تغییرناپذیرها

تغییرناپذیرها

بیشتر وقت خود را صرف چه چیزهایی می‌کنید؟ جواب‌های احتمالی بسیار قابل پیش‌بینی هستند. فکر ما معمولا بیشتر درگیر مسائلی می‌شود که کنترل کمی روی آن داریم و تغییر آنها به صورت کامل تقریبا غیرممکن است.

جهان امروز با مسائل مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و صدالبته توسعه فناوری احاطه شده است که نگرانی‌های بسیاری پدید می‌آورد. در جامعه مبتنی بر ترس، ما سعی می‌کنیم هر کاری که در توان‌مان است انجام دهیم تا کنترل زندگی را در دست بگیریم. ما دوست داریم روی اتفاقات سوار و همیشه یک قدم جلوتر باشیم در نتیجه سعی می‌کنیم همه چیز را عیب‌یابی کنیم. ما دوست نداریم احساس ناآمادگی یا آسیب‌پذیری کنیم و برای جلوگیری از استرس و چیزهایی که سخت و ناراحت‌کننده است، تمام تلاش خود را می‌کنیم. با این حال ما در حال مبارزه در یک نبرد اشتباه هستیم. سفت‌کردن چنگال‌مان و صرف انرژی روی چیزهایی که نمی‌توانیم کنترلشان کنیم فقط به احساس درماندگی و ناامیدی دامن می‌زند. بنابراین بیایید تغییر ایجاد کنیم و نیاز به مهار چیزهایی که خارج از کنترل ما هستند را کنار بگذاریم. بهتر است چیزهایی را که قابل کنترل نیست رها کرده تا آرامش درونی پیدا کنید. در اینجا چهار مورد وجود دارد که ما کنترلی بر آنها نداریم:

آینده
بسیاری از ما با عدم قطعیت آینده دست و پنجه نرم می‌کنیم. می‌خواهیم بدانیم اتفاقات چه زمانی، کجا و چگونه رخ خواهد داد. ما برنامه‌ریزی می‌کنیم و می‌خواهیم آنها را دقیقا همان طور که تصور می‌کردیم، اجرا کنیم. اما به همان اندازه که تلاش می‌کنیم، نمی‌توانیم همیشه برای زمان‌بندی دقیق چیزها یا نحوه آشکارشدن آنها برنامه‌ریزی کنیم. زندگی در جریان است و عوامل بیرونی‌ای وجود دارد که اطمینان کامل از آینده را برای ما غیرممکن می‌کند. خواه یک بیماری همه‌گیر جهانی، از دست‌دادن شغل یا بیمارشدن یکی از اعضای خانواده باشد؛ خواه یک بلای طبیعی مانند زلزله. این به آن معنا نیست که اهداف و پیگیری‌های ما ارزش دنبال‌کردن را ندارند، بلکه باید تمرین کنیم که انعطاف‌پذیری شناختی بیشتری داشته باشیم و با عدم قطعیت کنار بیاییم.

گذشته
اگر چه گذشته به معنای واقعی کلمه تمام شده است، اما ما همچنان تمایل داریم به شدت به آن بچسبیم. هنگامی که به گذشته خود فکر می‌کنیم، می‌خواهیم روی کارهایی تمرکز کنیم که می‌توانستیم یا می‌خواستیم متفاوت انجام‌شان دهیم یا سعی می کنیم «چرایی‌ها» را پیدا کنیم. تلاش برای معنا‌بخشیدن به یک رویداد مهم زندگی یا صرفا فکرکردن به این که زندگی قبلا چگونه بوده است، هیچ فایده‌ای ندارد. درست است که رهاکردن گذشته برای ما سخت است اما نباید غمگین باشیم و بهتر است از تجربیات گذشته خود بیاموزیم، بین انعکاس یا نوستالژیک‌بودن و دلتنگی یا وسواس نسبت به گذشته تفاوت وجود دارد. دفعه بعد که خود را در گذشته گرفتار کردید، به خود و چیزهایی که به خاطر آنها سپاسگزار هستید، توجه کنید.

 افکار و احساسات دیگران
ما بیش از حد روی فرآیندهای درونی دیگران تمرکز می‌کنیم که معمولا به ناامنی‌های ما و نیاز به تایید خارجی مربوط می‌شود. ما نگران قضاوت، نظرات و میزان درک دیگران هستیم؛ و این که آیا ما را دوست دارند یا نه. در واقع ما نمی‌توانیم ذهن‌ها را بخوانیم و نمی‌توانیم ادراک دیگران را کنترل کنیم. آنچه ما می‌توانیم کنترل کنیم، فرآیندهای درونی خودمان است. بنابراین اگر متوجه شدید که درگیر افکار در مورد شخص دیگری هستید، از خود بپرسید چقدر برای من مفید است که وقت خود را صرف نگرانی در مورد این شخص و آنچه در سر او می‌گذرد کنم؟ یا چقدر می‌توانم احساس و افکار سایرین را کنترل کنم؟ در پایان طولانی‌ترین و معنی‌دارترین رابطه‌ای که در زندگی خواهیم داشت، رابطه ما با خودمان است.

اعمال و انتخاب‌های زندگی دیگران
ما بیش از حد روی تصمیم‌های دیگران پافشاری می‌کنیم، به‌ویژه تصمیمات افرادی که بیشتر دوست‌شان داریم و از آنها مراقبت می‌کنیم. ممکن است متوجه شویم که نگران سبک زندگی و عادات یکی از عزیزان، الگوهای روابط آنها یا حتی سیستم اعتقادی و ارزش‌های شخصی او هستیم. باید توجه داشت که هر اختلاف نظر و تفاوتی هم که با عزیزان‌مان داریم، انتخاب‌های زندگی و ترجیحات دیگران معمولا چیزهایی است که ما نمی‌توانیم کنترل کنیم. در حالی که همیشه می‌توانیم سعی کنیم یک گفت‌وگوی محترمانه داشته باشیم و نگرانی‌های خود را بیان کنیم، مهم است به یاد داشته باشیم که نمی‌توانیم باورها و انتظارات خود را به دیگران تحمیل کنیم. پذیرش دیگران آن گونه که هستند برای رفاه ذهنی ما بسیار مهم است.