برای خانه‌ات بجنگ!

احمد نجفی، بازیگر تلویزیون و سینما در گفت‌وگو با «جام‌جم»:

برای خانه‌ات بجنگ!

سیداحمد نجفی،زاده خرمشهر،بازیگر نام‌‌آشنای سینما و مجری توانمند برنامه‌های تلویزیونی است که پرونده پرباری در زمینه بازیگری درسینما وتلویزیون دارد. وی درسریال سنجرخان که بهمن‌ماه سال گذشته ازتلویزیون پخش شد، ایفاگر نقش«مامانف» یک افسر روسی بود.علی‌اکبر عبدالعلی‌زاده،نویسنده،منتقد وعضوشورای سردبیری روزنامه با این بازیگر توانا و پیرامون موضوعات متنوع ازجمله جایگاه روایت‌های اصیل تاریخی،غفلت ازپرداختن به ظرفیت‌های تاریخی وتمدنی اقوام ایرانی،بی عملی درقبال سخنان روشنگرانه و شفاف رهبری درخصوص استفاده ازظرفیت‌های ادبی وحماسی، نقش ‌آفرینی شبکه‌های معاند برای منکوب کردن هنرمندان متعهد و...به گفت‌وگو نشسته است. آنچه در ادامه می‌خوانید حاصل این گفت‌وگوست.

شکر خدا، در آستانه ۷۶سالگی همچنان پرشوروپرانرژی و فعال هستیدوسال گذشته هم حضور فعالی درزمینه بازیگری و اجرای تلویزیونی داشتید، رمزوراز این شادابی و سرزندگی چیست؟ 
ممنونم! من گاهی اوقات که با دوستان شوخی می‌کنم،می‌گویم مادرکودکی ونوجوانی خرما زیاد خوردیم، نه برای این‌که از درخت و دیوار بالا برویم، بلکه ذخیره و پس‌اندازی برای این روزها و به‌خصوص برای50سالگی به بعد بوده است تا از آن ذخیره برای تلاش و فعالیت بیشتر استفاده کنیم.جدای از این مسأله،چنین رویکردی درزندگی از نگاه من به روحیه افراد بستگی دارد؛ این‌که این سرمایه عمر دراختیار ما قرارگرفته تا به بهترین وجه ممکن ازآن استفاده کنیم و تا زنده‌ایم پرتلاش و پرشوروسرزنده باشیم و هر وقت هم که نوبت رفتن فرا رسید، آن راهم باگشودگی واقبال به سرنوشت و آنچه مقدر شده است، بپذیریم. اگر رمزورازی باشد، به گمانم این است که قدر این سرمایه ارزشمند را بدانیم و آن را به نیکوترین وجه استفاده کنیم. همین!
 
به شخصیت«مامانف» درسریال سنجرخان بپردازیم‌که شماایفای نقش آن‌رابرعهده داشتید.این‌سریال وحضوردرآن راچگونه دیدید؟ 
سنجرخان روایت وطن‌دوستی و پایداری قوم کرد است؛ روایت سنجرخان وزیری نرانی ملقب به سردار اکرم فرزند حاج‌یوسف مالک. یک خان‌زاده که هیچ چیزش به خان و خان‌زاده‌ها شباهت نداشت و بر خلاف دیگران، طرف رعیت ایستاد. سنجرخان در زمان هجوم روس و انگلیس در برابر این قدرت‌ها ایستادگی کرد تا مردم کمتر طعم قحطی و بی‌عدالتی را بچشند. ماجرای حضور و بازی من در نقش «مامانف» به‌عنوان یک سردار روسی، به اینجا برمی‌گردد که من شخصا به محمدحسین لطیفی، کارگردان این اثر مهم تاریخی و دیگر آثار ارزشمندی که خلق کرده، علاقه‌مند هستم. لطیفی درآثاری که خلق می‌کند با یک نگاه روشنفکرانه بسیار خوب با مردم ارتباط برقرار می‌کند و قصه‌هایی که برای روایت تصویری انتخاب می‌کند، قصه‌های پرمغز و خوبی است.برای ایفای این نقش به سنندج رفتم ودرآنجا باآقای لطیفی صحبت کردم.صحنه‌ها و آنچه را برای کارمهیاشده بود،دیدم وچون آشنایی مختصری هم باکردستان داشتم، بازی درنقش«مامانف»را پذیرفتم.البته درآن موقع و براساس صحبتی که کردیم، قرار بود قصه این شخصیت مفصل‌تر باشد که ظاهرا به دلایل برخی مسائل نقش این کاراکتر را کوتاه‌تر کردند.من برای ایفای این نقش همه سعی و تلاش خودم را به کار بردم اما این‌که کار چگونه درآمده است، قضاوتش با مردم است که امیدوارم پسندیده باشند. 
 
