نسخه Pdf

روایتی مردانه از تجربه‌ای زنانه

روایتی مردانه از تجربه‌ای زنانه

منصوره رضایی / دانشجوی دكترای زبان و ادبیات فارسی

جلد كتاب، مثل ویترین مغازه است؛ همان‌طور كه اگر ویترین یك فروشگاه، جذاب و دلربا باشد ناخودآگاه به داخل مغازه، هدایت یا هل داده می‌شوید؛ جلد كتاب هم اگر جالب و زیبا باشد برای خریدن و خواندنش ترغیب می‌شوید. درست است كه ما كتاب‌خوان‌های حرفه‌ای هستیم و برای انتخاب كتاب، ملاك‌های زیادی مثل محتوا و نویسنده و ناشر و نوبت چاپ و نقد و نظر صاحب‌نظران برایمان مهم است اما هر چه باشد ما هم آدمیم دیگر! بعضی‌وقت‌ها عقل‌مان به چشم‌مان است و در نگاه اول، عاشق یك كتاب می‌شویم. از شما چه پنهان، در نمایشگاه كتاب پارسال، همین‌طور كه توی غرفه نشر اسم سلّانه سلّانه قدم می‌زدم ناگهان چشمم به جلد یك كتاب افتاد و هوش از سرم پرید و دامنم از دست برفت؛ تصویر یك شكمِ برآمده با پیراهن گُل گُلی! انگار بخواهم پیراهن را بخرم، سریع كتاب را از روی میز برداشتم و با صدایی ذوق‌زده و چشمانی از كاسه درآمده به فروشنده گفتم: « من اینو می‌خوام» و جهت تأكید بیشتر فریاد زدم: « لطفا اینو به من بدید.» عكسِ گُل، چنانم مست كرده بود كه چند رهگذر هم جلوی غرفه ایستادند و پرسیدند: «قشنگه؟» من هم بی‌درنگ پاسخ دادم: « بله، خیلی خوبه.» یعنی مطمئن بودم كتابی كه جلدش اینقدر قشنگ باشد محتوایش هم حتماً زیبا است. ناگهان یكی از همان رهگذرانِ مذكور پرسید: «داستانش درباره چیه؟» نگاه دقیق‌تری به جلد كتاب كردم و گفتم: « داستان یه خانم بارداره.» بعد از نگاه رهگذر خواندم كه توی دلش می‌گوید: «خوبه گفتی! شكم خانم بادار روی جلد توی حلقمه كه!» به‌همین دلیل، نگاه دقیق‌تری به جلد انداختم و گفتم: 
«از اسمش معلومه كه یه روایت احساسی و سرزنده از دوران بارداریه، سرشارِ زندگی.» بعد نگاهم را عمیق‌تر كردم و گفتم: « نویسنده‌اش ــ جان فانته ــ هم خیلی مشهور و كاردرسته.» خلاصه هر چه در چنته داشتم رو كردم و به روی خودم نیاوردم كه هیچی از كتاب «سرشارِ زندگی» نمی‌دانم و فقط از طرح جلدش خوشم آمده. خلاصه، فردای آن روز اولین صفحه كتاب را خواندم و ناگهان چشم باز كردم و دیدم شب شده و دستم خشك شده و چشم‌هایم تار شده و كتاب هم تمام شده! 
سرشارِ زندگی، روایت بارداری خانمی به نام جویس است كه از روزهای آغازین بارداری تا زایمانش به تصویر كشیده می‌شود. وجه تمایز این اثر با سایر آثار حوزه فرزندآوری! زاویه دید متفاوت آن است. شاید برای اولین بار باشد كه تجربه‌ای كاملاً زنانه مثل بارداری از زبان یك آقا روایت می‌شود؛ روایتی صادقانه و طنازانه. مواجهه متفاوت راوی با مسأله بارداری همسرش و احساسات متناقضش، موقعیت‌های طنز جالبی را پدید آورده است. قلم نویسنده، آن‌قدر روان و صمیمی است كه خیلی زود مخاطب را درگیر می‌كند و به خانه و زندگی‌شان راه می‌دهد! البته ماجرای كتاب، فقط به بارداری جویس محدود نمی‌شود و در حین روایت با شغل و دغدغه‌های اقتصادی و پدر و مادر راوی هم آشنا می‌شویم. یكی از بامزه‌ترین صحنه‌های كتاب، زمانی است كه راوی پس از مدت‌ها به دیدار مادرش رفته و تصویری از مادرش ارائه می‌دهد كه می‌فهمیم همه مادرها در سراسر كره خاكی، شبیه هم هستند.
