دیكتاتوری نخبگان
یونس فردوس / روزنامهنگار
بعضی كتابها هستند كه نام و عنوان آنها طوری انتخاب شده تا هر بینندهای را ترغیب كند آن اثر را ورق بزند. احتمالا برای شما نیز این مسأله پیش آمده كه اثری را دیده و با توجه به فضایی كه در ذهن داشتید، راغب باشید كه آن را بخوانید.
كتاب «پوپولیسم چیست» را باید در دسته همین آثار قرار داد. فضاسازی رسانهها و داغ شدن این موضوع سبب شده كه خواننده بخواهد درباره این ماجرا بیشتر بداند. حالا تصور كنید با كتابی روبهرو شوید كه عنوان آن حاوی این پیام باشد كه میخواهد به چیستی این موضوع پاسخ دهد، ولی در عمل خبری از پاسخ دادن و توضیح و تفسیر نیست، بلكه وقتی كتاب را به اتمام میرسانید نظامی در ذهنتان شكل داده شده كه در آن هرگونه حرف زدن و نمایندگی كردن از مردم را امری پوپولیستی میخواند و تنها برای طیفی موسوم به نخبگان اصالت نظر قائل است.
در این كتاب خواننده قرار نیست پرسش پاسخهایی نظیر اینكه معیار تشخیص عمل پوپولیستی چیست را پیدا كند، بلكه نویسنده تلاش میكند با استدلالهای (شما بخوانید مغالطات) علمی نظرات خود را بر ذهن خواننده تحمیل كند و به او بگوید تنها راه نجات و سعادت جوامع سپردن اختیارات به دستان نخبگان جامعه است و تنها كسانی كه صلاحیت نقشآفرینی اجتماعی دارند، همین نخبگان هستند. با مطالعه كتاب پی میبریم كه نویسنده بهشدت نظرات متناقضی دارد و برای توجیه دیكتاتوری نخبگان از متناقض بودن خود نتوانسته جلوگیری كند.
در این كتاب عنوان میشود كه پوپولیستها همواره ادعای نمایندگی مردم دارند، ولی به این پرسش پاسخ داده نمیشود مگر در ساختار دموكراتیك چیزی غیر از این ترویج و اشاعه داده میشود كه حال رفتار طیفی كه در دایره نخبگان نیستند پوپولیستی خوانده میشود. برای مثال در این كتاب پوپولیستها اینطور معرفی میشوند: «پوپولیستها مردم بیغش، معصوم و همواره سختكوش را علیه نخبگان فاسدی كه كاری نمیكنند (جز پیش بردن منافع شخصی خویش) و همچنین علیه پستترین مردمان جامعه (كسانی كه كار نمیكنند و همچون انگل از دسترنج دیگران تغذیه میكنند) بسیج میكنند.» به واقع اگر كسی علیه فساد و ویژهخواری نخبگان سخن بگوید و مردم را برانگیزاند پوپولیست است؟
به همین خاطر باید این كتاب را یكی از جمله آثاری دانست كه نه تنها آگاهی بخش نیست، بلكه برخلاف نامش درصدد پاسخ دادن به پرسشها نیز برنیامده و فقط از فضای افكار عمومی حول موضوع پوپولیسم برای فروش بیشتر سود میبرد.
كتاب «پوپولیسم چیست» را باید در دسته همین آثار قرار داد. فضاسازی رسانهها و داغ شدن این موضوع سبب شده كه خواننده بخواهد درباره این ماجرا بیشتر بداند. حالا تصور كنید با كتابی روبهرو شوید كه عنوان آن حاوی این پیام باشد كه میخواهد به چیستی این موضوع پاسخ دهد، ولی در عمل خبری از پاسخ دادن و توضیح و تفسیر نیست، بلكه وقتی كتاب را به اتمام میرسانید نظامی در ذهنتان شكل داده شده كه در آن هرگونه حرف زدن و نمایندگی كردن از مردم را امری پوپولیستی میخواند و تنها برای طیفی موسوم به نخبگان اصالت نظر قائل است.
در این كتاب خواننده قرار نیست پرسش پاسخهایی نظیر اینكه معیار تشخیص عمل پوپولیستی چیست را پیدا كند، بلكه نویسنده تلاش میكند با استدلالهای (شما بخوانید مغالطات) علمی نظرات خود را بر ذهن خواننده تحمیل كند و به او بگوید تنها راه نجات و سعادت جوامع سپردن اختیارات به دستان نخبگان جامعه است و تنها كسانی كه صلاحیت نقشآفرینی اجتماعی دارند، همین نخبگان هستند. با مطالعه كتاب پی میبریم كه نویسنده بهشدت نظرات متناقضی دارد و برای توجیه دیكتاتوری نخبگان از متناقض بودن خود نتوانسته جلوگیری كند.
در این كتاب عنوان میشود كه پوپولیستها همواره ادعای نمایندگی مردم دارند، ولی به این پرسش پاسخ داده نمیشود مگر در ساختار دموكراتیك چیزی غیر از این ترویج و اشاعه داده میشود كه حال رفتار طیفی كه در دایره نخبگان نیستند پوپولیستی خوانده میشود. برای مثال در این كتاب پوپولیستها اینطور معرفی میشوند: «پوپولیستها مردم بیغش، معصوم و همواره سختكوش را علیه نخبگان فاسدی كه كاری نمیكنند (جز پیش بردن منافع شخصی خویش) و همچنین علیه پستترین مردمان جامعه (كسانی كه كار نمیكنند و همچون انگل از دسترنج دیگران تغذیه میكنند) بسیج میكنند.» به واقع اگر كسی علیه فساد و ویژهخواری نخبگان سخن بگوید و مردم را برانگیزاند پوپولیست است؟
به همین خاطر باید این كتاب را یكی از جمله آثاری دانست كه نه تنها آگاهی بخش نیست، بلكه برخلاف نامش درصدد پاسخ دادن به پرسشها نیز برنیامده و فقط از فضای افكار عمومی حول موضوع پوپولیسم برای فروش بیشتر سود میبرد.