در سالروز رحلت امام، سراغ سیمای خمینی کبیر (ره) در شعر فارسی و رابطه دوطرفه او با شاعران رفتهایم
در محفل شاعران، بهجز یاد تو نیست
در اصل رباعی امام آمده است که: «در محفل دوستان، بهجز یاد تو نیست / آزاده نباشد آنكه آزاد تو نیست / شیرین لب و شیرین خط و شیرین گفتار / آن كیست كه با این همه، فرهاد تو نیست؟» اما ما به جای دوستان، گذاشتیم شاعران که بهتر نشان دهیم معمار انقلاب چقدر در عالم ادبیات و شعر جایگاه رفیعی دارد. او که توانست با مدیریت داهیانه خود و با تدبیری از جنس صداقت، ملتی را بیدار و با خود همراه کند، مگر میتواند در عالم هنر، خواهان نداشته باشد. هنر و هنرمندان در طول قرنهای متمادی، زبان گویای ملتها بودهاند و اگر کسی میخواهد به زبان هنر صحبت کند، نمیتواند چشم خود را به روی حقایق ببندد. به خاطر میآوریم صحبتهای خود حضرت امام (ره) را درباره هنر متعالی و هنری که اسلام از آن سخن میگوید: «تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقلدهنده اسلام ناب محمدی (ص)، اسلام ائمه هدی(ع)، اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگانِ تاریخِ تلخ و شرمآور محرومیتها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایهداری مدرن و کمونیسم خونآشام و نابودکننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بیدرد، و در یک کلمه «اسلام امریکایی» باشد.» امسال در سالروز رحلت امام خمینی (ره) به فکر افتادیم تا پروندهای درباره نسبت معمار انقلاب و عالم شعر داشته باشیم. شعر در سرزمین ما هنری ذاتی است و احیاگر این سرزمین نمیتواند به عالم شعر بیارتباط باشد. رابطه شاعران با امام و رابطه امام با آنها را از نظر گذراندهایم. نیمنگاهی به دیوان امام؛ یادگار مهم ادبی بهجا مانده از او داشتهایم و در کنار اینها اشعاری که شاعران برای امامشان سرودهاند را مرورکردهایم.
دکه عطرفروشی
دیوان امام پس از رحلت ایشان منتشر شد و در دسترس علاقهمندان قرار گرفت. این کتاب شامل غزلیات، رباعیات و آثار دیگر امام است و تاکنون با اظهارنظرهای بسیاری از سوی هنردوستان و بهخصوص شاعران و ادبا قرار مواجه شدهاست. شاید بهترین تعبیری که میتوان برای این دیوان به کاربرد همان است که امام در مطلع غزلی سرودهاند:
«دکه عطرفروشیست و یا معبر یار؟
ماه، روشنگر بزم است و یا روی نگار؟»
از جمله اهالی ادب و هنر که نظرات جالبی درباره اشعار امام داشتهاند، زندهیاد حمید سبزواری است که از او بهعنوان پدر شعر انقلاب یاد میشود. سبزواری درباره اشعار امام در دیوانش میگوید: «امام یک شخصیت ممتاز سیاسی ـ مذهبی بودند و بهدلیل صداقتی که بین مردم و ایشان وجود داشت، خود را بهعنوان شاعر معرفی نمیکردند. شخصیت عرفانی امام در شعرشان موج میزند که وی را به شاعری عارف تبدیل کرده است.»
شاعر دیگری که اتفاقا او را بهعنوان شاعر شعرهای عاشقانه و بیشتر ترانهسرا میشناسیم، محمدعلی بهمنی است. او درباره دیوان امام و اشعار او چنین نظری دارد:
«در کل غزلیات امام خمینی(ره)، شأن ادبیات و شعر را در دیدگاه جامعه بالا برد. امام در اوج تواضع خود را شاعر نمیدانستند، اما آثار ایشان سرشار از شور عرفانی و تعالیم دینی است.»