علاقه‌مندی‌شخصی خودتان به‌موضوعات‌تاریخی تاچه حداست،آیا نوستالژی‌وگرایشی فردی‌هم‌به‌این‌موضوعات وحوزه تاریخ دارید؟
بی‌نظیر! جدای ازاین‌که عاشق تاریخ سرزمین خودم هستم،به‌دلیل علاقه‌ای که اساسابه موضوع تاریخ دارم، با تاریخ دنیا هم به‌خوبی آشنا هستم. در دوره دبیرستان و در مدرسه شبانه‌روزی اندیشه معلم بسیار سختگیری، البته بادانش و باسوادی به نام آقای بنی‌هاشمی داشتم که با وجود همه سختگیری‌هایی که داشت، من را عاشق و مجذوب تاریخ کرد. او تاکید زیادی بر تحلیل تاریخ و شناخت دقیق از حوادث و رخدادهای تاریخی داشت که باعث شد روحیه کنجکاوی وبیشتر و دقیق‌تر دانستن درباره تاریخ در وجود ما ریشه بدواند و رشد کند.
 
خوشبختانه به نظر می‌رسد این اتفاق در سینمای ایران رخ داده است! 
تا حدودی. ما در این زمینه ظرفیت‌های تاریخی فراوانی داریم که از آن غافلیم. فردوسی در فرهنگ ما دریایی از تاریخ است. وقتی می‌گوییم اژدهای هفت‌سر شاید به نظر خیلی‌ها مسخره بیاید، اما واقعیت این است که فقط همین موضوع می‌تواند دستمایه فیلمنامه، قصه و روایت‌های جذاب و دلنشین فراوانی شود. فردوسی برای همه کارهایش اندیشه داشته و گمان من این است که فردوسی، ‌عارف‌تر از مولوی است. البته دوستان فردا نگویند مگر تو مولوی‌شناس و متخصص هستی! نه، من به اندازه درک و شناخت خودم این حرف را می‌زنم و به آن معتقدم.ماجرای گشتاسب‌نامه در بیان فردوسی دریا و غوغایی از عرفان است که وقتی فردی این دریا و غوغای عرفان را به زبان گویای فارسی به من برساند که احساس کنم از این طریق می‌توانم به تاریخ نگاه کنم، کار بسیار بزرگی است که از آن غفلت شده و نیازمند هنر و زبان تصویر است که باید بیشتر به آن پرداخته شود. 
 
اتفاقا و به نظر من شاهنامه یک پایلوت غفلت ماست؛ اثری برجسته که همه درباره عظمت آن حرف می‌زنند، اما انگشت‌شمارند کسانی که آن را خوانده باشند. حتی داستان معروف آن یعنی رستم و سهراب نیز خوانده نشده و افراد چیزی شنیده‌اند و تصور می‌کنند همه شاهنامه همان داستان رستم و سهراب است. من تصادفی به این موضوع برخورد کردم، واقعا کمتر کسی است که از«هفت‌خوان اسفندیار» خبر داشته باشد و حتی عنوان آن هم شنیده نشده است! 
مرحوم عموی من یعنی، سیدمحمدباقر نجفی که تقریبا همسن و سال بودیم، از طرف یونسکو ماموریت یافت که شاهنامه‌های ایران را در کشورهای مختلف مثل روسیه و... که به‌صورت چاپ سنگی موجود بود، جمع‌آوری و در مجلدی مستقل به آنها بپردازد. ایشان این کار سخت را با ممارست و تلاش فراوان در مدت هفت تا هشت سال پی گرفت و به سرانجام رساند که در یک مجلد به نام «شاهنامه‌های ایران» به چاپ رسید که کاری کم‌سابقه نه، بلکه بی‌سابقه است.من با ایشان و این اثر خیلی در ارتباط و دمخور بودم و آنجا بود که فهمیدم چقدر عقب هستیم و با مفاهیم مورد نظر فردوسی ناآشنا و غریبه‌ایم و تئاتر و سینمای ما می‌توانست از این کتاب استفاده کند و بهره ببرد که نبرد.
 
