اعضای بدن معلم بازنشسته به بیماران زندگی بخشید
راه آقای معلم ادامه دارد...
حدود یک ماه از فوت عبدالحسین ساکی، بازنشسته فرهنگی شهرستان دورود لرستان میگذرد. حادثهای که دورودیها بهسختی آن را باور کرده و خانوادهاش نیز هنوز ناباورانه به این اتفاق تلخ نگاه میکنند. 12فروردین امسال، ساعت 10شب بود که اعضای خانواده دور هم جمع شدند و شام خوردند. چند دقیقهای از صرف شام گذشته بود که پدر ناگهان بیحال و بعد هم بهشدت بدحال شد.
احمد، پسر خانواده میگوید: «پس از اینکه پدرم از حال رفت، با اورژانس تماس گرفتیم. قبل از آمدن آمبولانس، فشار خونش را اندازه گرفتیم که روی عدد 19 بود درحالیکه پیشازاین بین 13 تا 16 بود و مشکلی نداشت. تکنیسینهای اورژانس هم که آمدند، بعد از اندازهگیری فشارخون گفتند فشارش روی عدد 19 است. او را به بیمارستان منتقل و از پدرم سیتیاسکن گرفتند و دکتر گفت او خونریزی شدید مغزی کرده است. پدرم هیچ مشکل و بیماری خاصی نداشت و تنها فشارخون داشت که برای آن هم دارو مصرف میکرد. آن روز، در بیمارستان شهر ما دکتر متخصص وجود نداشت و برای همین به بیمارستانی دیگر در بروجرد رفتیم. آنجا هم پزشکان از پدرم سیتیاسکن گرفتند وگفتند پدرم خونریزی مغزی کرده است.»
شرایط پدر 57ساله خانواده به قدری بحرانی بود که امیدی به بازگشت او به زندگی وجود نداشت. با این حال پزشکان تمام تلاششان را کردند تا او برگردد، اما تمام اقدامات پزشکی بیفایده بود. سه روز از بستری شدن پدر در بیمارستان گذشته بود که مرگ مغزی قطعی او اعلام شد و یکی از مسؤولان اهدای عضو استان به دیدار خانواده ساکی آمد و با آنها در مورد اهدای عضو پدر خانواده صحبت کرد. با توجه به تشخیص پزشکان و آزمایشهای انجام شده، پدر فوت شده بود، اما اعضای بدنش هنوز قابلیت پیوند داشت و میتوانست جان چند بیمار نیازمند دریافت عضو را از مرگ نجات دهد:« نه مادرم و نه خواهران و برادرانم مشکلی با اهدای اعضای بدن پدرم نداشتیم و پس از هماهنگیهای لازم، پیکر پدرم با آمبولانس به بیمارستان امامخمینی تهران منتقل و روند اهدای اعضای بدن انجام شد. پس از گذشت یک روز هم پیکر پدر به شهر محل سکونتش برگردانده و با احترام به خاک سپرده شد.»
او با صدای آرامی ادامه میدهد: «برای نجات پدرم، هیچ کاری از ما و پزشکان ساخته نبود. با اینکه پدر تمام هستی و عزیز همه ما بود، اما نگه داشتن جسم او با دستگاههای پزشکی شاید برای یکی دو ماه امکانپذیر بود، ولی باعث نمیشد او به زندگی عادی برگردد. بنابراین رضایت دادیم تا اعضای بدنش اهدا شود. امیدوارم ثواب این کار خیر به روح پدرم برسد.»
احمد، پسر خانواده میگوید: «پس از اینکه پدرم از حال رفت، با اورژانس تماس گرفتیم. قبل از آمدن آمبولانس، فشار خونش را اندازه گرفتیم که روی عدد 19 بود درحالیکه پیشازاین بین 13 تا 16 بود و مشکلی نداشت. تکنیسینهای اورژانس هم که آمدند، بعد از اندازهگیری فشارخون گفتند فشارش روی عدد 19 است. او را به بیمارستان منتقل و از پدرم سیتیاسکن گرفتند و دکتر گفت او خونریزی شدید مغزی کرده است. پدرم هیچ مشکل و بیماری خاصی نداشت و تنها فشارخون داشت که برای آن هم دارو مصرف میکرد. آن روز، در بیمارستان شهر ما دکتر متخصص وجود نداشت و برای همین به بیمارستانی دیگر در بروجرد رفتیم. آنجا هم پزشکان از پدرم سیتیاسکن گرفتند وگفتند پدرم خونریزی مغزی کرده است.»
شرایط پدر 57ساله خانواده به قدری بحرانی بود که امیدی به بازگشت او به زندگی وجود نداشت. با این حال پزشکان تمام تلاششان را کردند تا او برگردد، اما تمام اقدامات پزشکی بیفایده بود. سه روز از بستری شدن پدر در بیمارستان گذشته بود که مرگ مغزی قطعی او اعلام شد و یکی از مسؤولان اهدای عضو استان به دیدار خانواده ساکی آمد و با آنها در مورد اهدای عضو پدر خانواده صحبت کرد. با توجه به تشخیص پزشکان و آزمایشهای انجام شده، پدر فوت شده بود، اما اعضای بدنش هنوز قابلیت پیوند داشت و میتوانست جان چند بیمار نیازمند دریافت عضو را از مرگ نجات دهد:« نه مادرم و نه خواهران و برادرانم مشکلی با اهدای اعضای بدن پدرم نداشتیم و پس از هماهنگیهای لازم، پیکر پدرم با آمبولانس به بیمارستان امامخمینی تهران منتقل و روند اهدای اعضای بدن انجام شد. پس از گذشت یک روز هم پیکر پدر به شهر محل سکونتش برگردانده و با احترام به خاک سپرده شد.»
او با صدای آرامی ادامه میدهد: «برای نجات پدرم، هیچ کاری از ما و پزشکان ساخته نبود. با اینکه پدر تمام هستی و عزیز همه ما بود، اما نگه داشتن جسم او با دستگاههای پزشکی شاید برای یکی دو ماه امکانپذیر بود، ولی باعث نمیشد او به زندگی عادی برگردد. بنابراین رضایت دادیم تا اعضای بدنش اهدا شود. امیدوارم ثواب این کار خیر به روح پدرم برسد.»