اما ماجرای اشعار امام در دیوانش، صرفا همین قدر اتوکشیده نیست که ادبا میگویند. البته جایگاه ادبی اشعار امام بر کسی پوشیده نیست اما شاید جالب باشد که موضوعیت سرایش برخی از این اشعار را بدانیم. مرحوم خدیجه ثقفی؛ همسر امام خمینی(ره) درباره اشعاری که حضرت امام در وصفشان سرودهاند، میگویند: «آقا میگفت: یکبار که ارومیه رفته بودم، کنار دریاچه شعرم گُل کرد و این اشعار را سرودم که ابتدای بیت با قاف شروع میشد و حرف اول نیمبیت بعد با قاف و بیت آخر؛ حرف اولش «ن» و نیمبیت بعد «ق» بود. من دو بیت اول و آخر آن را حفظ هستم که گفته بود:
قامتت نازم که از سرو سهی دلکشتر است
نوک مژگانت همی خونریزتر از خنجر است
تا برسد به سطر آخر:
نازپروردی که در بازار حسن و دلبری
قیمت یک طاق ابرویش ز یوسف برتر است»
مرحوم ثقفی به اشعار دیگری که امام درباره ایشان سروده بودند نیز اشاراتی داشتهاند. از جمله سه چهار شعر که امام سرودهاند و اول هر بیت با حرفی از اسم ایشان شروع میشود و مجموعا ترکیب «قدس ایران» را تشکیل میدهد. شعر زیر از نمونههای این ظرافت ادبی امام است:
قد دلجویت اندر گلشن حسن
یکی سروی است کاندر کاشمر نیست
در آیین من، آب زندگانی
از آن شیریندهن پاکیزهتر نیست
سری کان گوی چوگانت نباشد
به چوگانش زنم آن را که سر نیست
اگر تخم محبت جز تو کارد
ز بیخش برکنم، کان با ثمر نیست
یکایک جمله اعضای تو نیکوست
به نیکویی تو کس در بشر نیست
تا اینکه به این بیت میرسد:
نهال عشقت اندر قلب «هندی»
به غیر از آه و حسرت، بارور نیست
مرحوم ثقفی میگویند: «بعد از شنیدن این بیت به آقا گفتم حسرت ندارد؛ گفت: «چیز دیگری نتوانستم جور کنم.»
«رهبركبیر» از یك شعر آمد
برخی شعرهایی كه درباره حضرت امام (ره) سروده شده، آنقدر مهمند كه القابی چون «خمینی بتشکن» از دل آنها بیرون آمده است
آبی كه خاك كشور ما در میان گرفت
خاكش جواهری است كه در پرنیان گرفت
بنشان غبار فتنه كه این نوبهار عشق
چون ابر انقلاب به سر سایبان گرفت
جانبخش بود باد بهارش به كوه و دشت
هر جا گذشت سبزه بجنبید و جان گرفت
سیمرغ دین به كوری اسفندیار كفر
پرورد رستمی كه كمین و كمان گرفت
خواهم شدن بهنعره، به خاك حكیم توس
كان ژندهپیل زنده شد و هفتخوان گرفت
این «رهبر كبیر»، «خمینی بتشكن»
خط امان خود از «امام زمان» گرفت
سرپنجه «ولی» است كزین آستان برون
بیخ گلوی فتنه آخر زمان گرفت
طفلانه رفت بر در میخانه «شهریار»
اما پیاله از كف پیر مغان گرفت...