اینها که قله ادبیات ما هستند و باید خیلی قدر دانسته شوند، اما خرده‌روایت‌هایی هم مثل همین قصه و سریال سنجرخان هستند که فراموش می‌شوند و اگر ما الان به آن نپردازیم، معلوم نیست در آینده اصلا برای کسی مهم باشد. به نظر خوب است که همیشه نباید منتظر بمانیم که همه چیز مهیا شود،‌ بلکه با همان بضاعتی که داریم باید آستین بالا بزنیم و کاری بکنیم، اما انگار جادویی هست که دست از سر ما برنمی‌دارد و در مورد سنجرخان هم یک دهه طول می‌کشد تا ساخته و به نمایش دربیاید!
نه! یک دهه کمتر شد اما عوامل ساخت و تهیه سریال،‌ به‌خصوص تهیه‌کننده خیلی اذیت شدند. لطف این‌گونه کارها به این است که زود به حاصل بنشیند تا کارگردان، تهیه‌کننده،‌ بازیگر، سرمایه‌گذار و دیگر عوامل که زحمت زیادی را متحمل می‌شوند، بتوانند نتیجه کار خود را ببینند و زمانی که خیلی طولانی می‌شود، قطعا در روحیه و انگیزه همه اثر می‌گذارد و به قصه، داستان، علاقه و انرژی افراد لطمه می‌زند.در جای‌جای کشور ما اتفاقات درخشانی رخ داده که پای آن جان و مال و خون و سرمایه مادی و معنوی مردم فدا شده تا ایران بماند وسرافراز باشد وحیف است که به این تاریخ پرافتخاروغرورآفرین پرداخته نشود.گاهی نگاه‌های مدیریتی از بالا به پایین که معمولا هم شخصی و قائم‌به‌شخص است، عمیق نیست و مانع انجام کارهای بزرگ از سوی علاقه‌مندان به فرهنگ و هنر این سرزمین می‌شود که باید برای آن چاره‌ای اندیشیده شود.متاسفانه گاهی اوقات اشخاص به اموری پیله می‌کنند و نمی‌گذارند اثر خودش را نشان بدهد و این نظر است که قالب می‌شود و در نتیجه ما عقب می‌مانیم. اگر بخواهم دوباره به سریال سنجرخان برگردم، باید بگویم که ما قصه‌های فوق‌العاده زیبایی در خوزستان، بلوچستان، شمال و جنوب و جای‌جای کشور داریم که می‌شود صدها سنجرخان از این تاریخ پرافتخار و مردم مظلوم و البته مقاوم و سرفراز کشورمان بسازیم و هویت واقعی این کشور و مردم را فراروی نگاه این نسل و نسل‌های بعدی قرار دهیم.اما مدام پشت سر هم می‌گوییم ما 4000 سال تاریخ داریم و فلان و بهمان. این چه فایده‌ای دارد وقتی نتوانیم اثر و ردپای این تاریخ ارزشمند را به مردم و جهان نشان دهیم!‌ آیا تاکنون تلاش کرده‌ایم تا چغازنبیل و جندی‌شاپور را به‌زیبایی و درستی روایت کنیم و البته از این دست موضوعات صدها و هزارها عنوان هست که می‌تواند صنعت سینما و نمایش ما را دگرکون و جهانی کند، اما دریغ از توجهی اندک به چنین دریایی از ظرفیت و توانمندی.سؤال من این است آیا هیچ‌کس حرفی، سفارشی، توصیه‌ای که به نفع این ملت باشد، به جماعت هنرمند و کسانی که سکان کار در دست‌شان است، ندارد؟ مدام فیلم می‌سازیم که داریم غذا می‌خوریم و دور همیم و از این دست مسائل! چرا هیچ‌کس به فکر گنجینه‌های فاخر ادبیات ما نیست و تلاش نمی‌کند که این گنجینه‌های بی‌مثال و ارزشمند از دفینه‌های تاریخ بیرون بیاید و باعث شود ما در جهان و نزد فرزندان خودمان که می‌پرسند شما به کدام تاریخ می‌نازید، سربلند و سرافراز باشیم. 
 
