شعر امروز
امیر رسولی
حق با که بود؟
حق با که بود؟ آنکه نمیدانست، دید آن روز
با چار آیینه پیمبر تا رسید آن روز
وحی خدا تعبیر لبریز از زلالی را
با آیههای آلعمران آفرید آن روز
با اینکه ابر تیره نفرین رسید اول
بارید در پایان ولی باران عید آن روز
پر بود از تاریکی آنکس که افقهایش
دید آفتاب باوری را که دمید آن روز
از عطر و گلها دید آنکه چار فصلش را
لبخند و رنگ از روی و لب یکیک پرید آن روز
چشم پیمبر بیصدا از آسمان میگفت
گوش زمین اما صدایش را شنید آن روز
آنگونه بر دین و خدای خویش باور داشت
بودند آنان را که از خود، برگزید آن روز
«اَبنائَنا» و دخترش را با خودش آورد
پای علی را هم به این قصه کشید آن روز
همراه دارد جان و نفس خویش را وقتی
پی برد باید نیست جز او روسفید آن روز
باور نکرده، میشناسد آنکه حیدر را
لرزیده باشد لحظهای هم مثل بید آن روز
در حشر هم باشیم با او کاش و افسوس است
با هرکسی که غیر از این دارد امید آن روز
مجتبی خرسندی
دوچندان
هم جن بیاورید، هم انسان بیاورید
یک لشکر بزرگ به میدان بیاورید
از سنگهای سخت که بالای کوههاست
تا ریگهای ریز بیابان بیاورید
هم مردهای جنگی و یلهای غولکش
هم اسبهای سرکش تازان بیاورید
آوردهاید هرچه که در چنته داشتید
اما اگر کم است، دوچندان بیاورید
من با کتاب وحی میآیم ولی شما
صدها هزار حجت و برهان بیاورید
من با علی و فاطمه و بچههایشان
اما شما سپاه فراوان بیاورید
این پنجتن برای زمین و زمان بس است
حتی اگر هزار هزاران بیاورید
این معجزه به معنی اتمام حجت است
وقتش رسیده است که ایمان بیاورید
حق با که بود؟
حق با که بود؟ آنکه نمیدانست، دید آن روز
با چار آیینه پیمبر تا رسید آن روز
وحی خدا تعبیر لبریز از زلالی را
با آیههای آلعمران آفرید آن روز
با اینکه ابر تیره نفرین رسید اول
بارید در پایان ولی باران عید آن روز
پر بود از تاریکی آنکس که افقهایش
دید آفتاب باوری را که دمید آن روز
از عطر و گلها دید آنکه چار فصلش را
لبخند و رنگ از روی و لب یکیک پرید آن روز
چشم پیمبر بیصدا از آسمان میگفت
گوش زمین اما صدایش را شنید آن روز
آنگونه بر دین و خدای خویش باور داشت
بودند آنان را که از خود، برگزید آن روز
«اَبنائَنا» و دخترش را با خودش آورد
پای علی را هم به این قصه کشید آن روز
همراه دارد جان و نفس خویش را وقتی
پی برد باید نیست جز او روسفید آن روز
باور نکرده، میشناسد آنکه حیدر را
لرزیده باشد لحظهای هم مثل بید آن روز
در حشر هم باشیم با او کاش و افسوس است
با هرکسی که غیر از این دارد امید آن روز
مجتبی خرسندی
دوچندان
هم جن بیاورید، هم انسان بیاورید
یک لشکر بزرگ به میدان بیاورید
از سنگهای سخت که بالای کوههاست
تا ریگهای ریز بیابان بیاورید
هم مردهای جنگی و یلهای غولکش
هم اسبهای سرکش تازان بیاورید
آوردهاید هرچه که در چنته داشتید
اما اگر کم است، دوچندان بیاورید
من با کتاب وحی میآیم ولی شما
صدها هزار حجت و برهان بیاورید
من با علی و فاطمه و بچههایشان
اما شما سپاه فراوان بیاورید
این پنجتن برای زمین و زمان بس است
حتی اگر هزار هزاران بیاورید
این معجزه به معنی اتمام حجت است
وقتش رسیده است که ایمان بیاورید