رمان «ورم» نوشته ابراهیم الکونی به نقد قدرت در غرب آسیا میپردازد و مخاطب را به فضایی شبیه حکومت صدام و قذافی میبرد
ماجرای پوستین و پوست
رمانها و داستانهای موفق و جهانی نویسندگان عربزبان کم نیستند، کمکم و با تلاش دولتها و ناشران عرب در برخی کشورها در حال ترجمه و ارائه به جهان هستند. هرچند برخی از این نویسندگان و شعرا بهواسطه مهاجرت یا انعکاس جنگهایی که تجربه کردهاند، توجهها را بیشتر به خود جلب کردهاند اما در هر صورت باید منصفانه این را هم دید که هر اثری با هر کیفیتی صرف مهاجرت نویسنده یا نوشتن از تجربههای تلخ جنگ و رویدادهای مشابه نمیتواند توجهها را به خود جلب کند. جامعه ناشران عرب و برخی نویسندگان عربزبان توانستهاند داستانهایی بنویسند با گسترهای جهانشمول که مخاطبانی در دیگر زبانها و فرهنگها داشته باشد.
این رمانها اما در ایران هنوز چندان جدی گرفته نشدهاند و طبق معمول به کشورهای اطرافمان کمتوجهایم، برخی از آنها از جمله «ساقه بامبو» نوشته سعود النعسوسی، «روایت بازگشت» و «در کشور مردان» از هشام مطر، «ورم» نوشته ابراهیم الکونی، مجموعه داستان کوتاه «بنویس من زن عرب نیستم» و... را به هر کسی که توصیه کنی و بخواند، حتما میگوید برایش لذتبخش و جالب بودهاند. فرهنگی خاورمیانهای و از جهاتی شبیه به ما در همه این آثار حضوری گاه پررنگ و گاه کمرنگ دارد که در قالب نگاه و روایت یک نویسنده اهل منطقه نوشته شده و فضایی قابل درک و ملموس برای مخاطب ایرانی دارد. امروز در داستانخوار میرویم سراغ «ورم» رمان خاص و عجیب الکونی که با ترجمه خوب محمدعلی عسگری از سوی نشر فلات روانه بازار کتاب شدهاست.
کمی درباره نویسنده
ابراهیم الکونی سال 1948 در شهر غدامس لیبی، واقع در نزدیکی مرزهای تونس و الجزایر به دنیا آمد. او به قبیله الطوارق تعلق داشت که یکی از قبایل ساکن در شمال آفریقاست و در سه کشور لیبی، موریتانی و نیجر حضور دارند. این قبیله به آن شهرت دارد که مردانشان نقاب میزنند و برعکس زنانشان چهرههای خود را آشکار میکنند. او به مسکو رفت و آنجا لیسانس و سپس فوقلیسانس خود را در علوم ادبی و نقد از دانشگاه گورکی گرفت.
در طول زندگی خود مشاغل متعددی در وزارتخانههای رسانه و فرهنگ داشت، بهعنوان خبرنگار خبرگزاری لیبی در مسکو فعالیت کرد، مشاور رسانهای سفارت لیبی در این کشور و سپس در سوئیس شد و خلاصه شغلهای بسیاری را تجربه کرد که با یک جستوجوی ساده میتوانید دربارهشان مفصلتر بخوانید.
برخی نویسندگان بر این باورند که الکونی نهتنها داستان بلند نوشت، بلکه محتوای داستاننویسی لیبی را هم دگرگون کرد؛ زیرا تا پیشتر، الکونی داستاننویسی لیبی بیشتر صبغهای محلی داشت. الکونی فضای داستاننویسی را در جامعه لیبی باز کرد و آن را به جهان عرب پیوند داد و از این راه داستاننویسان لیبی را در جاهای دیگر نیز شناختند. او یکی از معترضان سیاست معمر قذافی بود و همچنین در جایزهای ادبی که قذافی راهاندازی کرده بود مخالف درج نام قذافی روی جایزه بود.
