا به این نقش برسم؛ زنی که به خاطر محرومیتها تبدیل به یک زن زیادهخواه شده است.
بهخصوص اینکه نگین میکوشد با رفتاری که دارد، تنهاییاش را پنهان کند.
هاشمیان: فکرمیکنم این ویژگیهمه آدمهای تنهاست.معمولا تظاهر میکنند که آدمهای قوی هستند اما واقعیت این است که در درونشان تنها هستند.
شاهو رستمی(بازیگر نقش صائب): بهنظرم شخصیت صائب و نگین مشابه است و از همان دوران کودکی نسبت به هم محبت و کششی احساس کردهاند که با هم ازدواج کردند. یا اینکه نویسنده به این نتیجه رسیده آنها کنار هم میتوانند مکملهای خوبی باشند، چون ما در این شخصیتها عشق به همدیگر و چالشهایی که با هم دارند را میبینیم و همین چیزها باعث رنگآمیزی شخصیتها میشود. اتفاقا یکی از سکانسهایی که خیلی دوست دارم زمانی است که نگین و صائب درباره گذشتهشان با هم صحبت میکنند و من وقتی در فیلمنامه این سکانس را میخواندم، گریه کردم. بهنظرم سکانسهایی از این دست است که از جنس زندگی است و کاراکترها را شکل میدهد که اگر این سریال ادامه پیدا کند، کاراکترها پختهتر میشوند.
فصل اول این مجموعه با دو کارگردان ساخته شد و فصل دوم هم از نگاه و زاویه دید کارگردان دیگری روی آنتن رفت. طبیعتا این مسأله کار شما را بهعنوان بازیگر سختتر میکرد؛ چون هر کارگردانی سبک و نقطه نظرات خود را دارد.
خادمی: من در فصل اول با آقای سیدجمال سیدحاتمی خیلی کم کار داشتم و بخش عمده کارم بیشتر با آقای آبپرور بود. در فصل دوم هم که با آقای هاشمی کار کردم. با این حال سخت نبود. چون در این مجموعه دو بخش از زندگی غزال را میدیدیم.
گریم، لباس و فضاسازی که ابزاری است و به کمک بازیگر میآید، چقدر برای خودتان باورپذیر بود و خود را در آن دوران تجسم کردید تا بتوانید این حس را به مخاطب درست منتقل کنید؟
خادمی: همهچیز کار تاریخی چالش است. از گریم و لباس گرفته تا دیالوگ و لوکیشن. نه فقط برای بازیگر که برای همه تیم چالش محسوب میشود؛ چون شبیه کارهای آپارتمانی و اجتماعی نیست و تو وارد دنیای دیگری میشوی که مربوط به قصهها و افسانههاست و بهنظرم خیلی چالش جذابی است. با اینکه کار سختی هم هست، وقتی فکر میکنم اگر بعد از مستوران سر یک کار آپارتمانی بروم چقدر به نظرم کار لوسی است. چون با این کار آبدیده شدم و صیقل خوردم. انگار از سربازی برگشتم (میخندد).
هاشمیان: اتفاق لذتبخشی که در کار میافتد این است که همهچیز ازاتاق گریم شروع میشود.بازیگر روبهروی آینه اتاق گریم مینشیند و آرامآرام تغییر کردن خودش و نزدیک شدن به نقش را میبیند. بنابراین بخش بزرگ و مهمی از رسیدن بازیگر به نقش در همین اتاق گریم اتفاق میافتد و بعد اتاق لباس آن را تکمیل میکند و آماده مقابل دوربین میرود. گریم و لباس این کار هم به بهترین شکل ممکن این اتفاق را برای ما رقم زد.
رستمی: بههر حال کمککننده است. مثلا ما صائب را در فصل یک با موهای قرمز میبینیم. بنابراین موهای بازیگر را برای نقش رنگ قرمز میکنند. یکی از سختیهای کار برای من همین بود؛ چون هر هفته باید موهایم را به رنگ قرمز درمیآوردند و بخش زیادی از موهای من سوخت. همین چهره برای من متفاوت و جدید بود و وقتی مقابل آینه خودم را دیدم، این تغییر را در وجودم حس کردم. در کنار گریم، حتی جنس لباسی که بازیگر میپوشد هم میتواند کمککننده باشد؛ یعنی زبری و نرمی بافت لباسی که طراح انتخاب میکند، روی کاراکتر تاثیر میگذارد. این کار هم گریم و صحنه و لباس بینظیری داشت. اتفاق جالبی که برای من سر این سریال افتاد این بود که با ماشین وارد صحنهای میشدم که شتر و اسب داشت و در عطاری مینشستم که همهچیز کهنه، قدیمی و کلاسیک بود. حتی لیوانی که با آن چای میخوری متعلق به زمان دیگری است.
