نسخه Pdf

یک سوءظن خطرناک

یک سوءظن خطرناک

صدای شلیک گلوله در ساختمان پیچید و بعد از آن مردی نقابدار از واحد طبقه سوم خارج شد و سراسیمه خود را به بیرون از ساختمان رساند. اهالی ساختمان که از واحدهای خود بیرون آمدند، متوجه صدای کمک‌خواهی از طبقه سوم شده و خود را به آنجا رساندند. منشی شرکت با دیدن همسایه‌ها برای نجات جان مدیرعامل درخواست کمک کرد. دو نفر از ساختمان وارد اتاق مدیر شده و با صحنه هولناکی روبه‌رو شدند. اصابت گلوله به سر مدیرعامل مرگ او را رقم زده بود و هیچ امیدی
برای زنده ماندنش نبود.
آنها با پلیس تماس گرفته و ماجرا را خبر دادند و دقایقی بعد افسر گشت کلانتری خود را به محل سرقت رساند و تحقیقات برای رازگشایی از این جنایت آغاز شد. عقربه‌های ساعت 4عصر را نشان می‌داد که افسر کلانتری در تماس با سرگرد رضوانی، ماجرای این قتل را گزارش داد. سرگرد وسایلش را جمع کرد و راهی محل قتل در شرق تهران شد.
جنایت در یک ساختمان تجاری رخ داده بود. ماشین‌های پلیس و آمبولانس پزشکی‌قانونی مقابل ساختمان بودند. سرگرد کارتش را
نشان داد و وارد ساختمان شد. با راهنمایی سرباز کلانتری به طبقه سوم رفت. مقابل در واحد، تابلویی نصب شده بود که مشخص می‌کرد آنجا یک شرکت تبلیغاتی است. افسر کلانتری با مشاهده سرگرد به سمت او آمد و در گزارش اولیه خود گفت: امروز مرد نقابداری به شرکت آمده و بعد از درگیری با مدیرعامل او را از پشت‌سر با شلیک گلوله کلاشینکف به قتل رسانده و فرار کرده است. در زمان قتل منشی شرکت شاهد ماجرا بوده و همسایه‌ها را او خبر کرده است.
 دوربین‌های مداربسته را بررسی کرده‌اید؟
بله. حدود ساعت3 مردی نقابدار وارد ساختمان
و بعد هم داخل شرکت‌شده و با اسلحه کلاشینکفی که در دست دارد، منشی را تهدید کرده و وارد اتاق مدیرعامل شده چند دقیقه‌ای با مدیرعامل درگیر شده و آنطور که منشی تعریف‌کرده قاتل پشت‌سر او رفته، گلوله‌ای شلیک و سراسیمه فرار ‌کرده است. با توجه به نوع قتل به نظر می‌رسد، انگیزه انتقامگیری بوده و قاتل برای جنایت به اینجا آمده بود.
 همسایه‌ها مورد مشکوکی ندیده‌اند؟
نه. منشی و مدیرعامل هر روز ساعت 8صبح به شرکت می‌آمدند و ساعت 5عصر هم می‌رفتند.
 کارمند دیگری نداشته؟
نه. همین دو نفر بودند.
کارآگاه سپس به بررسی دفتر پرداخت. دفتری حدود 50متری که یک اتاق داشت. داخل اتاق کوچک مدیرعامل یک میز کار قرار داشت و جسد مقتول پشت میز قرار داشت. غیر از یک میز و صندلی و کمد وسیله دیگری در اتاق قرار نداشت. همین وسایل هم فضا را پر کرده بود. صندلی را به‌سختی از پشت میز بیرون کشید و به بررسی جسد پرداخت. اصابت گلوله به سر باعث متلاشی‌شدن جمجمه شده بود. رد خون هم روی دیوار دیده می‌شد.
با بررسی صحنه قتل، سراغ منشی شرکت رفت تا سرنخ‌هایی را که پیدا کرده بود، بیشتر بررسی کرده و بتواند از ماجرا رازگشایی کند.
 امروز چه اتفاقی افتاد؟
حدود ساعت سه زنگ واحد به صدا درآمد. فکر کردم سرایدار است. در را باز کردم اما مردی نقابدار در حالی که اسلحه‌ای در دست داشت وارد شرکت شد. با تهدید از من خواست ساکت باشم. بعد هم به اتاق مدیرعامل رفت و با او درگیر شد. فریاد می‌زد تو زندگی‌ مرا نابود کردی و بعد هم پشت سر آقای مدیر رفت و گلوله‌ای شلیک کرد.
 او را نشناختی؟
نه اولین‌بار بود که به شرکت می‌آمد.
 آقای مدیر با کسی مشکل نداشت؟
چند وقتی بود یکی با او تماس می‌گرفت و تهدیدش می‌کرد اما نفهمیدم چه کسی است. چند بار هم پرسیدم اما جواب درستی نداد.
 رابطه شما با هم چطور بود؟
او مدیرم بود و من منشی شرکت.
 هر روز با هم می‌آمدید و می‌رفتید؟
بله. در مسیر مرا سوار می‌کرد و بعدازظهر هم تا جایی که هم‌مسیر بودیم مرا می‌رساند.
 وضع مالی‌اش چطور بود؟
معمولی گاهی حقوق مرا هم به‌سختی می‌داد.
 پس با انگیزه سرقت او را نکشتید؟
من... قتل... اشتباه می‌کنید، می‌توانید فیلم دوربین‌ها را ببینید.
 بهتر است واقعیت را بگویی و همدستت را لو بدهی،
اگر فرار کند تو با مشکل بزرگتری روبه‌رو می‌شوی.
بغض دختر جوان بعد از مکثی کوتاه شکست و بریده‌بریده به تشریح جنایت پرداخت. «من و پسری به نام سلمان با هم دوست بودیم و می‌خواستیم ازدواج کنیم. سلمان پسر شکاکی بود و فکر می‌کرد من با آقای مدیر ارتباط دارم. هر چه به او می‌گفتم رابطه ما در حد همکار است قبول نمی‌کرد. امروز هم وقتی او را با اسلحه مقابل در دیدم شوکه شدم. فکر نمی‌کردم برای قتل به آنجا آمده است. با آقای مدیر دعوایش شد و قبل از این‌که مدیرم بتواند کاری کند او را هدف گلوله قرار داد و کشت و مرا هم تهدید کرد اگر هویتش را فاش کنم، مثل مدیرم مرا هم به قتل می‌رساند. از ترس سکوت کردم اما الان واقعیت را گفتم.»
سرگرد بعد از اعترافات دختر جوان، مخفیگاه قاتل را شناسایی کرد و نیمه‌های شب در عملیاتی غافلگیرانه او را دستگیر کرد تا نتواند از اسلحه‌اش استفاده کند.

انگیزه قتل چه بود؟

پسر جوان  بعد از دستگیری درباره انگیزه قتل گفت: مقتول وارد رابطه من و دختر مورد علاقه‌ام شده بود و چندبار به او تذکر دادم پایش را از زندگی ما بیرون بکشد  اما گوش نکرد. به همین خاطر تنها راهی که به ذ هنم رسید کشتن او بود. روز حادثه  وقتی به شرکت رفتم، خواستم به ارتباطش با دختر مورد علاقه من پایان دهد که او دوباره منکر این رابطه شد. من هم کنترلم را از دست دادم و گلوله‌ای به سمتش شلیک کردم.
ضمیمه کلیک
تیتر خبرها