« سلام و احوالپرسی با مامان همیشه سخت‌ترین كار برگشتن به خانه بود. مامان من از آن مامان‌هایی بود كه غش می‌كرد. مخصوصاً اگر نبودن‌مان بیشتر از سه ماه می‌شد. كمتر از سه ماه كنترلی روی وضعیت وجود داشت و بعد فقط این‌ور و آن‌ور می‌رفت و به نظر می‌رسید هر لحظه ممكن است غش كند و قبل از افتادن به ما وقت می‌داد كه بگیریمش. غیبت یك‌ماهه اصلاً مشكلی به وجود نمی‌آورد. فقط چند لحظه گریه می‌كرد و بعد مثل همیشه پشت سر هم سؤال می‌پرسید. اما این یكی وقفه‌اش شش‌ماهه بود و تجربه به من یاد داده بود كه یكدفعه‌ای نروم جلویش. شگردش این بود پاورچین پاورچین وارد شوی، دست‌هایت را از پشت حلقه كنی دورش، آرام خودت را معرفی كنی و منتظر شوی تا زانوهایش خم شود. در غیر این صورت، نفس‌نفش‌زنان می‌گفت: «آه، خدا رو شكر!» و مثل یك سنگ می‌افتاد روی زمین. وقتی می‌افتاد روی زمین حقه‌اش این بود كه مثل مقداری جیوه از هر طرف نشست می‌كرد و بلند كردنش غیرممكن می‌شد. بعد از چنگ به صورت زدن و زاری بیهوده به خاطر پسر بازگشته، خودش پا می‌شد و بلافاصله شروع می‌كرد به پختن غذاهای حسابی. مامان عاشق غش كردن بود. با هنرمندی زیادی این كار را می‌كرد. فقط یك اشاره لازم داشت.» 
توصیفات نویسنده، آن‌قدر جان‌دار است كه ما با تمام فراز و فرودهای زندگی یك زوج جوان كه توراهی! دارند همراه می‌شویم؛ همه تلخی و شیرینی‌های این دوران را لمس می‌كنیم، اضطراب راوی هنگام زایمان زودرس همسرش را با تمام وجود حس می‌كنیم و در پایان از تمام سختی‌ها فارغ می‌شویم. 
« وقتی با تخت از اتاق هلش دادند بیرون و بردند ته راهرو، من اول همان‌جا ماندم، تكیه دادم به دیوار، می‌ترسیدم حضورم باعث ناراحتی جویس شود. اما همچنان كه داشتند از جلویم ردش می‌كردند دیدم خواب است. لابد یك چیزی بهش داده بودند، چون چشم‌هایش بسته بود و صورتش تبدیل شده بود به تجسم زیبایی سپید. كنارش تا ته راهرو رفتم. یك بار ناله كرد. زمزمه كسی بود كه پس از چند ساعت توفانی به آرامش وصف‌ناپذیری رسیده بود. من هم به آرامش رسیدم. حالا می‌دانستم همه چیز رو به راه است...» 
خواندن « سرشارِ زندگی» را به خانم‌ها توصیه می‌كنم تا به احساسات و درونیات مردها آگاه شوند؛ همچنین خواندن این كتاب را به آقایان هم توصیه می‌كنم تا با حالات و دشواری‌های فرآیند بارداری خانم‌ها آشنا شوند!  
سرشار زندگی، نوشته نویسنده مشهور آمریكایی، جان فانته است كه توسط نشر اسم منتشر شده است. مترجم این اثر، محمدرضا شكاری، در جذاب‌تر كردن نثر نویسنده، تأثیر بسزایی داشته؛ فقط نمی‌دانیم چرا به این نكته توجه نكرده كه كلمه سرشار، باید با حرف اضافه از به كلمه دیگری اضافه شود! یعنی اسم كتاب باید «سرشار از زندگی» بود نه «سرشارِ زندگی»!
ضمیمه نوجوانه