انگار به صدها سال قبل پرت شده و اصولا وارد دنیای دیگری شدهاید؟
رستمی: بله واقعا من سر این سریال انگار دو تا زندگی داشتم. وقتی از ماشین پیاده و وارد لوکیشن میشدم، انگار وارد مکانی شدهام که شتر و اسب دارد. باید با آنها ارتباط میگرفتم. من بارها روی دیوارهای گلی دست میکشیدم. یا گیوهای که میپوشیدم به من کاراکتری میداد که بتوانم بهگونهای دیگر راه بروم. همه این اتفاقات به بازیگر کمک میکند. نکته دیگری که میخواهم بگویم این است که من هیچوقت موبایل سرصحنه نمیبردم. چون من وارد مستوران میشدم. برای همین گوشی با خودم نمیبردم.
خانم خادمی شما تجربه کار در پشتصحنه و دستیار کارگردانی هم دارید؛ چقدر این تجربه در کار بازیگری به کمک شما آمد؟
خادمی: بهنظرم بازیگر هر تجربهای پشت دوربین داشته باشد، کمککننده است اما در هر صورت بازیگری دنیای دیگری است و وقتی مقابل دوربین میروی ناگهان همهچیز متفاوت میشود.
یکی از مهمترین ویژگیهای کاراکتر غزال این است که ما در فصل دوم وجوه دیگری از این شخصیت را میبینیم. او که رئیس قبیله است و سعی میکند به ظاهر آدم محکم و مستقلی باشد اما گاهی تحت تاثیر قرار میگیرد و گریه میکند. چقدر این شخصیت چند بعدی غزال برایتان جذاب بود و جای کار داشت؟
تفاوت فصل یک با دو در همین است. مخاطب با تمام وجوه شخصیت غزال آشنا میشود و متوجه میشود همانقدر که غزال قسیالقلب است، در واقع رقیقالقلب است و احساسات لطیفی دارد. از طرفی حفظ قبیلهاش برایش مهم است و هر کاری میکند برای نگهداشتن کیان قبیله است. این نکته هم بازی را برای من سخت میکرد و هم چالش جذابی بود. یعنی برای خودم خیلی اتفاق درخشانی بود که میتوانستم لایههای مختلف کاراکتر غزال را به مخاطب نشان بدهم. کما اینکه ما نقشی مثل غزال را در تلویزیون نداشتیم. البته در سینما هم نداشتیم و به نظرم نقش خاصی است.
بازی در نقش غزال مستوران چه آوردهای برای خودتان دارد که در کارهای بعدی این تجربه به کمک شما خواهد آمد؟
وقتی شما نقشی مثل غزال را بازی میکنی که لایههای مختلفی دارد و نقش سختی است، در هر صورت روی انتخابهای بعدی من خیلی تاثیرگذار است. البته که امیدوارم کارهای بعدی در راستای نقش غزال نباشد.
چطور به نقش غزال رسیدید؟ آیا برای نزدیک شدن به این فضا مطالعه داشتید یا به فیلمنامه و راهنمایی کارگردان بسنده کردید؟
من کتابی با عنوان «زنانی که با گرگها میدوند» را خواندم که خیلی به من برای نقش غزال کمک کرد، چون به اسطورههای زنانه میپردازد و از زبان اساطیر و بدویت به لایههای زن امروزی میپردازد. با این حال مجموعه عوامل است که به بازیگر در رسیدن به نقش کمک میکند.
گویا مثل وحید رهبانی که پیش ازاین قراربود نقش لطفعلی را بازی کند، برای دیگر بازیگران هم در سوارکاری اتفاقاتی افتاده است؟
هاشمی: دوبار برای خانم خادمی سرصحنه اتفاق افتاد. با این تفاوت که وحید رهبانی دیگر نیامد اما خانم خادمی سرصحنه برگشت (میخندد). خانم خادمی دو بار از اسب افتاد و بار دوم اسبها از کنارش عبور کردند و من نگران بودم از روی ایشان رد شوند. البته آقای رهبانی سرصحنه مصدوم نشد، سر تمرین سوارکاری از اسب افتاد.