او حالا بازنشسته است و در سوئیس زندگی میکند، به 9زبان مسلط است و بیش از 70 کتاب در موضوعات مختلف نوشتهاست. بخشی از این آثار، شامل رمانهای اوست و بخش دیگر به آثار تحقیقاتی او در زمینههای ادبیات، نقد، اسطورهشناسی قبایل آفریقایی و برخی مسائل روز مانند مهاجرت اختصاص دارد. او تاکنون موفق به کسب جوایز متعددی از جمله جایزه کنفدراسیون سوئیس به خاطر رمان «خونابه سنگ» سال 1995، جایزه بینالمللی لیبی به خاطر کل آثارش در سال 1996، جایزه کمیته ژاپنی برای ترجمه رمان «تبر» درسال 1979، جایزه کنفدراسیون سوئیس به خاطر ترجمه آثارش به آلمانی 2005، مدال شوالیه هنر و ادبیات فرانسه 2006، جایزه کلمه طلایی از کمیته فرانکفورت وابسته به یونسکو شدهاست. نام الکونی تاکنون چند بار بهعنوان نامزد جایزه نوبل ادبیات هم مطرح بودهاست.
درباره کتاب
ورم، اولین رمانی نیست که از ابراهیم الکونی در ایران منتشر میشود، قبلتر خونابه سنگ را هم همین مترجم یعنی محمدعلی عسگری از این نویسنده ترجمه کردهاست. نویسنده همواره درگیر موضوع انسان است، رمان خونابه سنگ به ارتباط میان انسان و طبیعت و چالشهای این رابطه اختصاص دارد و در ورم سراغ موضوع مهم دیگری میرود که انسان قرنهاست با آن درگیر و روبهروست، با آن قربانی شده و قربانی گرفته و بارها شکل جوامع انسانی را تغییر داده است؛ قدرت.
نویسنده در ورم به چگونگی شکلگیری و سرنوشت دیکتاتورهای غرب آسیا میپردازد و به همین دلیل هم کتاب در زمان حکومت سرهنگ قذافی ممنوعه بوده و داشتن آن جرمی سنگین محسوب میشدهاست. چند سال بعد نظام سرهنگ قذافی فروپاشید و حوادث بعدی در لیبی بهخوبی نشان داد ویرانی ناشی از نظامهای دیکتاتوری تنها به غارت اموال و داراییهای ملتها محدود نمیشود بلکه آنها شخصیت و هویت ملتها را دستخوش تغییراتی بنیادین میکنند و شاید زخمهایی که بر هویت جامعه میزنند تا سالها فرصت ترمیم پیدا نکند.
شخصیت اصلی داستان فردی آسوپاس و در آستانه خودکشی است که طی پیشروی داستان شخصیتهایی چون صدام حسین یا قذافی را در ذهن مخاطب پررنگ میکند. او ناگهان پوستینی جادویی پیدا میکند و با پوشیدن آن به قدرت میرسد. فضای سوررئال داستان که لایههای مختلفی دارد و طبیعتا هر مخاطبی برداشت و مواجهه خاص خود را با آن خواهد داشت، اصل ماجرا این است خلعتی را به نشانه امیری بر سرزمینی از طرف پیشوا به «آسانای» بخشیده بودند و حالا فرستادهای از طرف پیشوا آمده تا خلعت را از او پس بگیرد. اما آسانای نمیخواهد خلعت را پس بدهد و ماجراهایی که در ادامه پیش میآید، طرح داستانی ورم را شکل میدهد.