ما عیاران، فتیان، شخصیت‌ها و قصه‌های جداب تاریخی زیادی داریم که هیچ‌کس به فکر استفاده از آن نیست! 
بله! اگر من هم می‌روم و در سریال سنجرخان نقش می‌گیرم و بازی می‌کنم، به امید همین گوهرهای فراوانی است که اگر معرفی و شناخته شوند، نگاه و نگرش ما و فرزندان‌مان به تاریخ وسابقه تمدنی این کشورعزیز تفاوت خواهد کرد. اصلا وقتی محل این بازی و سریال در کردستان است، برای من انگیزه‌ مضاعفی است که بروم و درقطعه‌ای تاریخی ازسرزمین خودم که سختی‌های زیادی را از سر گذرانده و جغرافیای آن خطه آکنده از افتخار و غرور ملی است، حضور داشته باشم و خودم هم ذره‌ای کوچک از تصویر آن تاریخ بشوم، حتی اگر در نقش «مامانف» و یک سردار بیگانه و متجاوز باشد. 
 
به نظر می‌رسد هم درداخل وهم خارج ازکشورغفلتی درحد ترک فعل صورت می‌گیرد،دوره‌های نبرد و مقاومت‌های ضداستعماری ما واقعا تا چه حد و در کجا بیان و مهم‌تر از آن تصویر شده است؟ ممکن است مبارزه ضداستعماری در سریال سنجرخان خیلی پررنگ نباشد، اما در نوع خودش می‌تواند شروعی برای پرداختن به قصه‌های جدی‌تر و به تصویر کشیدن مبارزات جانانه‌ای باشد که نگذاشت جای پای استعمار و استکبار در این کشور قرص و جاگیر شود. 
ما حتی می‌توانیم این رخدادها را باتکرار به تصویر بکشیم. درمورد رئیسعلی دلواری، فیلم و سریال ساخته شده اما آیا جای آن نیست که امروز و با نگاه امروزی، برای جوان امروز به سراغ رئیس‌علی و مبارزات ضداستعماری در جنوب برویم. دیگران چند فیلم در مورد حضرت مسیح در اروپا و آمریکا ساخته‌اند و باز هم می‌سازند. 
 
البته باید توجه داشته باشیم که با این کم‌کاری در برخی موضوعات مانند رئیسعلی گیر کرده‌ایم، زیرا مبارزات دلوار و رئیسعلی یکی از مصادیق مبارزات علمای دینی است که مبارزه‌ای ۲۰۰ساله با انگلیس را شامل می‌شود و می‌توان از آن صدها قصه و فیلم ساخت و تولید کرد. 
ما جزو معدود کشورهایی هستیم که سابقه‌ای طولانی درمبارزه با استعمارداریم. استعمارگران کشور ما را کوچک کردند، اما موفق نشدند ما را از بین ببرند واین اتفاق برخاسته از خاصیت وجنس تفکر سیاسی ایرانی است که باعث بقا وماندگاری این خاک و تمدن پیشرو آن شده است.این تفکر برخاسته از عشق بی‌پایان و ازلی به میهن است که شما می‌توانید شمه‌ای از آن را در سنجرخان ببینید. همین که یک نفر به پا می‌خیزد و تصمیم می‌گیرد در کردستان به جنگ یک عده حرامی برود، افتخارآمیز است. افتخاری که متعلق به ملت بزرگ ایران است و مردم کردستان در قامت رشید شخصی با نام سنجرخان آن را نمایندگی می‌کند. 
 