البته فکر میکنم آقای خداشناس خیلی بیشتر روی نقش لطفعلی نشسته است و گزینه مناسبتری برای این نقش بود. اینطور نیست؟
هاشمی: به نظرم کاوه یک مثبت کلاسیک است. چهرهای که همه مادرها دوست دارند دامادشان شود (میخندد) اما وحید رهبانی وجوه دیگری دارد و میتوانست لطفعلی دیگری باشد.
پیش از مستوران قصههایی که با افسانهها و ادبیات کهن مرتبط باشد، به گروه سنی کودک و نوجوان برمیگشت. بنابراین از این جهت که الگوی خاصی پیش از مستوران نداشتید، کار را برای شما سختتر نمیکرد؟
هاشمی: به نظرم اینکه الگوی خاصی نداشتیم خیلی خوب بود، چون به ما اجازه بلندپروازی میداد. یعنی هرطور که میخواستیم میتوانستیم قصه را تعریف کنیم. البته که کار سخت اما بسیار جذابی بود.
به نظر شما چقدر لازم است فیلمسازان ما به این سمت و سو بروند و برای نسل امروز وارد فضایی شوند که شما شدید و در سریالسازی نگاهی به کهن الگوها داشته باشند؟
هاشمی: به نظرم خیلی لازم است. بهخصوص اینکه مردم ما قصهگویی را دوست دارند و سینمای من هم سینمای قصهگو است. از اینرو امیدوارم «مستوران3» هم ساخته شود. چون ما سیناپس کار را به صورت کامل نوشتهایم، بنابراین اگر دوستان بخواهند که این مجموعه ادامه پیدا کند، کار را بازنویسی میکنیم.
خادمی: واقعا ایران با این تاریخ و با این ادبیات و داستانهایی که دارد حیف است که سراغشان نرویم، چون هر شهری از این داستانها برای خودش دارد. مثلا مادربزرگ من در کودکی ما خیلی سراغ چنین داستانهایی میرفت، بنابراین باید چنین کارهایی بیشتر ساخته شود.
بهخصوص ادبیاتی که مردم مستوران دارند و طبع شعر و شاعری لطفعلی و ماه منیر که مخاطب امروز را با ادبیات گره میزند.
هاشمی: اصولا یکی از اهداف ما همین بود. یعنی در هدفگذاری که با آقای پناهی در مستوران2 داشتیم این بود که خیلی به ادبیات رجوع کنیم و آدمها شعر بگویند. ضمن اینکه به گونهای شعر بگویند که برای مخاطب باورپذیر باشد. فکر میکنم اگر همین موضوع در ذهن برخی مخاطبان هم بماند برای ما نتیجه مطلوبی داشته است.
به نظرتان کدامیک از قصههای ادبیات کهن ما قابلیت تصویری شدن را دارند و میتوانند جذاب هم باشند؟ اصلا دوست دارید در کار بعدی سراغ چه قصهای بروید؟
هاشمی: من فکر میکنم در «هزار و یک شب» و هم در «شاهنامه» قصههای جذابی داریم اما به همین شیوه مستوران کار کنیم. چون رو بودن، مخاطب را پس میزند.
اگر روزی داستان یا افسانهای مثل مستوران نوشته شود، شما دوست دارید کدام کاراکتر را بازی کنید؟
هاشمیان: من دوست دارم «آل» را بازی کنم چون برایم خیلی جذاب است. وقتی مادربزرگم برای ما از آل حرف میزد، توصیفش این بود، آل پیرزنی با موهای قرمز است. احساس میکنم شخصیت جذابی دارد، چون فقط سراغ زنهای زائو و بچههای تازه به دنیا آمده میرود. هنوز هم این افسانه کار میکند و خیلی از مادرها زیر بالش بچههای تازه به دنیا آمده قیچی میگذارند. یعنی آل به نوعی در فرهنگ عامیانه مردم پیچیده شده است.