جذابترین نکته در پس دادن این خلعت که میتوان آن را استعارهای از «قدرت» در نظر گرفت، این است که وقتی آسانای در پس دادن آن تردید میکند و بازگرداندنش را به تعویق میاندازد، لباس کمکم به پوست تنش تبدیل شده و خلعت جزئی از وجود او میشود. در حقیقت آسانای شیفته و دلبسته خلعت شدهاست و از آنجا که «عشق مفرط همیشه یکی از بزرگترین خطرهاست» خلعت باعث خطر و دردسر میشود. تعبیر خود نویسنده در این خصوص خواندنی است: «قدرت در همه فرهنگها، همه ادیان و همه باورها از زمانهای قدیم تا به امروز مثل یک ورم بوده است؛ یک گناه، یک عمل غیراخلاقی که بهایی پرهزینه دارد.»
این رمانها اما در ایران هنوز چندان جدی گرفته نشدهاند و طبق معمول به کشورهای اطرافمان کمتوجهایم، برخی از آنها از جمله «ساقه بامبو» نوشته سعود النعسوسی، «روایت بازگشت» و «در کشور مردان» از هشام مطر، «ورم» نوشته ابراهیم الکونی، مجموعه داستان کوتاه «بنویس من زن عرب نیستم» و... را به هر کسی که توصیه کنی و بخواند، حتما میگوید برایش لذتبخش و جالب بودهاند. فرهنگی خاورمیانهای و از جهاتی شبیه به ما در همه این آثار حضوری گاه پررنگ و گاه کمرنگ دارد که در قالب نگاه و روایت یک نویسنده اهل منطقه نوشته شده و فضایی قابل درک و ملموس برای مخاطب ایرانی دارد. امروز در داستانخوار میرویم سراغ «ورم» رمان خاص و عجیب الکونی که با ترجمه خوب محمدعلی عسگری از سوی نشر فلات روانه بازار کتاب شدهاست.
کمی درباره نویسنده
ابراهیم الکونی سال 1948 در شهر غدامس لیبی، واقع در نزدیکی مرزهای تونس و الجزایر به دنیا آمد. او به قبیله الطوارق تعلق داشت که یکی از قبایل ساکن در شمال آفریقاست و در سه کشور لیبی، موریتانی و نیجر حضور دارند. این قبیله به آن شهرت دارد که مردانشان نقاب میزنند و برعکس زنانشان چهرههای خود را آشکار میکنند. او به مسکو رفت و آنجا لیسانس و سپس فوقلیسانس خود را در علوم ادبی و نقد از دانشگاه گورکی گرفت.
در طول زندگی خود مشاغل متعددی در وزارتخانههای رسانه و فرهنگ داشت، بهعنوان خبرنگار خبرگزاری لیبی در مسکو فعالیت کرد، مشاور رسانهای سفارت لیبی در این کشور و سپس در سوئیس شد و خلاصه شغلهای بسیاری را تجربه کرد که با یک جستوجوی ساده میتوانید دربارهشان مفصلتر بخوانید.
برخی نویسندگان بر این باورند که الکونی نهتنها داستان بلند نوشت، بلکه محتوای داستاننویسی لیبی را هم دگرگون کرد؛ زیرا تا پیشتر، الکونی داستاننویسی لیبی بیشتر صبغهای محلی داشت. الکونی فضای داستاننویسی را در جامعه لیبی باز کرد و آن را به جهان عرب پیوند داد و از این راه داستاننویسان لیبی را در جاهای دیگر نیز شناختند. او یکی از معترضان سیاست معمر قذافی بود و همچنین در جایزهای ادبی که قذافی راهاندازی کرده بود مخالف درج نام قذافی روی جایزه بود.
