شمارهاش را گرفتم و زنگ زدم. باورتان نمیشود خود آمیتاب باچان گوشی را برداشت
فیلم هندی به مثابه یک خرده فرهنگ
میشود همین حالا به یک کارشناس سینما یا روزنامهنگاری که تخصص او سینماست بگوییم درباره سینمای ایتالیا صحبت کند. یا مثلا از همین آقای رستگار و آقای زیاری که در این شماره از هفتگ جامجم درباره فیلم هندی نوشتهاند بخواهیم که از سینمای لهستان برایمان بگویند و آنها هم بنشینند و ساعتها از قاببندی منظم لهستانی و تلفیق موسیقی و درام در سینمای لهستان برایمان صحبت کنند. سوالهایی که اگر از زنی که با یک بغل سبزی خوردن تازه دارد در خانهاش را باز میکند بپرسیم، جواب دقیقی برایش نداشتهباشد. یا اگر جلوی در یک تعویض روغنی بایستیم و اوستا را صدا بزنیم که با دست و پیشانی روغنی از چال بیرون بیاید و بگوییم یک فیلم از سینمای لهستان برایمان مثال بزن، با نگاه «طفلکی زده به سرش» نگاهمان کند.
اما اگر از مردم کوچه و خیابان درباره فیلمهندی بپرسیم، به نظر شما باز هم جواب دقیقی نخواهیمشنید؟ اگر با زنی سبزی خوردن به بغل کلید توی در خانهاش انداخته یا اوستای تعویض روغنی که نیمتنهاش را از چال کشیده بالا درباره فیلمهندی بپرسیم، حتما دل پر و چانه گرمی خواهندداشت.
مساله این نیست که سینمای هند به طور آکادمیک بین جامعه ایرانی تدریس شده و برای سینمای لهستان این اتفاق نیفتادهاست. مساله این نیست که پولانسکی آنطور که باید به مخاطب ایرانی شناسانده نشده و آمیتاب باچان و خانوادهاش هر روز در برنامه صبحگاهی تلویزیون بودهاند. مساله این است که فیلم هندی بین جامعه ایرانی، به خصوص در دهههای گذشته، به یک خردهفرهنگ تبدیل شدهاست.
چه اشکهایی که پای عاشقانههای رقیق هندی ریخته نشده و چه دعواهایی که در حیاط مدرسه با پیروی از فیلمهای اکشن هندی شکل نگرفتهاست. بیایید با هم روراست باشیم، همه ما بچههای دهه 60 و 70 حداقل یک بار سعی کردهایم بدویم و با چند گام بلند روی دیوار صاف حرکت کنیم و بپریم آن طرف دیوار. همه ما حداقل یک بار در دعواهای بچگی، با کف دست گذاشتهایم وسط سینه طرف مقابل و متعجب شدهایم از این که پس چرا مثل یک جسم روی ریل به طور مستقیم حرکت نکرد تا 10متر آن طرفتر با کمر بخورد به دیوار و متوقف شود؟
ما ایرانیها به خصوص در دهههای گذشته فیلمهندی را زندگی کردهایم. وقتی در هفتگ جامجم قرار است درباره فیلمهندی صحبت کنیم، در واقع منظورمان بررسی سینمای هند نیست، نشستن و حرفزدن درباره خاطره مشترکی است که بخشی از زندگی همه ما بودهاست. مایی که آمیتاب باچان را با صدای استاد خسروشاهی میشناسیم.
فکر میکنید غلو میکنم؟! خودم به عنوان یک ایرانی دهه هفتادی چند روز پیش با شخص آمیتاب باچان حرف زدم. استاد خسروشاهی که قرار بود افتخار بدهند و در این شماره از هفتگ جامجم حضور داشتهباشند اما به دلایلی این امکان برقرار نشد. خودم شخصا شماره آمیتاب باچان را گرفتم و گوشی را برداشت. باورتان میشود؟! خود آمیتاب باچان گوشی را برداشت و با همان صدا گفت: «جانم؟ بفرمایید!» این شماره را با صدای استاد خسروشاهی بخوانید.
اما اگر از مردم کوچه و خیابان درباره فیلمهندی بپرسیم، به نظر شما باز هم جواب دقیقی نخواهیمشنید؟ اگر با زنی سبزی خوردن به بغل کلید توی در خانهاش انداخته یا اوستای تعویض روغنی که نیمتنهاش را از چال کشیده بالا درباره فیلمهندی بپرسیم، حتما دل پر و چانه گرمی خواهندداشت.
مساله این نیست که سینمای هند به طور آکادمیک بین جامعه ایرانی تدریس شده و برای سینمای لهستان این اتفاق نیفتادهاست. مساله این نیست که پولانسکی آنطور که باید به مخاطب ایرانی شناسانده نشده و آمیتاب باچان و خانوادهاش هر روز در برنامه صبحگاهی تلویزیون بودهاند. مساله این است که فیلم هندی بین جامعه ایرانی، به خصوص در دهههای گذشته، به یک خردهفرهنگ تبدیل شدهاست.
چه اشکهایی که پای عاشقانههای رقیق هندی ریخته نشده و چه دعواهایی که در حیاط مدرسه با پیروی از فیلمهای اکشن هندی شکل نگرفتهاست. بیایید با هم روراست باشیم، همه ما بچههای دهه 60 و 70 حداقل یک بار سعی کردهایم بدویم و با چند گام بلند روی دیوار صاف حرکت کنیم و بپریم آن طرف دیوار. همه ما حداقل یک بار در دعواهای بچگی، با کف دست گذاشتهایم وسط سینه طرف مقابل و متعجب شدهایم از این که پس چرا مثل یک جسم روی ریل به طور مستقیم حرکت نکرد تا 10متر آن طرفتر با کمر بخورد به دیوار و متوقف شود؟
ما ایرانیها به خصوص در دهههای گذشته فیلمهندی را زندگی کردهایم. وقتی در هفتگ جامجم قرار است درباره فیلمهندی صحبت کنیم، در واقع منظورمان بررسی سینمای هند نیست، نشستن و حرفزدن درباره خاطره مشترکی است که بخشی از زندگی همه ما بودهاست. مایی که آمیتاب باچان را با صدای استاد خسروشاهی میشناسیم.
فکر میکنید غلو میکنم؟! خودم به عنوان یک ایرانی دهه هفتادی چند روز پیش با شخص آمیتاب باچان حرف زدم. استاد خسروشاهی که قرار بود افتخار بدهند و در این شماره از هفتگ جامجم حضور داشتهباشند اما به دلایلی این امکان برقرار نشد. خودم شخصا شماره آمیتاب باچان را گرفتم و گوشی را برداشت. باورتان میشود؟! خود آمیتاب باچان گوشی را برداشت و با همان صدا گفت: «جانم؟ بفرمایید!» این شماره را با صدای استاد خسروشاهی بخوانید.
تیتر خبرها