اسکندر کبیر و باقی قضایا
امید مهدینژاد طنزنویس
اسکندر مقدونی یا اسکندر سوم مقدونیه یا اسکندر بزرگ یا اسکندر کبیر که تا قبل از 30سالگی خاک نصف جهان از یونان تا هند را به توبره کشید، پس از آنکه آخرین نقطه قابل فتح در نواحی هیمالیا را فتح کرد، روی تخته سنگی نشست تا
استراحت کند.
در این لحظه حکیم تیتانیوس که نماینده تامالاختیار حکیم ارسطو در امور اسکندر بود و ازطرف ارسطو ماموریت یافتهبود همواره ملازم اسکندر باشد و در موقعیتهای مختلف وی را به سرچشمههای فلسفه و حکمت رهنمون شود، به نزد وی رفت و پس از کسب رخصت در کنار وی نشست و گفت: حال که از کشورگشایی فارغ شدی وقت آن است که سر اصل مطلب برویم.
اسکندر گفت: هوا چقدر سرد شده است. تیتانیوس گفت: میدانم که شرمحضور داری و میخواهی حرف را عوض کنی اما بدان اینک که خدای خدایان تو را مورد لطف و عنایت خود قرار داده و فرمانروایی بخش اعظم جهان را به تو سپرده است، وقت آن است که با زنی از میان زنان یا اگر بخواهی چند نفر از میان آنان انتخاب کنی و با وی یا آنها ازدواج کنی و فرزندان بسیاری از خود به جهان هدیه کنی که هم در دوره حیات تو و هم خداینکرده بعد از آن زمام امور را در دست بگیرند و فتوحات تو را اداره کنند و یادگارهای شایستهای برای تو باشند.
اسکندر که واقعا دچار شرمحضور شده بود از جا برخاست و به دوردستها نگاه کرد و گفت: ای تیتانیوس، یادگار مردان بزرگ در جهان فرزند نیست، بلکه روشهای خوب و اخلاق نیکوست که از خود بهجا میگذارد. تیتانیوس زیرلب گفت: چقدر هم که با این کشت و کشتارها و جنایتها روشهای خوب و اخلاق نیکو از خود بهجا گذاشتی.
اسکندر گفت: مسخره کردی؟ تیتانیوس گفت: بله. اسکندر گفت: باشد و با روشنک و استاتیرای دوم و پروشات دوم ازدواج و تلاش کرد لااقل فرزندان نیکی از خود به یادگار بگذارد و آنها هم به نوبهخود روشهای خوب و اخلاق نیکو بشریت را مورد عنایت قرار دادند.
استراحت کند.
در این لحظه حکیم تیتانیوس که نماینده تامالاختیار حکیم ارسطو در امور اسکندر بود و ازطرف ارسطو ماموریت یافتهبود همواره ملازم اسکندر باشد و در موقعیتهای مختلف وی را به سرچشمههای فلسفه و حکمت رهنمون شود، به نزد وی رفت و پس از کسب رخصت در کنار وی نشست و گفت: حال که از کشورگشایی فارغ شدی وقت آن است که سر اصل مطلب برویم.
اسکندر گفت: هوا چقدر سرد شده است. تیتانیوس گفت: میدانم که شرمحضور داری و میخواهی حرف را عوض کنی اما بدان اینک که خدای خدایان تو را مورد لطف و عنایت خود قرار داده و فرمانروایی بخش اعظم جهان را به تو سپرده است، وقت آن است که با زنی از میان زنان یا اگر بخواهی چند نفر از میان آنان انتخاب کنی و با وی یا آنها ازدواج کنی و فرزندان بسیاری از خود به جهان هدیه کنی که هم در دوره حیات تو و هم خداینکرده بعد از آن زمام امور را در دست بگیرند و فتوحات تو را اداره کنند و یادگارهای شایستهای برای تو باشند.
اسکندر که واقعا دچار شرمحضور شده بود از جا برخاست و به دوردستها نگاه کرد و گفت: ای تیتانیوس، یادگار مردان بزرگ در جهان فرزند نیست، بلکه روشهای خوب و اخلاق نیکوست که از خود بهجا میگذارد. تیتانیوس زیرلب گفت: چقدر هم که با این کشت و کشتارها و جنایتها روشهای خوب و اخلاق نیکو از خود بهجا گذاشتی.
اسکندر گفت: مسخره کردی؟ تیتانیوس گفت: بله. اسکندر گفت: باشد و با روشنک و استاتیرای دوم و پروشات دوم ازدواج و تلاش کرد لااقل فرزندان نیکی از خود به یادگار بگذارد و آنها هم به نوبهخود روشهای خوب و اخلاق نیکو بشریت را مورد عنایت قرار دادند.
تیتر خبرها