درباره جشنواره یار و یادگار؛ رویدادی که 32 سال بعد از رحلت امام خمینی (ره) از آن شخصیت بزرگ سخن میگوید
یادی از یار
از جمله اتفاقاتی که بعد از امام خمینی (ره) ادامه راه ایشان در توجه به ساحت ادبیات فارسی بوده، برگزاری جشنوارهای است که به ابعاد شخصیتی این رهبر بزرگ جهانی اختصاص دارد. جشنواره «یار و یادگار» که اسفندماه 1399 یازدهمین دوره آن برگزار گردید، رویدادی است که در 11 سال گذشته به همت مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) و در حسینیه جماران برگزار شده است. این جشنواره در حقیقت اتفاقی بود که به مناسبت سالگرد درگذشت حاج احمد خمینی و به همت مدیران سابق مؤسسه راهاندازی شد و تاکنون فعالیت خود را بهجد ادامه داده است. اشعار برگزیده دورههای مختلف جشنواره «یار و یادگار» طی سالیان متمادی بهتدریج به چاپ رسیده و حال با مجموعههایی روبهرو هستیم که گلچینی است از دلدادگیهای شاعران پیر و جوانی که ارادت و عشق خود را به بنیانگذار جمهوری اسلامی عرضه کردهاند. در این سالها حضور برخی شاعران فارسیزبان از کشورهای دیگر سبب شده که رونق جشنواره دو چندان شود و شخصیت معمار انقلاب به عنوان یک چهره جهانی با زبان هنر بهتر شناسانده گردد. در حقیقت «یار و یادگار» را باید جامه عمل پوشاندن به کلام خود امام خمینی (ره) دانست زمانی که میگفت: «لسان شعر، بالاترین لسان است».
شاعران و امام
«وقتی به کوچههای جماران رسیدیم یادم هست که ایشان با درختهای خیابان هم صحبت میکرد و زیر لب میگفت خوشا به حال شما که چهره یک فرد فرهیخته را نوازش میکنید.وقتی به منزل امام رسیدیم، چادر نمازش را از کیفش درآورد و گفت: دوست دارم با این چادر به دیدار ایشان بیام تا متبرک شود.» اینها را چند سال پیش، حجتالاسلاموالمسلمین دعایی، سرپرست مؤسسه اطلاعات درباره دیدار صفارزاده با امام گفته بود. او ماجرا را اینطور تعریف میکرد: «یادم است خانم صفارزاده میان اینکه حالات مکاشفهای که برایش رخ میدهد توهم است یا واقعیت، تردید داشت اصرار میکرد این حالات را با انسانی بزرگوار و متدین که به او اعتقاد داشت در میان بگذارد و از من خواست او را به دیدار امام (ره) ببرم. یادم است صبح روزی که بهدنبال او رفتم از من سؤال کردند با چادر بیایم یا بدون چادر که من به او گفتم حجاب شما شرعی کامل است و پیشازاین هم دیدهام کسانی با این حجاب به دیدار امام (ره) رفتند. وقتی به کوچههای جماران رسیدیم،ایشان با درختهای خیابان همصحبت میکرد و زیر لب میگفت خوشا به حال شما که چهره یک فرد فرهیخته را نوازش میکنید. وقتی به منزل امام رسیدیم،چادرنمازش را از کیفش درآورد و گفت: دوست دارم با این چادر به دیدار ایشان بیایم تا متبرک شود. در محضر حضرت امام (ره) وقتی ضمن معرفی او شعری از ایشان برای امام میخواندم شانههایش لرزید و در انتهای خوانش این شعر، صفارزاده هقهق گریه میکرد. پسازآن من بهخاطر سؤالی که خانم صفارزاده در مورد حالات روحانیاش از امام (ره) داشت از آن اتاق خارج شدم و منتظر ایشان ماندم. زمانی که برگشت به من گفت دیگر آرام شدهام، چون حرفم را برای کسی گفتم که اهل فضل است.»
رضا اسماعیلی هم که دبیر جشنواره «طنین بیداری» در رابطه با طاهره صفارزاده بوده، در یکی از آیینهای مرتبط با این جشنواره گفته بود: این شاعر و مترجم قرآن پس از دیدار با امام (ص) تحول روحی عجیبی پیدا کرد که تبلور آن را میتوان در آثارش دید.
10شاعر، 10شعر
شاعران در نوشتن درباره رهبری كه خود شاعر بود، باید حواسشان میبود زیره به كرمان نبرند
بین اسمهایی كه تاكنون شعری در رثای امام خوبیها سرودهاند، نامهای بزرگی را میبینیم. از بین این نامهای بزرگ،10نفر را انتخاب كرده و بخشهایی از شعرهایی از آنها را مرور كردهایم.
