زیر پوست نقش

در گفت‌وگو با جواد قامتی، بازیگر «در آغوش درخت» مطرح شد

زیر پوست نقش

به‌جز غافلگیری «پوست» ساخته برادران ارک به‌عنوان تجربه‌ای خلاقانه و استفاده‌ای متفاوت از عناصر بومی و نشانه‌های ژانر وحشت، دیدن بازی درخشان جواد قامتی در نقش آراز هم با شگفتی همراه بود. نقشی دشوار که در دوراهی عشق مارال و مادر گرفتار شده بود و جواد قامتی موفق شد این تردید نفسگیر را به‌خوبی در بازی‌اش عیان کند و زیر پوست نقش برود.

این بازیگر که این روزها فیلم «ملاقات خصوصی»(امید شمس) را بر پرده سینماها دارد، اخیرا در چهل‌ویکمین جشنواره فیلم فجر با بازی در نقش پدری به نام فرید بازهم خوش‌درخشید. این‌بار هم موقعیت او در قصه نفسگیر و مستلزم بازی درست و به‌اندازه‌ای است و بازهم قامتی حضور باورپذیر و تاثیرگذاری دارد. فرید و همسرش کیمیا با وجود دو فرزند کم‌سن‌وسال به نام‌های طاها و علیسان در شرف جدایی و حضانت هرکدام از بچه‌ها هستند و باید تمرین دوری و دلبندهای‌شان را برای این طلاق آماده کنند. اگرچه بازی خوب مارال بنی‌آدم، بازیگر نقش کیمیا در داوری دیده و او دست‌کم، نامزد دریافت سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن شد اما به شکل عجیبی داوران بازی خوب قامتی را در نقش فرید ندیدند، درحالی‌که حداقل تحسین این بازی، نامزدی در بخش بهترین بازیگر نقش اول مرد بود.  گفت‌وگویی که می‌خوانید زمان نمایش فیلم «در‌آغوش درخت» در جشنواره فیلم فجر انجام شد، زمانی که قامتی همراه نویسنده و کارگردان فیلم، بابک خواجه‌پاشا (برنده سیمرغ بهترین فیلمنامه و دیپلم افتخار بهترین کارگردانی فیلم اول) مهمان ما در غرفه جام‌جم بود. 

قبل از فیلم پوست و بازی در نقش آراز کجا بودید و چه می‌کردید؟
بیشتر کار تئاتر انجام می‌دادم، البته کارهای تصویری هم در تلویزیون داشتم. منتها چون کارمند بودم نمی‌توانستم منفک شوم و به من اجازه نمی‌دادند. 

 کارمند کجا بودید؟
اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان مرند. حدود 10 سال مسئول فرهنگی و هنری اداره ارشاد مرند بودم و دو سال هم به‌عنوان کارشناس و متصدی نمایش اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی در تبریز فعالیت می‌کردم. به‌تدریج و از وقتی احساس کردم کارم همین است، استعفا دادم و به شکل حرفه‌ای و تمام‌وقت و بدون این‌که کار دیگری داشته باشم، مشغول سینما و بازیگری شدم. البته همان‌طور که گفتم، قبل از ورود به بازیگری سینما، تجربیات زیادی در تئاتر داشتم و هفت تندیس بازیگری هم دریافت کردم اما اولین کار سینمایی من، فیلم پوست بود.
 
