نسخه Pdf

افکار عمومی روی پرونده زنان  حساس‌تر است

ناگفته‌های عبدالصمد خرمشاهی از وکالت 7 پرونده جنجالی زنان

افکار عمومی روی پرونده زنان حساس‌تر است

عبدالصمد خرمشاهی 71 ساله، سال‌هاست كه وكالت می‌كند، اما آنچه باعث شد نام او بیش از سایر وكلا بر سر زبان‌ها بیفتد، وكالت پرونده این هفت زن است كه جنجال‌های زیادی نیز به همراه داشت. خرمشاهی در گفت‌وگو با تپش، از تلخی‌ها و شیرینی‌های پرونده این هفت زن می‌گوید. او درباره پرونده موکلان خود نظراتی دارد که برخی از آنها از سوی قضات صادرکننده حکم و همچنین قضات دیوان عالی کشور رد شد.

 آقای خرمشاهی، چرا رسیدگی به پرونده‌های حساس زنان قاتل به شما سپرده می‌شود؟
اتفاقا در 500 ـ 400 پرونده قتلی‌كه به آن رسیدگی‌ كردم، اكثریت با آقایان بود و تعداد پرونده موكلان زن معدود بود. علت جنجالی شدن‌شان هم این است‌ كه افكار عمومی بیشتر پرونده‌های خانم‌ها را دنبال می‌كنند، چون خانم‌ها و كودكان بیشتر در معرض آسیب هستند. مثل پرونده فاطمه كه افكار عمومی‌كمك زیادی به آزادی او كرد.
 در پرونده‌های شهلا، ریحانه و افسانه هم شاهد حمایت افكار عمومی بودیم.
 وقتی قاضی پرونده اعلام كرد شهلا قاتل است، افكار عمومی نظر مساعدی نسبت به او نداشت. شهلا خیلی اصرار داشت وكالت پرونده را بگیرم، اما خیلی‌ها مخالف بودند و می‌گفتند وقتی خودش اقرار كرده، چرا می‌خواهی وكالتش را به‌عهده بگیری؟ حتی بسیاری از خبرنگاران سرویس‌های حوادث هم می‌گفتند چه دل و جراتی داری. رسیدگی به پرونده شهلا هشت سال طول ‌كشید، اما در پایان، همان افكار عمومی ‌كه نظر مساعدی به شهلا نداشت، از او حمایت‌ كرد.
در مورد پرونده افسانه - که در کیش مرتکب قتل شده بود -  هم آن زمان برخی مقامات و افرادی كه سمت‌های مهم داشتند به حمایت از افسانه پرداختند. حتی افكار عمومی و به‌خصوص خانم‌ها از این قضیه ناراحت بودند، زیرا احتمال می‌دادند شاید روزی این قضیه برای خود آنها هم تكرار شود.
 از روز اعدام شهلا بگویید.
ساعت چهار صبح بود كه به اوین رفتیم. آقای رحیمی كه از قضات‌ كیفری بود و تجربه زیادی داشت، به شهلا گفت آقای خرمشاهی زحمت زیادی برایت كشید. بیا و واقعیت را بگو، اما شهلا تحت تاثیر جو آن زمان نتوانست و حال روحی مناسبی هم نداشت. عاقبت هم صحبتی نكرد. شهلا بارها گفته‌بود حكم اجرا شود، اما قوه قضاییه می‌گفت وكیل باید درخواست ‌كند. او هر شب به من زنگ می‌زد و می‌گفت درخواست‌كن، شاید خانواده مقتول پای چوبه رضایت دهند. ما هم درخواست دادیم، اما متاسفانه حكم اجرا شد.
 هنوز هم معتقدید شهلا قاتل نبود؟
