نسخه Pdf

موفقیت زورکی

موفقیت زورکی

1- حکیم در پیری  یک روز حکیم دلش خواست که سر پیری معرکه‌ای بگیرد و به‌دنبال کشف موفقیتی جدید در زندگی‌اش برود اما چون سن و سالی از او گذشته بود و همچنان نمی‌دانست باید از کجا شروع کند، تصمیم گرفت از پیران بلاد مشورت بگیرد‌ و چون کسی که از او پیرتر باشد در بلاد وجود نداشت و همه‌ آنها زیر خاک بودند، تصمیم گرفت به نصیحت‌هایی که خودش بلد بود، عمل کند.

مثلا او می‌دانست هر آدم موفقی در ابتدای مسیر هیچ چیز نداشته و خاک‌‌ها خورده‌ تا به موفقیت رسیده است پس سریعا به نزدیک‌ترین بیابان مراجعه کرد و آن‌قدر خاک خورد که به مرض«خاکی بودن» مبتلا شد. الحمدلله که طبیب‌ها زود به دادش رسیدند و نجاتش دادند و بار دیگر ۳بر صفر از عزرائیل جلو افتاد و از آن به بعد خیلی خودش را جلوی همه می‌گرفت و اصلا آدم خاکی نبود. برای همین دیگر به نصیحت «باید از زمین خاکی شروع کنی» هم اعتماد نکرد، چون حالش از هر نوع خاکی به هم می‌خورد. بنابراین یک روز او تصمیم گرفت نزد موفق‌ترین مرد خاورمیانه برود اما چون راه آن مرد خیلی دور بود، گفت بروم سراغ موفق‌ترین مرد کشور که آن هم تلفنش خاموش بود و لاجرم به مرد موفق مناطق محروم مراجعه کرد. 
القصه! آن مرد نصایح خوبی برای حکیم داشت، آن‌قدری که سرنوشت حکیم را از این رو به آن رو کرد. حکیم فهمید که در درون خودش چیزی دارد که باقی ندارند و آن حکیم بودن است. این‌طور شد که حکیم، تبدیل به حکیم شد.(جملات قصار است، لطفا درنگ کنید)
بعد از آن حکیم با همکاری مرد موفق مناطق محروم، کتاب‌هایی در راستای موفقیت چاپ کردند که بی‌نظیر بود. آنها در نوشتن کتاب‌ها ازروش‌های نوینی استفاده کردند، مثلا برای آنها عجیب وغریب‌ترین اسم‌ها راانتخاب کردند، دم‌دستی‌ترین و تکراری‌ترین محتواها را در کتاب چپاندند و با دادن پشیزی ناقابل به صحافی بلاد، کتب را درصدر کتاب‌های موفقیت به فروش رساندند. هرچند آیندگان از آن کتب به عنوان کاغذ باطله استفاده کردند وتقریبا هیچ‌کس با آنها به موفقیت نرسید اما همین که کتاب‌ها به چاپ رسید برای اثبات موفقیت حکیم کافی‌است. حتی حکیم تصمیم گرفت مجلس مردانه‌ای در باب «چگونه به موفقیت برسیم؟» برپا کند اما چون مردها اصولا سر کار بودند و وقت شنیدن این اراجیف را نداشتند به مجلس زنانه اکتفا کرد ولی چون حضور مردان در کابینه‌های مخصوص زنان از مصادیق مجرمانه محسوب می‌شد، آن مجالس هم به نتیجه نرسید.

