قتل عموی خسیس
سرگرد تازه به خانه رسیده بود که صدای زنگ گوشی کشیک قتل به صدا درآمد. گوشی را جواب داد و افسر کلانتری ۱۸ از آنسوی خط خبر از خودکشی مردی داد. کارآگاه آدرس را گرفت و راهی آنجا شد. مرد سالخورده در ساختمانی قدیمی در غرب تهران زندگی میکرد. وارد خانه شد. ساختمانی در میان حیاط قرارداشت و اطراف آن با باغچهای پر از گل محصور شده بود.
وقتی وارد ساختمان شد، با جسد مردی سالخورده روی مبل راحتی روبهرو شد. در کنار او سلاح کلتی قرار داشت. روی میز، روبهروی مبل هم ضبط صوت کوچکی بود.
گلولهای به پیشانی او اصابت کرده و مرگش را رقم زده بود.
کارآگاه سپس سراغ افسر تجسس کلانتری رفت تا جزئیات ماجرا را از زبان او بشنود.افسر کلانتری نگاهی به برگهای که در دست داشت، انداخت و گفت: پیرمرد چندسال قبل از همسرش جدا شده و به تنهایی در این خانه زندگی میکرد. او املاک زیادی دارد که با اجاره آنها روزگار میگذراند. برادرزادهای داشت که اغلب به دیدنش میآمد و کارهایش را انجام میداد. امروز هم او به اینجا آمده و با دیدن جسد عمویش با پلیس تماس گرفت. آن طور که او گفته عمویش این اواخر به دلیل خانهنشینی از ترس کرونا افسرده شده بود.
سلاح را از کجا آورده بود؟
درباره این موضوع هم سوال کردم که مدعی شد عمویش به دلیل این که در خانه تنها بود برای محافظت از خودش این سلاح را خریده و در خانه مخفی کرده بود.
کارآگاه سپس سراغ دکتر رضوانی که در حال معاینه جسد بود، رفت که او گفت: گلوله مستقیم و از فاصله نزدیک شلیک شده است. به طوری که باعث مرگ آنی مرد سالخورده شده است. به نظر میرسد حدود ۲۴ ساعت از مرگش گذشته باشد.
سرگرد در حالی که به بازرسی خانه میپرداخت ، دکمه ضبط صوت را فشار داد که صدای مرد میانسال در حالی که میلرزید پخش شد: «از این زندگی خسته شدهام. ازتنهایی و در خانهماندن خسته شدهام. دیگر تحمل این روزهای تکراری را ندارم». بعد هم گلولهای شلیک و صدا قطع شد.
سرگرد سرنخهایی را که تا آنجا پیدا کرده بود در دفترچهاش یادداشت کرد و سراغ برادرزاده مرد میانسال رفت تا از او تحقیق کند. مرد جوان که ناراحتی از مرگ عمویش در چهرهاش دیده میشد، در تشریح ماجرا به سرگرد گفت: «عمویم کسی را نداشت و من به نوعی مباشرش بودم. کارهایی که داشت را من انجام میدادم. در این مدتی که کرونا آمد هم همیشه در خانه بود و این موضوع باعث شد افسرده شود. میگفت زندگی برایش هیچ لذتی ندارد.»
او چرا سلاح خرید ؟
به دلیل ترس. عمویم خیلی ترسو بود و جاندوست و من هم به اصرار او برایش سلاح خریدم و فکر نمیکردم همین سلاح قاتل جانش شود.
چطور از خودکشی او مطلع شدید ؟
از صبح چند بار با تلفن خانه تماس گرفتم اما جواب نداد. نگران شدم و خودم را به اینجا رساندم که متوجه شدم خودکشی کرده است.
غیر از شما کسی به این خانه رفت و آمد داشت؟
نه. فقط من کلید خانه را داشتم.
بعد از تحقیقات، سرگرد دستور بازداشت برادرزاده مرد سالخورده را به اتهام قتل عمد صادر کرد.
وقتی وارد ساختمان شد، با جسد مردی سالخورده روی مبل راحتی روبهرو شد. در کنار او سلاح کلتی قرار داشت. روی میز، روبهروی مبل هم ضبط صوت کوچکی بود.