پرونده او سال‌هاست بسته شده و اظهارنظر در حال حاضر صحیح نیست. طی آن سال‌ها، به چند دلیل‌گفتم شهلا حداکثر می‌توانست معاون جرم باشد، نه مباشر جرم. از روز اول همین را گفتم و الان هم بر همان عقیده‌ام، اگرچه حکم اجرا و پرونده مختومه شده‌است و اظهارنظر درباره آن از نظر حقوقی و قضائی شاید وجهه خوبی نداشته‌باشد، ولی بسیار پیگیر این پرونده‌بودم. یک روز مادر مقتول به من زنگ زد وگفت چرا این‌قدر از شهلا دفاع می‌کنی؟گفتم اگر دفاع نکنم، از وظیفه‌ام به عنوان وکیل عدول ‌کرده‌ام. بنابراین تا جایی‌که راهکار قانونی وجود داشته‌باشد به تکلیفم عمل می‌کنم.
دلارا در شرایطی قصاص شد که خیلی‌ها انتظار بخشش او را داشتند. هنوز هم این پرونده در ذهن من جا نیفتاده‌ و معتقدم دلارا مباشر جرم نبود. دلارا دختر 17 ساله ظریفی بودکه نمی‌توانست ضربات متعدد چاقو واردکند. الان ممکن است باز هم ایراد بگیرند که طرح این مساله با وجود اجرای حکم وجاهتی ندارد، اما این را بنویسیدکه آن زمان هم دفاعیات، دلایل و مستندات خود را ارائه کردم، اما قضات دادگاه و دیوان عالی کشور نظر دیگری داشتند  و سرانجام  دلارا قصاص شد. من تلاشم را به عنوان وکیل اوکردم. آن زمان پرونده دلارا میان دو نامزد انتخابات ریاست جمهوری مطرح شد که یکی از آقایان می‌گفت رضایت می‌گیریم و دیگری مخالف این قضیه‌بود.
وقتی  در مورد اعدام معصومه صحبت می‌کنید، گویا بغض دارید.
آن زمان دادستان رفسنجان به من زنگ زد وگفت تلاش‌کنیم اولیای‌دم رضایت دهند، اما آنها مصر به اجرای حکم بودند.  اگر قتل الان اتفاق می‌افتاد، با همین قانون سال 92، معصومه از قصاص نجات پیدا می‌کرد، چون ناخواسته مرتکب قتل شده و اصلا ندیده‌بود با قندشکن یا سنگی‌که روی‌کابینت بود، به کجای همسرش‌که او را از پشت در آغوش‌گرفته‌بود، ضربه زده‌است، اما متاسفانه به‌گیجگاهش خورده‌بود. اگر با قوانین فعلی محاکمه می‌شد، چون او موضع حساس را ندیده و قتل ناخواسته بود، از موارد قتل غیرعمد محسوب می‌شد.
معصومه هیچ ترسی از مرگ نداشت. در زمان اجرای احکام قصاص  زیادی حضور داشته‌ام، اما کمترکسی به اندازه معصومه مرگش را پذیرفته‌بود. ذره‌ای ترس و دلهره نداشت. حتی از مادر مقتول برای از دست دادن فرزندش معذرت‌خواهی‌کرد، اما درخواست بخشش نکرد چون قصدش ‌کشتن همسرش نبود و ندیده‌بود به کجا ضربه می‌زند.
 پرونده ریحانه هم شباهت زیادی به پرونده افسانه داشت و در هر دو بحث دفاع از ناموس مطرح بود.  چرا قصاص شد؟
ریحانه یک ضربه به کتف مرحوم زده‌بود که موضع حساسی نبود. نه موضع حساسی بود و نه قصد کشتن داشت، تنها قصدش رهایی بود. آنچه آن زمان گفتیم این بود که علت اصلی و تامه مرگ خونریزی و دیر رسیدن به بیمارستان بود. آن زمان سمینارهایی‌گذاشتند و عده‌ای موافق و مخالف در مورد آن صحبت‌کردند. به هرحال حقوق یک علم نظری است و ممکن است نظرها شبیه هم نباشد و من هم نظر خودم راگفتم.