دراین میان وقتی آدم این ماجراها را مرورمی‌کند،پرسش‌هایی پیش می‌آید؛ پرسش‌هایی که وقتی به آن فکرمی‌کنیم،به نظر می‌رسد برخی نساختن‌ها و نشدن‌ها خیلی هم تصادفی نیست. در مورد همین بحث شاهنامه خاطرم هست که مقام معظم رهبری در سال ۱۳۷۲ در جمع مدیران صداوسیما که موظف به تولید محصولات فرهنگی فاخر هستند، توصیه می‌کنند که بروید و این هفت‌خوان اسفندیار را بسازید. تعبیر ایشان هم این است که «اسفندیاریک آدم دینداراست،آن هم نه یک دیندار زرتشتی،‌ بلکه یک ایرانی معیار دیندار است،‌ مثل بچه‌ حزب‌اللهی‌های خودمان که رفتند وجنگیدند.»ایشان دوباره ودرسال۱۳۸۴این صحبت را تکرار و به صحبت خودشان درسال۱۳۷۲ارجاع می‌دهند.این موضوع دوباره درسال۱۳۹۷ازسوی ایشان تکرارو توصیه می‌شود اما در این خصوص هیچ‌چیز ساخته نمی‌شود.چنین اثری ساخته که نشد هیچ، یک شاهنامه‌خوانی ساده هم نداریم!‌آدم باخودش فکر می‌کند چرا حتی یک نفر حتی برای خودشیرینی و این‌که بخواهد مدیریت خودش را به رخ بکشد، حاضر نشده چنین اثری بسازد. 
به نظر من نه باور به این مطلب هست و نه شعور آن. دلیلش هم این‌که تا اسم شاهنامه را می‌آوریم، می‌گویند: نه، نه! سمتش نروید که پشت سرتان حرف و حدیث خواهد بود. به اعتقاد من برای انجام کار فرهنگی باید شجاع بود!‌ این‌که فرمودید مقام معظم رهبری، حرف صحیحی است. ایشان زمانی که رئیس‌جمهور بودند با عموی بنده که ذکرش را در خصوص کتاب «شاهنامه‌های ایرانی» کردم، جلساتی داشتند و من به اعتبار سخنی که از رهبری شنیده‌ام، در این خصوص باشجاعت صحبت می‌کنم. ایشان با صراحت به شما می‌گویند: ای رهروان بنشینید و فکر کنید،‌ عمیق باشد و اجرا کنید،‌ نه این‌که فقط مدام تکرار کنید که رهرو و مطیع امر رهبریم!‌ رهرو بودن باید در عمل تجلی پیدا کند، نه حرف و سخن و شعار! مگر یک نفر چند بار باید تاکید کند که این چیزها را ببینید و کاری بکنید؟نگذاریم در غفلت ما، کشورهای دیگر مجسمه‌ مفاخرمان را هوا کنند و بگویند فلان دانشمند ترک و...است! چون اگر کاری نکنیم، همین اندک هم که برای‌مان باقی مانده، از دست خواهد رفت.
 