او حالا بازنشسته است و در سوئیس زندگی میکند، به 9زبان مسلط است و بیش از 70 کتاب در موضوعات مختلف نوشتهاست. بخشی از این آثار، شامل رمانهای اوست و بخش دیگر به آثار تحقیقاتی او در زمینههای ادبیات، نقد، اسطورهشناسی قبایل آفریقایی و برخی مسائل روز مانند مهاجرت اختصاص دارد. او تاکنون موفق به کسب جوایز متعددی از جمله جایزه کنفدراسیون سوئیس به خاطر رمان «خونابه سنگ» سال 1995، جایزه بینالمللی لیبی به خاطر کل آثارش در سال 1996، جایزه کمیته ژاپنی برای ترجمه رمان «تبر» درسال 1979، جایزه کنفدراسیون سوئیس به خاطر ترجمه آثارش به آلمانی 2005، مدال شوالیه هنر و ادبیات فرانسه 2006، جایزه کلمه طلایی از کمیته فرانکفورت وابسته به یونسکو شدهاست. نام الکونی تاکنون چند بار بهعنوان نامزد جایزه نوبل ادبیات هم مطرح بودهاست.
درباره کتاب
ورم، اولین رمانی نیست که از ابراهیم الکونی در ایران منتشر میشود، قبلتر خونابه سنگ را هم همین مترجم یعنی محمدعلی عسگری از این نویسنده ترجمه کردهاست. نویسنده همواره درگیر موضوع انسان است، رمان خونابه سنگ به ارتباط میان انسان و طبیعت و چالشهای این رابطه اختصاص دارد و در ورم سراغ موضوع مهم دیگری میرود که انسان قرنهاست با آن درگیر و روبهروست، با آن قربانی شده و قربانی گرفته و بارها شکل جوامع انسانی را تغییر داده است؛ قدرت.
نویسنده در ورم به چگونگی شکلگیری و سرنوشت دیکتاتورهای غرب آسیا میپردازد و به همین دلیل هم کتاب در زمان حکومت سرهنگ قذافی ممنوعه بوده و داشتن آن جرمی سنگین محسوب میشدهاست. چند سال بعد نظام سرهنگ قذافی فروپاشید و حوادث بعدی در لیبی بهخوبی نشان داد ویرانی ناشی از نظامهای دیکتاتوری تنها به غارت اموال و داراییهای ملتها محدود نمیشود بلکه آنها شخصیت و هویت ملتها را دستخوش تغییراتی بنیادین میکنند و شاید زخمهایی که بر هویت جامعه میزنند تا سالها فرصت ترمیم پیدا نکند.
شخصیت اصلی داستان فردی آسوپاس و در آستانه خودکشی است که طی پیشروی داستان شخصیتهایی چون صدام حسین یا قذافی را در ذهن مخاطب پررنگ میکند. او ناگهان پوستینی جادویی پیدا میکند و با پوشیدن آن به قدرت میرسد. فضای سوررئال داستان که لایههای مختلفی دارد و طبیعتا هر مخاطبی برداشت و مواجهه خاص خود را با آن خواهد داشت، اصل ماجرا این است خلعتی را به نشانه امیری بر سرزمینی از طرف پیشوا به «آسانای» بخشیده بودند و حالا فرستادهای از طرف پیشوا آمده تا خلعت را از او پس بگیرد. اما آسانای نمیخواهد خلعت را پس بدهد و ماجراهایی که در ادامه پیش میآید، طرح داستانی ورم را شکل میدهد.
جذابترین نکته در پس دادن این خلعت که میتوان آن را استعارهای از «قدرت» در نظر گرفت، این است که وقتی آسانای در پس دادن آن تردید میکند و بازگرداندنش را به تعویق میاندازد، لباس کمکم به پوست تنش تبدیل شده و خلعت جزئی از وجود او میشود. در حقیقت آسانای شیفته و دلبسته خلعت شدهاست و از آنجا که «عشق مفرط همیشه یکی از بزرگترین خطرهاست» خلعت باعث خطر و دردسر میشود. تعبیر خود نویسنده در این خصوص خواندنی است: «قدرت در همه فرهنگها، همه ادیان و همه باورها از زمانهای قدیم تا به امروز مثل یک ورم بوده است؛ یک گناه، یک عمل غیراخلاقی که بهایی پرهزینه دارد.»