 در کدام‌یک از این پرونده‌ها، از نتیجه پرونده بسیار راضی بودید؟
پس از صدور حکم آزادی افسانه به اوگفتند باید به زندان برود و لباس‌هایش را تحویل دهد. از رئیس دادگاه خواهش‌کردم به زندان نرود که او نیز پس از مشورت با مقامات بالاتر، گفت ایرادی ندارد. وقتی با افسانه از دادگاه خارج شدیم، حس آزادی او به من هم منتقل شد، عکس این قضیه در مورد معصومه بود که انگار روح من اعدام شد.کسی‌که عاشقانه کارکند، هرگز نمی‌تواند نسبت به سرنوشت موکلانش بی‌تفاوت باشد. در مورد پرونده شهلا، پدرش دومیلیون تومان داد که ناگزیر چهارصد هزارتومانش خرج تمبرو مالیات شد.
 کدام یک از این پرونده‌ها، خاطره تلخی در ذهن‌تان باقی‌گذاشت؟
پرونده اعدام فاطمه پژوه که در دفاع از دخترش مرتکب قتل شده‌بود.شبی‌که برای اجرام حکم به اوین رفتیم، پس از اعدام مادر، دو دختر فاطمه، ضجه‌های بسیار وحشتناکی می‌زدند که صدای آنها هنوز هم درگوشم است وکابوس آن‌گاهی رهایم نمی‌کند.
 جایی‌گفته‌بودید وقتی موکلم دهان بازکند، می‌فهمم
دروغ می‌گوید یا راست. اگر این‌طور است پس چطور نگاه شما به عنوان وکیل و دادگاه به قاتلان یکی نبود؟
سوال خوبی پرسیدید. حشر ونشری که وکیل با موکل دارد، قاضی ندارد. قاضی در دو جلسه ممکن است توضیحات متهم را بشنود و سپس بر اساس محتویات پرونده حکم‌کند، پس چطور می‌تواند پیچ و خم و خلقیات متهم را شناسایی‌کند. من سال‌ها با موکل صحبت کرده و درک‌شان می‌کنم.
  شرط شما برای پذیرفتن وکالت چیست؟
صداقت. موکلم صداقت نداشته‌باشد، دل و دماغ ادامه‌کار را ندارم.
 یعنی مساله مالی مهم نیست؟
اگر اولویت بود که می‌رفتم سراغ پرونده‌های نان و آبدار. پیشنهادهای مالی زیادی از سوی افراد بسیار متمول داشتم. خیلی‌ها می‌گفتند این صغری‌کبری چیدن‌ها را رها کن، ما به تو پول می‌دهیم اما من هدف دیگری داشتم. من عاشق کارم بودم و به تنها چیزی که فکر می‌کردم دفاع از حق کسانی بود که مورد‌اجحاف قرار می‌گرفتند یا تصورم این بود که بی‌گناه هستم.
 درآمد ماهانه‌تان چقدر است؟
یک وکیل چقدر می‌گیرد؟ همان‌قدر.
 رقم بدهید.
الان که کروناست وکمتر پرونده قبول می‌کنم اما قبل از کرونا یک وکیل متوسط ماهانه بین 30 تا 40میلیون تومان درآمد داشت. اگر600میلیون تومان بخواهم هم، می‌دهند. همیشه به کارآموزانم می‌گویم حق قانونی خودتان را بگیرید. در گذشته با پولدارها هم مماشات می‌کردم که اشتباه بود. در مدت وکالتم هرگز راضی نشدم کسی خانه و زندگی و جهیزیه‌اش را بفروشد تا حق‌الوکاله مرا بدهد. همیشه‌گفته‌ام هرچه درتوان دارید، بدهید. مثلا می‌گوید 40تومان، قبول می‌کنم. خداراشکر با همین رقم‌ها زندگی‌ام روی روال عادی‌اش است و هرگز از موقعیتم سوءاستفاده نکرده‌ام.