این حرکت از زندگی کارمندی به سمت فعالیت در سینما شاید خواست و آرزوی خیلی از کسانی باشد که فکر می‌کنند هنر و استعدادی دارند. چطور این ریسک را انجام دادید و با وجود سختی‌های حرفه سینما و بازیگری و بحث نداشتن پشتوانه مالی، آیا الان از این تصمیم راضی هستید؟
یک‌بار یکی از دوستانم که ایشان هم از اهالی تئاتر شهرستان است، جایی مرا دید و پرسید چه شد یکباره زندگی کارمندی را رها کردی و وارد سینما شدی؟ سخت نبود؟ گفتم نه، چون من توانایی این جابه‌جایی و وفق‌دادن با شرایط جدید را در خودم می‌بینم و به‌عنوان‌مثال می‌توانم بروم یک رستوران باز کنم یا وارد کارهای شریفی مثل سوپرمارکت و میوه‌فروشی شوم. به او گفتم اگر تو هم می‌توانی چنین ریسکی را انجام دهی، انجام بده اما اگر قدرت و توانایی این ریسک را نداری، زندگی‌ات به خطر می‌افتد. اتفاقا با کاری که انجام دادم، خیلی راحت شدم. همین که از ارشاد بیرون آمدم، بازیگران یک سریال را برای مرکز آذربایجان‌شرقی انتخاب کردم. خودم هم در این سریال 66 قسمتی بازی کردم. بعد از آن کارهای تصویری‌ام بیشتر شد و مدیریت دوبلاژ سریال «امام‌علی(ع)» را به ترکی به عهده داشتم و درنهایت در فیلم پوست جلوی دوربین رفتم. الان هم از اوضاعم راضی‌ام، بدک نیست.
 
برادران ارک کاری از شما دیده بودند که برای نقش آراز سراغ شما آمدند؟
من در نمایشی به نام «مرد بالشی» نوشته مارتین مک‌دونا نقش توپولسکی را بازی می‌کردم. دوست ندارم و شاید درست نباشد درباره بازی خودم حرف بزنم ولی آن نقش یکی از اجراهای فوق‌العاده من بود و موقع بازی در نقش توپولسکی عشق می‌کردم. البته آن نقش و اجرا به‌دلیل فضا و محتوای داستان و موقعیت کاراکترها، برای من زجرآور هم بود. بهرام ارک برای دیدن یکی از اجراها آمده بود و بعد از نمایش با هم حرف زدیم. 

 می‌توانید این دو برادر فیلمساز را از هم تشخیص دهید؟ چون خیلی شبیه هم هستند.
بله، کمی طول کشید ولی می‌توانم آنها را بشناسم و از هم تشخیص دهم. خلاصه بعد از مدتی بهرام و بهمن به من گفتند قصد داریم فیلم سینمایی پوست را بسازیم و می‌خواهیم تو نقش اصلی مرد را بازی کنی. این‌طوری شد که در پوست بازی کردم. 
 
هم در پوست و هم در در آغوش درخت قصه در خطه آذربایجان روایت می‌شود. تولید این آثار خوب و چند فیلم تحسین‌شده دیگر در مناطق مختلف کشور در این یکی دو سال اخیر، بار دیگر اهمیت تنوع اقلیمی و فرهنگی و گویش را برجسته می‌کند. فکر می‌کنید سینمای ایران چقدر به این تنوع و گستردگی نیاز دارد؟
بابک خواجه‌پاشا، کارگردان در آغوش درخت صحبتی کرد که خیلی آن را دوست داشتم. گفت ما یک چیزهایی داریم که شاید بعضی از فرهنگ‌ها آن را نداشته باشند. بنابراین چرا از این داشته‌های فرهنگی استفاده نکنیم و نسبت به آنها بی‌اعتنا باشیم؟ ارومیه به‌عنوان لوکیشن و محل روایت داستان فیلم، اصالت بومی و تنوع فرهنگی خوبی دارد. من هم دوران خدمت‌سربازی را در ارومیه گذراندم و هم برای بازی در فیلم در آغوش درخت، حدود سه ماه آنجا بودم. با وجود اهالی بومی و رایج‌بودن زبان ترکی، زبان‌ها و گویش‌های دیگر ازجمله فارسی، کردی و ... هم‌صحبت می‌شود و مسلمانان، مسیحیان و زرتشتیان در کنار هم زندگی می‌کنند. یعنی این بحث اقلیم و تنوع زبانی و فرهنگی که در فیلم می‌بینید، واقعا در خود ارومیه وجود دارد. وقتی چنین تنوع اقلیمی و فرهنگی در نقاط مختلف کشور داریم و هرکدام از این فرهنگ‌ها، آورده‌هایی دارند، چرا آن را در سینما حذف کنیم تا همه فیلم‌ها یکدست و شبیه هم شوند؟ وجود هرکدام از این جنبه‌ها به فیلم‌ها نقش، شکل، فرم و بعد می‌دهد و باعث تنوع جذاب و زیبایی می‌شود. 
 
