یادداشتی بر کتاب «فرانی و زویی»
واقعیت انسان
«دعای عیسی فقط یه هدف داره، فقط یکی: اینکه به کسی که اون رو میگه، عیسیشناسی هدیه کنه. نه اینکه یک گوشه دنج متبرک با یه شخصیت الهی چسبناک دوستداشتنی برات فراهم کنه که تو رو بغلت کنه و از همه مسئولیتهات آزاد کنه.»حین مطالعه کتاب فرانی و زویی، این بخش و دیگر بخشهای مشابه آن، به شدت مرا به فکر واداشت که فرقی نمیکند انسان در چه زمان و مکانی باشد، در کمامکاناتترین نقاط روی کره زمین باشد یا در شلوغترین مکان، در گذشته دور زمان غارنشینان یا در برجهای بلند کشوری اروپایی، در هر صورت در بسیاری از ویژگیهای بنیادین و نیازهای اساسی، همه انسانها یکسان هستند. برخی از این مسائل مادی هستند مانند نیاز به غذا و هوا و ... و برخی دیگر معنویاند. نیازهای معنوی را نمیتوان کتمان کرد.
انسانها با بیشترین امکانات در اختیار و زندگی در بالاترین سطوح باز هم به معنویات نیاز دارد. امروزه با پیشرفت فناوری و بیش از پیش شلوغ شدن افراد، متاسفانه معنویت در زندگی بسیار از انسانها کمرنگ شده است و این مسأله در آمار بیماریهای روحی روانی، مراجعات به روانشناسان و روانپزشکان و رجوع افراد به انواع و اقسام مکاتب و فرقهها و برخی جلسات با موضوعات انرژی و ذهن و... به وضوع هویداست.
معنویت که نیازی فطری و اساسی است، برای انسان امروز یک گمشده است. مسألهای که سلینجر به خوبی در این کتاب به آن پرداخته است. «فرانی» و «زویی» خواهر و برادرند. در فصل فرانی، شاهد گفتوگوی او و دوستش هستیم که حالات متزلزل روحی فرانی به وضوح مشخص میشود. در فصل زویی، در ابتدا او و مادرش در مورد مسائل مختلف و حال بد فرانی صحبت میکنند. سپس زویی سراغ خواهرش میرود تا شاید بتواند به او کمکی کند.
فرانی از زندگی روتین و روزمره خسته شده است و این مسأله که بسیاری از افراد کارهای تکراری را صرفا برای خوشایند بقیه انجام میدهند او را منزجر میکند. فرانی در مطالعاتش به دعایی از حضرت مسیح رسیده است و آن را راه نجات خودش میداند و حال زویی در گفتوگو با او، رفتار فرانی را به چالش میکشد.
کتاب سراسر گفتوگو و دیالوگ است و سلینجر استادانه در لابهلای گفتوگوها فضاسازی و شخصیت پردازیاش را نیز انجام داده است.
سلینجر دعا و توسل بدون حرکت و تلاش را بیارزش میداند و رشد انسان را در مسئولیتپذیری و حرکت و کوشش میداند و علمی را که او را رشد ندهد و باعث آگاهی نشود، تایید نمیکند و از زبان زویی میگوید: «علم باید به خرد منتهی بشه، و اگه نشه فقط یه وقت تلف کردن چندش آوره.»
محمدرضا خراسانیزاده - نویسنده
معنویت که نیازی فطری و اساسی است، برای انسان امروز یک گمشده است. مسألهای که سلینجر به خوبی در این کتاب به آن پرداخته است. «فرانی» و «زویی» خواهر و برادرند. در فصل فرانی، شاهد گفتوگوی او و دوستش هستیم که حالات متزلزل روحی فرانی به وضوح مشخص میشود. در فصل زویی، در ابتدا او و مادرش در مورد مسائل مختلف و حال بد فرانی صحبت میکنند. سپس زویی سراغ خواهرش میرود تا شاید بتواند به او کمکی کند.
فرانی از زندگی روتین و روزمره خسته شده است و این مسأله که بسیاری از افراد کارهای تکراری را صرفا برای خوشایند بقیه انجام میدهند او را منزجر میکند. فرانی در مطالعاتش به دعایی از حضرت مسیح رسیده است و آن را راه نجات خودش میداند و حال زویی در گفتوگو با او، رفتار فرانی را به چالش میکشد.
کتاب سراسر گفتوگو و دیالوگ است و سلینجر استادانه در لابهلای گفتوگوها فضاسازی و شخصیت پردازیاش را نیز انجام داده است.
سلینجر دعا و توسل بدون حرکت و تلاش را بیارزش میداند و رشد انسان را در مسئولیتپذیری و حرکت و کوشش میداند و علمی را که او را رشد ندهد و باعث آگاهی نشود، تایید نمیکند و از زبان زویی میگوید: «علم باید به خرد منتهی بشه، و اگه نشه فقط یه وقت تلف کردن چندش آوره.»
محمدرضا خراسانیزاده - نویسنده