استاد شهریار
تو آن سروى كه چون سر بر كنى سرها بیارایى
وگر سرور شدى آیین سرورها بیارایى
به نقاش ازل مانى كه با نقشى جهان آرا
چمنها با گل و سرو و صنوبرها بیارایى
نه هر كو كاروان راند رموز رهبرى داند
محمدعلیبهمنی
زندهتر از تو كسى نیست چرا گریه كنیم
مرگمان باد و مباد آنكه تو را گریه كنیم
هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید
ماكه باشیم كه در سوگ شما گریه كنیم
بهمن صالحی
شیرمردا! به تو در بیشه آهن چه گذشت
برتو در حجم شب دشنه و دشمن چه گذشت
پشت آن پنجره ی منفعل ازتابش ماه
برتو ای اختر پاك شب میهن چه گذشت
زیرآوار جنون آورشلاق وسكوت
چه به روح توفرود آمدوبرتن چه گذشت
محمدرضا عبدالملكیان
دلى داشتم شانه بر شانه رفت
دریغا كه خورشید این خانه رفت
دریغا از آن شور شیرین دریغ
ازاینجا ازاین داغ سنگین دریغ
ازاینجا كه غم روى غم میرود
واندوه دریا به هم میرود
ازاینجا كه كوه است و پژواك غم
وجنگل كه سر برده در لاكِ غم
ازاینجا كه از سینه خون میرود
وماتم ستون در ستون میرود
ازاینجا كه قامت دوتا كرده ام
خبر را لباس عزا كرده ام
خبر فرصت تیغ باسینه بود
خبر پتك سنگین در آیینه بود
خبر آمد و هر چه بر پاشكست
خبر آمد و پشت دریا شكست
علیرضا قزوه
دسته دسته گم شدندشهرهای بینشان
تشنه تشنه سوختند نخلهای روزه دار
میرسدبهارومن بیشكوفه ام هنوز
آفتاب من بتاب مهربان من ببار
مشفق كاشانی
باتوآن عهد كه بستیم خدامیداند
بی توپیمان نشكستیم خدامیداند
باتوسرلوحه انصاف گشودیم به عدل
بی تو دیباچه نبستیم خدامیداند
باتوهربندگره گیرگشودیم زدست
بی توازپانگسستیم خدا میداند
باتوبستیم بههم سلسله صبروثبات
بیتو هرگز نگسستیم خدا میداند
علی معلم دامغانی
از باغ اهل وجد، چیدم این حكایت
با راویان نجد، دیدم این روایت
این چامه را چون گازران از بط شنیدم
وین شعر را چون ماهیان از شط شنیدم
شط این نوا را در تب حیرت سروده است
وین نغمه را در بستر هجرت سروده است...
یوسفعلی میرشكاك
گر حسن را زهر خواهی داد ای فرزند هند
گاه شد چون صاحب تیغ دو پیكر مرده است
زینبی كو تا بگرید زار بر نعش حسین
یا حسین آیا كسی جز تو مكرر مرده است
آفتاب دین احمد جانشین بو تراب
بر سر حق سدر سبز سایه گستر مرده است
كهف كامل آخرین فرزند صدق مصطفی
شهپر جبریل اسماعیل هاجر مرده است
سپیده كاشانی
جان ماازقفس تنگ برون آوردند
صدمصلا همه گلهای جنون آوردند
آسمان خیره برآن شور قیامت كه ز راه
عاشقان پیكرفریادقرون آوردند
تاكه آن سروروتن سایه زگلشن برچید
اشك رابدرقه ى صبر وسكون آوردند
سرو آزاده كه سرحلقه و مستان بودی
ازچه بالای تو امروز نگون آوردند
قیصر امینپور
لبخند تو خلاصه خوبی هاست
لختی بخند خنده گل زیباست
پیشانیات تنفس یك صبح است
صبحی كه انتهای شب یلداست
در چشمت از حضور كبوترها
هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست
رنگین كمان عشق اهورایی
از پشت شیشه دل تو پیداست
فریاد تو تلاطم یك توفان
آرامشت تلاوت یك دریاست
با ما بدون فاصله صحبت كن
ای آنكه ارتفاع تو دور از ماست