2- حکیم و دلبندش
روزی از روزها حکیم که دیگر تورلیدر راه موفقیت شده بود، فرزند دلبندش را صدا کرد تا راه موفقیت را نشانش دهد. از پسرش خواست دو چوب بیاورد. فرزند که دیگر حالش از این نصیحت تکراری به هم می‌خورد، اصرار کرد حداقل این‌بار پدر از روش دیگری استفاده کند اما حکیم زیربار نرفت. پسر با دو چوب آمد. حکیم گفت یک چوب را بردار و بشکن. پسر یک چوب را برداشت و شکست. حکیم گفت حال دو چوب را روی هم بگذار و بشکن. پسر گذاشت و نشکست. 
حکیم خوشحال از نصیحتش که درست کارکرده بود، گفت: آری فرزندم! راه موفقیت همین است. تو باید درکنکور تجربی شرکت کنی و پزشک بشوی.
پسر که از ارتباط این دو نصیحت به شگفت آمده بود، پرسید: اما پدر در بلاد ما مکتب‌های کنکوری دلال‌زاده وجود ندارد و بدون آنها نمی‌توان موفق شد. حکیم خواست بگوید«دلال‌زاده دیگر خر کی باشد» اما یادش افتاد که حامی مالی این بخش است و برای همین هم لبخند عاقل اندر سفیهی زد و گفت: دلبندم هیچ چیز نباید مانع موفقیت تو بشود. از من یادبگیر! من برای رسیدن به موفقیت از کوه‌ها گذر گرده‌ام و پشت به پشت شیر داده‌ام. فکر می‌کنی این مقام و منصب اجتماعی راحت به دست آمده است؟
پسر خواست بپرسد کدام مقام و منصب اما از ابهت نداشته‌ پدر ترسید و پرسید: شما از برای خودتان چه موفقیتی کسب کرده‌اید؟
حکیم به فکر فرو رفت تا جواب دندان‌شکنی بدهد اما از آنجا که او در زندگی‌اش هیچ چیز خاصی نشده بود، این ماجرا در همین نقطه به پایان می‌رسد. (با تشکر از مکتب‌های کنکوری دلال‌زاده)

3- امیرحکیم
حکیم احساس موفقیت زیادی داشت، آن‌قدری که دلش می‌خواست آن را درچشم مردم بلاد فرو بکند اماهرچه فکر می‌کرد، نمی‌دانست که دقیقا کدام موفقیتش را باید به جارچی‌ها بگوید تا درشهر جار بزنند، البته این‌که هیچ چیز خاصی هم نشده بود، بی‌تاثیر نبود(مراجعه به مطلب قبل) برای همین هم سراغ اینستاگرام رفت که به‌تازگی از بلاد کفر به دیار آنها راه پیدا کرده بود.حکیم ابتدا با یک صفحه‌ جعلی در اینستاگرام به نام «امیرحکیم» فعالیت کرد تا راه و چاه دستش بیاید، بعد فهمید مهم نیست که به موفقیت خیلی خاصی رسیده باشد، همین که یک موزیک انگیزشی ترجیحا تند پیدا کند، کافیست و چون نمی‌دانست موزیک دقیقا چطور درست می‌شود، کارش را با یک دبه‌ ترشی راه انداخت. بعد دانست که باید یک عکس با قاطر شاسی بلند یا یک عکس در بلادهای کفرـ ترجیحا با درصد کفر بالاـ داشته باشد‌ و راستش را بخواهید دراین‌راستا هم اقداماتی به عمل آورد که قابل ذکر نیست. 
القصه!‌ حکیم هرچه تلاش کرد نتوانست پیج اینستاگرامش را بالا بیاورد(منظور استفراغ نیست) وهمان‌جا بود که فهمید باید سراغ دوره‌های «چگونه موفقیت شویم» دلال‌زاده برود‌. حکیم علاوه‌ بر آن، دوره‌ «چگونه پشیزیونر شویم» را هم خریداری کرد و بابت آنها هزاران پشیز خرج کرد که البته ما هم نمی‌دانیم این پشیزها را ازکجا آورد ودراین قسمت ماجرا شک وشبهه‌هایی وجود دارد. (برای آگاهی بیشتر از این شک و شبهه‌ها، نسخه‌ ویژه‌ حکیم را خریداری کنید). 
 حکیم بعد از استفاده‌ دوره‌‌های دلال‌زاده، پوستی شفاف، نرم و راحت دارد. همچنین او توانست درعرض یک سال تلاش به هیچ موفقیت خاصی نرسد که در جای خود قابل تقدیر است.(با تشکر از دلال‌زاده و همکارانش)

مریم شاه‌پسندی
ضمیمه قاب کوچک
تیتر خبرها