اصلا روایت همین ماجراهاست که برای ما و فرزندان‌مان عزت و غرور ملی به همراه می‌آورد تا متوجه بشویم و متوجه بشوند که از کجا آمده‌ایم، در کجا ایستاده‌ایم و قرار است به کجا برویم. متاسفانه بسیاری از آسیب‌هایی که اثراتش را در کف خیابان می‌بینیم، اگر نگوییم از سر نادانی، ریشه در همین ناآگاهی و غفلت‌هایی دارد که روی هم تلنبار می‌شود و فشار ناشی از آن می‌تواند کمرشکن باشد؛ چیزی که دشمن به‌خوبی از آن آگاه است و برایش برنامه دارد. شاید بسیاری از مردم ما ندانند که تا همین ۲۰۰ سال پیش زبان رسمی هندوستان فارسی بوده است. نمی‌دانند که انگلستان حریف آنجا شد اما حریف افغانستان نشد و زبان فارسی همچنان در این اقلیم تمدنی مشترک ما زنده و جاری است. 
بله!‌ اینها برای ما که تاریخ نمی‌خوانیم، پنهان است اما جالب است که اگر به وقایع روز هم توجه کنیم،‌ باز هم ردپای این تاریخ را خواهیم دید.همین چند سال پیش عمران‌خان،نخست‌وزیر سابق پاکستان به‌صراحت در تهران گفت: «من متاسفم که انگلیسی‌ها نگذاشتند زبان ما بر مدار زبان ماندگار فارسی بچرخد و ازآثار تمدنی آن محروم‌مان کردند.» وجالب اینجاست که ما با داشتن زبان فارسی،‌ امکاناتی که داریم و ظرفیت‌های دیجیتال و فناوری‌های نوین می‌توانیم این سابقه تمدنی را احیا کنیم،اما نمی‌کنیم و انگار اصلا برای‌مان مهم نیست. مدیران ما، تصمیم‌گیرانی که جایگاه تصمیم‌گیری وقدرت حمایت و وظیفه فرهنگ‌سازی دارند، باید کمک کنند تا بتوانیم هزاران فیلم و سریال مانند سنجرخان بسازیم.این مدیر فرهنگی است که باید گوش من را بگیرد و بگوید چرا کار نمی‌کنی!‌ نه این‌که من دنبال او بیفتم و برای حمایت از کاری که بدون پشتوانه اونمی‌توانم تولید کنم، التماسش بکنم. کارهای فاخر کارهای گرانی است که اگر دولت و سیستم و متولیان فرهنگی از آن حمایت نکنند، من و امثال من اصلا قدرت این را که سراغ ساخت و تولید آن برویم، ‌نداریم.اکنون دوره‌ای است که سخت نیازمند یک انقلاب فرهنگی دیگر هستیم، ‌وگرنه با لِک‌و‌لِک‌کردن و برداشتن قدم‌های کوچک وبی‌اثر، بیش ازپیش عقب خواهیم ماندودود این بی‌عملی وغفلت وتنبلی به چشم همه‌ ماخواهد رفت.چیزهای مهم دیگری هم هستند که باید به آن توجه شود تا بتوانیم درمسیر پیشرفت وحرکت قرار بگیریم. ازنگاه من آموزش‌و‌پرورش این کشور از اولین جاهایی است که باید متحول شود.من اخبارراتعقیب می‌کنم و می‌بینم و لوایح و سرمایه‌گذاری‌ها در این سیستم را دنبال می‌کنم. آیا این سرمایه فعلی در آموزش‌وپرورش برای ادامه حیات ایران و ایرانی کفایت می‌کند؟! وزیر یا نه، یک مدیرکل باید پاسخ این سؤال من را بدهد. آیا این سیستم به‌جز حفظیات، چیزی از جنس تحلیل، ‌کنجکاوی و خلاقیت به فرزندان ما می‌دهد تا 5 سال و ۱۰ سال دیگر چشم‌انداز بهتری از امروز داشته باشیم؟متاسفم چنین شرایطی داریم. ما همه مدیون فرهنگ و تعلیم و تربیت این کشوریم، دوستان عزیز!‌ تا دیر نشده تحولی ایجاد کنید که فردای روشن فرزندان‌مان تضمین شود و این همه از آینده آنها نگرانی ودغدغه نداشته باشیم.وقتی دراین‌خصوص صحبت می‌کنیم،آقایان می‌گویند:ان‌شاءا....بله! بدون شک خداوند باید بخواهد و معین و همراه ما باشد، اما آینده بدون شک متعلق به کسانی است که معتقد به حرکت هستند، نه کسانی که معتقد به شعار و حفظ میز خود هستند. فقط زمانی حرف ما محترم است که برای این مملکت کاری کرده باشیم و زمانی کلام ما بر دل می‌نشیند که ازدل برآمده باشد.احمد نجفی در۷۶سالگی به دنبال وارن‌بیتی شدن ودنیرو شدن نیست، اما برای جوانی که می‌خواهد پا به عرصه سینما بگذارد، دلم می‌سوزد.به جایی رسیده‌ایم که وقتی پای برخی از فیلم‌هایی که تولید شده، می‌نشینم وا... شرم می‌کنم، به خدا شرم می‌کنم.همه‌اش به‌دنبال منفی‌بافی، فیلم‌های چرک که با نگاهی بسته ساخته شده و انگار عده‌ای آن را ساخته‌اند که ما را نابود کنند!
 
بله متاسفانه!‌ شک نباید کرد که قصد نابودی فرهنگ این کشور را دارند. 
آخر این چه کاری است؟داریم به کجا می‌رویم؟یعنی این همه کتاب،این همه روایت ودانش و فرهنگ که پشت سر این مردم و کشور است، باید خروجی و محصولش چنین فیلم‌های نازل و بی‌ارزش و ناپخته‌ای باشد؟مابه امثال«سنجرخان»،«طوفان شن» و «کارآگاه علوی» نیاز داریم.این آثار را نام می‌برم که اگر فردایی اعتراضی به آن شد،به خودم برگردد، چون در این آثار ایفای نقش کرده‌ام و از آنها دفاع می‌کنم. 
 
متاسفانه در سینمای ما هم وضعیت به گونه‌ای است که به نظر می‌رسد قدرت آن جریان پنهان خیلی بیشتر از دم و دستگاه رسمی سینمای ماست!‌
بله! و باید رک و روراست بگویم هرکس چرک‌تر بسازد، عزیزتر است وبیشتر موردحمایت قرارمی‌گیرد.کسانی که باج می‌گیرند و مدیر ما کارش را توجیه می‌کند و می‌گوید بگذار کمک کنم تا راضی باشد وحرف من را بخواند و نرود یکی دیگر هم بسازد!‌ من نمی‌فهمم این چه منطقی است!‌ آقا شما از همان اول باید صحبت و طرف را قانع کنی که چنین آثاری نسازد. 
 