همراه مارال بنی‌آدم نقش زوجی در آستانه جدایی را بازی می‌کنید که درگیر موقعیت سخت و نفسگیری درخصوص حضانت بچه‌ها هستید. خودتان متاهلید و فرزند دارید؟ چون بخش زیادی از بازی خوب شما به درک و تجربه تاهل و برخورداری از نعمت فرزند برمی‌گردد.
بله، من دو فرزند دارم، یک دختر و یک پسر. دخترم زبان آلمانی می‌خواند و الان هم دانشجوی سال آخر تئاتر است. حوالی ساخت فیلم، داشت برای رفتن از ایران برنامه‌ریزی می‌کرد. من از لحاظ روحی آسیب دیده بودم و وقتی این کار شریف برای بازی به من پیشنهاد شد و دیدم به موضوع خانواده می‌پردازد، آن را پذیرفتم و از حال‌وهوای نامناسبی که داشتم برای بازی بهتر در نقش بهره بردم. به‌جز این بابک خواجه‌پاشا کارگردان خوبی است و برای اجرای بهتر نقش، با هم گفت‌وگوهایی داشتیم که خوشبختانه همه چیز خوب پیش‌رفت. 
 
برای ارتباط بهتر با بچه‌های فیلم چه کردید؟
یک هفته زودتر از فیلمبرداری به ارومیه رفتم و با آنها زندگی کردم. به استخر و گشت‌وگذار می‌رفتیم و با هم صحبت می‌کردیم. آنها را سوار ماشین و رانندگی می‌کردم، طوری که واقعا بچه‌های خودم هستند. به‌تدریج این رابطه پدر و فرزندی شکل گرفت و نتیجه آن چیزی شد که در فیلم می‌بینید. اما از آنجا که بچه‌های خودم دیگر بزرگ شده بودند و این بچه‌های فیلم کم‌سن‌وسال بودند، بعضی اوقات روی اعصابم راه می‌رفتند! (می‌خندد) اما جدا از این شوخی چون هر دو بچه با هم نسبت فامیلی دارند و خیلی راحت بودند، مرا هم جذب خودشان کردند و من هم سعی کردم حضور خوبی در نقش پدر آنها داشته باشم. بعد از مدت‌ها بچه‌ها را موقع نمایش فیلم در جشنواره دیدم، به من بابا می‌گفتند و مرا در آغوش گرفتند. بچه‌های خوب و بااستعدادی هستند. 

 یکی از سکانس‌های درخشان شما در فیلم، خلوت پدر و پسری با طاها در مرز ترکیه است.
حس خوبی موقع بازی در این سکانس داشتیم که خوشبختانه به مخاطب هم منتقل می‌شود. اشاره‌ها به تقویت این رابطه در راستای آن بحث تمرین دوری بچه‌ها، خیلی باظرافت در فیلمنامه و کارگردانی لحاظ شده است. وقتی فیلم را برای بار دوم در جشنواره دیدم، بازهم کار را دوست داشتم. 

 به جایزه هم فکر می‌کردید؟
اگر بگویم خبری از این حرف‌ها نیست، واقعیت ندارد. من خیلی جایزه را دوست دارم. وقتی آدم وارد یک مسابقه می‌شود، انتظار برد دارد، همان‌طور که در هر رقابتی، امکان باخت هم هست. البته من در تئاتر برد و گرفتن جایزه را تجربه کرده‌ام، امیدوارم که در سینما هم به‌‌زودی این اتفاق بیفتد، امسال که نشده  یا سال بعد بشود  یا هر زمان دیگر نمی‌دانم. 

علی رستگار - گروه فرهنگ و هنر
ضمیمه چار دیواری