راز هر جهان
اگر یک روز دنیاهای موازی باهم تلاقی پیدا کنند، من به دیدار نسخههای دیگری از خودم میروم، نسخههای که یکیشان ممکن است خوشبختترین مرد روی کره زمین باشد و یکیاش نگون بختترین مرد روزگار.
میخواهم به همهی آن دیگریهایی که خود خود من هستند بگویم که چقدر زندگی کوتاه است، شاید آن منی که سن و سالی از عمرش گذشته بیشتر از آن منی که تازه نوجوانی غرق در جهان رنگی است، در عمق حرفم غرق شود و آرزو دارم بتوانم دستهایش را بگیرم و در چشمهای پیرمرد حسرت نبینم، حسرتی از روزهای رفته که به مانند موجی از توفان در سردترین شب سال میکوفد و میتازد و لحظه لحظه از زمان را از دست میدهد؛ همانطور که دوست دارم به نسخههای جوانتر از خودم بگویم قدر هر قند توی دل آب شدن را بدانند، قدر هر خواب خوش و قدر هر ثانیهای از این وادی دو روزهی جهان را بدانند که حتی دیدن افتادن برگی از روی تنهای از درخت هم میتواند خودش نمادی از یک زندگی باشد، نمادی از تپش لحظهها و بعد از آن، اتمام همهچیز. آن منی که معلم است، آن دیگری از من که فوتبالیستی گلزن است و یا حتی آن منی که سیاستمداری برنده است همهشان در واقع خود من هستند، خود منی که هزاران ماجرا در پیش داشتم و هر کدام از من، طلبی متفاوت از این دنیا میکند، مسیر اکثر ما متفاوت از هم است و این زیباترین قصهی تاریخ درباره من است، این رازیاست که به من میگوید تکتک ثانیههایش را باید تجربه کرد و در هر جهانی که بود، باید عاشق خود بود، این راز هر جهان است...
فرهود عباسی فرد
فرهود عباسی فرد