یک زمانی کسانی را که آثار خوبی می‌ساختند، ممنوع‌الکار می‌کردند و کنار می‌گذاشتند. متاسفانه جریان شناخته‌شده‌ای هم هست و شما عاقبت‌شان را هم دیده‌اید. بعد جلوتر آمدیم که ابتدا فیلم‌های ضدایرانی پنهان می‌ساختند، ولی کمی که جلوتر آمدیم و شامل زمان حال هم می‌شود،‌ آشکارا این فیلم‌ها را می‌سازند و با مجوز، امکانات و حمایت سینمای ایران آن را اکران می‌کنند. ضمن این‌که آنها را در جشنواره‌های خارجی هم می‌برند و نمایش می‌دهند و این است که شگفت‌‌آور و سؤال‌برانگیر است!‌
بله! اکران خارجی برای این است که پولش را بگیرند و با همان پول در خارج، خانه وامکانات زندگی برای خودشان فراهم کنند که البته اشکالی هم نداردونوش جان‌شان،اما نبایداین امکانات به بهای فروش فرهنگ وهنر مملکت من باشد. متاسفانه به جایی رسیده‌ایم که شاهد نوشته‌شدن وتبدیل فیلمنامه‌های سفارتی هستیم.یعنی فلان سفارتخانه خارجی والبته بانقشه و برنامه پول می‌دهد تا فیلمنامه‌ای نوشته، ‌فیلمی ساخته و با هزینه آنها اکران شود. مثل سریال‌هایی که درباره دوره رضاخانی نوشته و ساخته شده است.متاسفانه در ساختار رسمی ماهم آثاری ساخته می‌شود که خطاهای تاریخی در آن کم نیستند وجالب این‌که تکرارهم می‌شوند ودائما به‌دنبال تحریف تاریخ هستند. ماهنوزهم قاجار را از نگاه پهلوی تکرار می‌کنیم و این خطای بزرگی است.با همه اینها،‌ دریغ این است که وقتی من نجفی با همه مشکلاتی که دارم، فیلمی با عنوان«من یک ایرانی‌ام» می‌سازم و عده‌ای ایرانی دیگر جلوی پخش آن را به‌دلیل اسمی که روی فیلم گذاشته‌ام، می‌گیرند، در جشنواره راهش نمی‌دهند و مجبورم می‌کنند تا بروم و در اعتراض به این موضوع در خانه سینما و پخش را گِل بگیرم. متاسفانه کسانی مانع پخش این فیلم شده‌اند که در فیلم‌های خودشان اوج ناامیدی نسبت به تاریخ این مملکت موج می‌زند. شما سبک این شبکه ایران‌اینترنشنال را در کوبیدن فرهنگ ایرانی می‌بینید و شاهد هستید که چه فضایی ایجاد کرده است. دست پیش هم گرفته‌اند که پس نیفتند. با کمال پررویی هم می‌گویند که هر کس به من گوش ندهد، خائن به ملت است. عجب! باید گفت خائن به ملت تویی! تویی که خیانت می‌کنی و طلبکار هم هستی. البته من متعجبم اینها در کدام کلاس و دانشگاه درس خوانده‌اند که این‌قدر خوب فارسی حرف می‌زنند! هیچ فارسی‌زبانی حق ندارد با مملکت و فرهنگ خود چنین کند که اینان بی‌محابا و گستاخانه انجام می‌دهند. چرا این‌قدر از اینها ترسیده‌ایم؟ این امر ناشی ازهمان ضعف فرهنگی است. بعدش هم سؤال من این است که چرا بچه‌های ما این‌قدر وارفته و بی‌اراده شده‌اند؟ حرفی نزنیم، مبادا فلان شبکه خارجی وابسته چیزی بگوید! ما نقد می‌کنیم و مثل همین گفت‌وگو حرف‌مان را هم می‌زنیم و ترسی هم از دیگرانی که خائن به ملت خود هستند، نداریم؛ حتی اگر آنها رهای‌مان نکنند، مثل کاری که اخیرا با من کردند. 
 