رستمی: من از داستانهایی که در بچگی شنیدم، علیبابا و چهلدزد بغداد را دوست داشتم. کتابش را هم داشتم و صد بار آن را خوانده بودم. به همین خاطر علی بابا برای من خیلی عجیب و دوست داشتنی بود. حسنکچل را هم دوست دارم بازی کنم، چون برایم کاراکتر جذابی است. البته در کنار افسانهها، من نقش شعبان جعفری را هم خیلی دوست دارم و به نظرم زندهیاد کشاورز فوقالعاده آن نقش را بازی کرد. به نظرم خیلی کاراکترهای جذابی در تاریخ و ادبیات داریم که هم برای بازیگران این نقشها جذاب است و هم مردم این داستانها را خیلی دوست دارند.
قرار گرفتن در فضای متفاوت و تازهای که پیش از این تجربهاش را نداشتید، چقدر کار شما را سخت میکرد؟ چون نمونهای پیش از مستوران نداشتید که از آن الگو بگیرید.
هاشمیان: به هر حال کار سختی برای من بود؛ چون من بازی در این سریال را زمانی شروع کردم که پدرم بود. بعد اواسط سریال بیمار شد و اواخر کار پدر دیگر نبود. پدرم خیلی به افسانهها علاقه داشت و برای من هم کتابهای تاریخی و افسانهای زیاد میخرید. میتوانم بگویم در طول فیلمبرداری مستوران من دو تا اتفاق سخت را پشت سر گذاشتم؛ بیماری پدر و نگرانیها و ترسها و شببیداریهای بیمارستان و بعد هم از دست دادن پدر. خیلی سخت بود اما لذتبخش هم بود. معمولا در این شغل وقتی کاری تمام میشود، آدمها ارتباطشان یا کمرنگ یا کلا قطع میشود. تعداد زیادی از بچههای این پروژه ارتباطشان را نگهداشتهاند و در یک گروه هستند که به خاطر فضای صمیمانهای بود که در کار داشتیم و به نوعی این صمیمیت درد من را تسکین میداد.
رستمی: یکی از سختترین اتفاقات کار تاریخی، زبان آن است. یعنی چون ما در این زمان و با این زبان زندگی میکنیم برای بازیگر سختی کار در این است که کجا میتواند بداهه بگوید و جمله و کلمهای نگوید که به این دوران مربوط شود یا اینکه شعری بگوید که شاعرش مربوط به آن دوران نباشد.
هاشمیان و رستمی درباره بداههگویی در آثار تاریخی چنین میگویند:
هاشمیان: معمولا آقای هاشمی تا حدی دست بازیگر را باز میگذارد و ما اجازه داریم کاری را که فکر میکنیم درست است تا حدودی در تمرین انجام بدهیم. چون معتقد است بازیگر بیشتر از بقیه روی ماجرا اشراف دارد. البته زمانی که مقابل دوربین میرویم همه چیز کنترل شده است و اتفاقاتی که گفتم در تمرینها رخ میدهد.
رستمی: من به شخصه خودم بالای پنجشش بار فیلمنامه راخوانده بودم. رمان مستوران را هم خوانده بودم وچند بار فصل یک سریال را دیده بودم. چون بازیگران فصل یک هم با همان زبان صحبت میکردند. بنابراین یکی ازاتفاقات این کار بداهههاست ونکته بعد این است که مابهازای بیرونی این کاراکترها را نداشتیم. چون فضای این کاربه گونهای است که در آن تخیل وجود دارد. کاراکترهایی مثل دوالپا و سیمرغ و جادوگر در این کار هست ولی مابهازایی در جامعه نداشتیم. مثلا من برای صائب که عطاری دارد و آدم بامزهای است، در اینترنت درباره عطاری جستوجو میکردم و میخواندم که ببینم مثلا گلگاوزبان به چه کار میآید تا موقع فیلمبرداری به مشتری بداهه بگویم گلگاوزبان را ببر برای فلان بیماری خوب است. اینهاست که به کاراکتر رنگ میدهد که البته همه چیز با کمک نویسنده و کارگردان شکل میگرفت.
هاشمیان: من فکر میکنم طنز بودن نقش صائب و نگین خیلی به ما کمک میکرد و دست ما را بازتر میگذاشت. چون وقتی نقش طنز بازی میکنی خیلی سخت است که در یک چارچوب قرار بگیری. درباره زبان هم باید بگویم که برای من سخت نبود، چون با این زبان آشنا بودم.
