نسخه Pdf

دار مکافات

دار مکافات

در این ستون زندگی قاتلانی که سرانجامی جز مرگ نداشتند را بر اساس محتویات پرونده و با روایتی از سوی خودشان مرور کرده‌ایم. این هفته سراغ قاتلی رفتیم که پدر و نامدری‌‌اش را کشت.

45 بهار از زندگی را پشت‌سر گذاشتم که10سال آن ‌در زندان بود؛10سالی که با بیم و امید قصاص یا بخشش همراه بود.در این سال‌ها هر وقت هم‌سلولی‌ام قصاص می‌شد، خاک مرگ و ناامیدی رویم می‌ریختند و هر وقت خبر بخشش قاتلی از پای چوبه‌دار می‌آمد، به زندگی امیدوار‌تر می‌شدم. برای تعریف ماجرا باید به سال 89 برگردم. ۱۲سال پیش به خاطر بدرفتاری‌های پدرم، مادرم از او جدا شد. من و خواهرانم با مادرمان زندگی می‌کردیم. پدرم بعد از مدتی دوباره ازدواج کرد و صاحب سه پسر شد و با هم در خانه‌ای روستایی در بومهن زندگی می‌کردند که گاهی به ملاقات‌شان می‌رفتم اما 10 سال قبل بعد از آن‌که از زنم جدا شدم و مهریه ۱۱۴ سکه‌ای او را دادم، دچار مشکلات مالی و روحی شده و برای ادامه زندگی نزدشان رفتم. روز جنایت من برای شکار کبک و خرگوش رفته بودم. شب که بازگشتم، سر مسائل جزئی با پدرم دعوای‌مان شد. او داسی برداشت و سمتم پرت کرد. با تفنگی که دستم بود، سمتش شلیک کردم که زخمی شد و فوت کرد. نامادری‌ام با چوبدستی به من حمله کرد که با قنداق تفنگ ضربه‌ای به سرش زدم. در این هنگام تیری از سلاح به پایم خورد و زخمی شدم و بعد نامادری‌ام را کشتم. سه برادر ناتنی‌ام شاهدان جنایت بودند. ۲۰ کیسه سیمان و گوسفندانی را که سهم خودم بود، فروختم تا پای زخمی‌ام را درمان کنم. پشت حیاط خانه گودال حفر کرده و اجساد را همراه چند جلد کتاب، یک صندلی چوبی و مقداری کاه انداخته و آتش زدم. بعد هم سعی کردم راز جنایت را مخفی کنم اما خیلی زود همه چیز برملا شد و من دستگیر شدم. در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه و به قصاص محکوم شدم که این حکم در دیوان عالی کشور مهر تأیید خورد. در این سال‌ها خیلی تلاش کردم که رضایت اولیای‌دم را بگیرم. خانواده خودم رضایت دادند اما خانواده نامادری‌ام رضایت ندادند و بعد از 10 سال از قتل در زندان رجایی شهر پای چوبه‌دار رفتم و تلاش‌هایم برای جلب رضایت آنها بی‌نتیجه شد و با اصرار برادران ناتنی‌ام، حکم قصاص اجرا شد. 
ضمیمه کلیک