چه کاری! مگر چه کار کرده‌اند؟ 
سر قضیه انتخابات موج راه انداخته‌اند و پخش کرده‌اند که احمد نجفی کاسه‌لیس است. البته من هراسی ندارم، فرار نمی‌کنم و با این مسأله روبه‌رو می‌شوم. این شما هستید که ماهی ۱۵هزار یورو دستمزد می‌گیرید و کاسه‌لیس آمریکا و انگلیس و اسرائیل می‌شوید و شرم هم نمی‌کنید، نه من؛ چون من اگر کاسه‌لیسی هم می‌کنم از مملکتم و افراد کشور خودم می‌کنم، نه از بیگانه‌ای که من را مزدور و خائن و بی‌هویت می‌خواهد و این آرزو را به گور خواهد برد. 
 
از حضور شما در این گفت‌وگو سپاسگزاریم.
لطف کردیدکه گذاشتیدراحت‌باهم حرف بزنیم،من به این خاک واین مردم سخت معتقدم،سخت‌تر ازآن ‌چیزی که به آن پولاد می‌گویند!‌ ومنتقدکسانی هستم که درسطح مدیریتی وفرهنگی متوجه عظمت این مملکت ومردم آن نشده‌اند.به این مردم برسید، آقایان! 

سخت‌تر از پولاد به مردم و خاکم معتقدم

این برای من همیشه سؤال است که آقای احمد نجفی که تجربه دیدن کشورهای دیگر را دارد، باسواد است و توانمندی‌هایی هم در سینما دارد، در خرمشهر چه دید که از این کشور نرفت؟
من به مدت یک سال‌ونیم ممنوع‌الکار شدم و خدا شاهد است که هنوز هم دلیلش را نمی‌دانم. این موضوع آن‌قدر برایم سخت بود که یک روز لباس رزم پوشیدم وبه جایی که بایدبروم،رفتم. آقا!‌ شما می‌دانی بوی خاک چیست؟می‌توانید بگویید بوی کوچه یعنی چه؟ من سال‌ها در کوچه‌پس‌کوچه‌های خرمشهر زندگی کردم، اما وقتی تیرمی‌آمد،فهمیدم خاک وکوچه وشهریعنی چه!‌ دست به دیوارهای شهر می‌کشیدم و لب شط، آبی به صورتم می‌زدم و معنای خاک و وطن و زادگاهم را با ذره‌ذره وجودم درک می‌کردم. این سرزمین جای بزرگی است. آنچه یاد گرفتم نه ازسر حزن که ازسر قدرت است؛ یاد بگیرم که دوباره گرفتار آن ماجرا نشوم، ما باید این معنا را پرورش بدهیم.کار را با بخشنامه نه، بلکه با فرهنگ پیش ببریم،‌ زیرا این انقلاب، انقلاب فرهنگ است. بوی خوش خاک این وطن را حس کنیم.گوشه‌گوشه و جای‌جای این وطن برای ما خاطره است، باید آن را حفظ کنیم و توسعه دهیم. باورش کنیم، البته نه به خاطر یک جشنواره ملعون در جایی ملعون‌تر از آن جشنواره. آقایانی که در حوزه کار فرهنگی هستید، شما می‌توانید هر فیلمی را بسازید، کمااین‌که ساخته‌اید.به این سینما و ارکان سینما ضربه می‌زنید وبا چنین نگاهی سینما را نابود می‌کنید. آنها برای خودشان علیه مامی‌سازند،‌اماما خودمان، علیه خودمان می‌سازیم. ما باید آثار فاخری بسازیم تا خرمشهری و آبادانی و هموطن کُرد ما بعداز۳۰،۴۰سال بداند برای چه جنگیده است.شاید این بزرگ‌ترین ندای سریال سنجرخان باشد که می‌خواست بگوید: «برای خانه‌ات بجنگ!»جنگ جز نکبت و بدبختی و فلاکت چیز دیگری ندارد، اما دفاع و مبارزه جنس دیگری دارد که جنگ را گاه اجتناب‌ناپذیر می‌کند و دفاع‌مقدس ما ازاین جنس بود. باید از مردم خودمان بپرسیم آیا تاریخ نکبت‌بار قاجار را فراموش کرده‌ایم؟ آیا بذل و بخشش بحرین‌ها و اروند وسیستان وبلوچستان(که خیلی‌ها از آن بی‌خبرند) را از یاد برده‌ایم؟ کسی که خود سرتاپا انتقاد است، چگونه به خود اجازه می‌دهد که از دیگران و از مملکت خودش انتقاد کند. 

محمد دشتی - گروه رسانه