رستمی: برای من هم همینطور بود. چون سالها شعر کار میکردم، برایم زبان این سریال لذتبخش بود. بههرحال قرارگرفتن در چنین فضای متفاوتی میتواند در عین جذابیت، سخت هم باشد اما برای من خیلی سخت نبود. گرچه باید تلاش میکردم همه چیز بهاندازه باشد و بهاصطلاح طنزش بیرون نزند. مثالی میزنم. ما بازیگرانی را دیدهایم که در داستانی بازی میکند که فضای قاجار را تداعی کرده است اما زبان بدنش و حضورش در صحنه و کارهایی که انجام میدهد، دقیقا منطبق با امروز است و مخاطب هم این موضوع را متوجه میشود. چون مخاطب ما خیلی باهوش است. به نظر من بازیگری که فکر میکند مخاطب متوجه نمیشود، بازیگر بیهودهای است. من همیشه این را گفتهام که ترس من از مخاطب بهخاطر باهوشبودنش است.
رستمی و هاشمیان درمورد بازخوردها توضیح میدهند:
هاشمیان: برای روز مادر من دو بار با مترو به بازار تهران رفتم و دو نفر از روی صدایم من را شناختند و بازخوردی که گرفتم برایم خیلی جالب و بامزه بود. خانمی که من را دید گفت: برخلاف الان چقدر در آن سریال بامزه هستی.
رستمی: با توجه به پیامهایی که دریافت کردم، فهمیدم کسانی که فکر نمیکردم تلویزیون تماشا کنند، این سریال را دیدهاند ودوست دارند و این موضوع برایم خوشایند بود. ازبچههای تئاترگرفته تا منتقدان سینماوتئاتر. بههرحال این سریال ظرفیت فصلهای بعدیرا هم دارد.
این دو بازیگر از تجربه همکاری با هاشمی هم عنوان می کنند:
هاشمیان: من 24 سال است که با آقای هاشمی زندگی میکنم و هربار که با او کار میکنم اوضاع برایم سختتر بوده. بخشی از کار من این است مراقب تصویری باشم که ازمن بهعنوان همسر آقای هاشمی دیده میشود.میتوانم بگویم توقعها از من بیشتر میشود و این کار من را هم سختتر میکند.البته من نمیخواستم دراین کار باشم. چون اولین سریال آقای هاشمی بود و من دلم نمیخواست نقطهضعف کارش باشم. به من خیلی اصرار کرد اما قبول نمیکردم و بعد از او خواستم نقش کوچکتری بازی کنم، اما قبول نکرد. البته آقای پناهی هم از من بازیای ندیده بود و ضمن اینکه اصلا از فامیلبازی خوشش نمیآمد. تا اینکه رفتم و با آقای رستمی سکانسی را کار کردیم که تمام ترسهایم از بین رفت.
رستمی: من آقای هاشمی را بهعنوان برنامهریز درجه یک و باهوش و نکتهسنج میشناختم اما با هم کار نکرده بودیم. کار کردن با او بسیار راحت بود. چون بیشتر از رابطه کارگردان و بازیگر با آدم رفیق میشود و این تعامل را راحتتر میکرد. امیدوارم مستوران ادامه پیدا کند. چون حال همه ما سر کار خوب بود و اصلا از کار خسته نشدیم. این کار برای من نه صرفا بهعنوان بازیگر که بهعنوان مخاطب به قدری جذاب است که هرجا باشم ساعت10شب خودم را به خانه میرسانم تا مستوران را تماشا کنم.
زینب علیپور طهرانی - گروه رسانه
تیتر خبرها
-
حملاتی با مصرف داخلی
-
گذار از نظم باطل جهانی
-
صدای واقعی مردم ایران
-
نقض امنیت ملی با شعار تحریم انتخابات
-
جنگ افروزی برای اسلحه فروشی
-
توسل صهیونیستها به سلاحدروغ علیهایران
-
سامانه آرا؛ نوآوری رسانهملی در انتخابات
-
نوای ساز اقوام در ارکستر ملی
-
مستوران؛ شیرینی حکمتهای ایرانی
-
مسکن اقتصادی به جای خانه 25متری!