گلولهای به پیشانی او اصابت کرده و مرگش را رقم زده بود.
کارآگاه سپس سراغ افسر تجسس کلانتری رفت تا جزئیات ماجرا را از زبان او بشنود.افسر کلانتری نگاهی به برگهای که در دست داشت، انداخت و گفت: پیرمرد چندسال قبل از همسرش جدا شده و به تنهایی در این خانه زندگی میکرد. او املاک زیادی دارد که با اجاره آنها روزگار میگذراند. برادرزادهای داشت که اغلب به دیدنش میآمد و کارهایش را انجام میداد. امروز هم او به اینجا آمده و با دیدن جسد عمویش با پلیس تماس گرفت. آن طور که او گفته عمویش این اواخر به دلیل خانهنشینی از ترس کرونا افسرده شده بود.
سلاح را از کجا آورده بود؟
درباره این موضوع هم سوال کردم که مدعی شد عمویش به دلیل این که در خانه تنها بود برای محافظت از خودش این سلاح را خریده و در خانه مخفی کرده بود.
کارآگاه سپس سراغ دکتر رضوانی که در حال معاینه جسد بود، رفت که او گفت: گلوله مستقیم و از فاصله نزدیک شلیک شده است. به طوری که باعث مرگ آنی مرد سالخورده شده است. به نظر میرسد حدود ۲۴ ساعت از مرگش گذشته باشد.
سرگرد در حالی که به بازرسی خانه میپرداخت ، دکمه ضبط صوت را فشار داد که صدای مرد میانسال در حالی که میلرزید پخش شد: «از این زندگی خسته شدهام. ازتنهایی و در خانهماندن خسته شدهام. دیگر تحمل این روزهای تکراری را ندارم». بعد هم گلولهای شلیک و صدا قطع شد.
سرگرد سرنخهایی را که تا آنجا پیدا کرده بود در دفترچهاش یادداشت کرد و سراغ برادرزاده مرد میانسال رفت تا از او تحقیق کند. مرد جوان که ناراحتی از مرگ عمویش در چهرهاش دیده میشد، در تشریح ماجرا به سرگرد گفت: «عمویم کسی را نداشت و من به نوعی مباشرش بودم. کارهایی که داشت را من انجام میدادم. در این مدتی که کرونا آمد هم همیشه در خانه بود و این موضوع باعث شد افسرده شود. میگفت زندگی برایش هیچ لذتی ندارد.»
او چرا سلاح خرید ؟
به دلیل ترس. عمویم خیلی ترسو بود و جاندوست و من هم به اصرار او برایش سلاح خریدم و فکر نمیکردم همین سلاح قاتل جانش شود.
چطور از خودکشی او مطلع شدید ؟
از صبح چند بار با تلفن خانه تماس گرفتم اما جواب نداد. نگران شدم و خودم را به اینجا رساندم که متوجه شدم خودکشی کرده است.
غیر از شما کسی به این خانه رفت و آمد داشت؟
نه. فقط من کلید خانه را داشتم.
بعد از تحقیقات، سرگرد دستور بازداشت برادرزاده مرد سالخورده را به اتهام قتل عمد صادر کرد.
چرا او را کشتم؟
مرد جوان وقتی در اتاق بازجویی روبهروی کارآگاه نشست سعی کرد منکر قتل شود، اما دلایل سرگرد قوی بود و راهی جز اعتراف برای او نگذاشت. «من تنها وارث عمویم بودم و در این سالها هرکاری داشت انجام میدادم. چند ماه قبل پسرم به دنیا آمد و از عمویم قرض خواستم. با اینکه در حسابهای بانکیاش میلیاردی پول دارد اما پولی به من قرض نداد. این رفتار حس بدی به من داد. در این سالها بدون هیچ چشمداشتی برایش کار کردم، اما او حاضر نشد کمکی به من بکند. هر زمان یاد این ماجرا میافتادم کینهای وجودم را پر میکرد. به دنبال راهی برای انتقام بودم. دیروز سلاحی خریدم و او را کشتم. بعد با صحنهسازی مرگش را خودکشی نشان دادم.»