«مراقبت کامل میکنم» یک فیلم کامل سینمایی است؛ فیلمی که بعضیها آن را با آثار هیچکاک مقایسه میکنند
خلق حس تنفر در دل تماشاچی
این روزها تعداد فیلمهایی که داستانشان را به زبان کمدی سیاه تعریف میکنند رو به افزایش است. جالب اینکه این کمدیهای سیاه معمولا در فضایی جنایتکارانه رخ میدهند و چنین به نظر میرسد که با بهرهگیری از شخصیتهای جنایتکار در راس ماجراها، میتوان اثری دلچسبتر، دیدنیتر و جذابتر خلق کرد. زمانی که صحبت از این نوع فیلم میشود، بلافاصله نامهایی چون برادران کوئن و گای ریچی به ذهن میآید. این دو با تولید کارهایی درخشان در گونه کمدی سیاه جنایتکارانه، فصل تازهای را در بین گونههای سینمایی باز کردهاند. «مراقبت کامل میکنم» محصول جدید شبکه نتفلیکس، ادامهدهنده راهی است که ریچی و کوئنها آغازگرش بودند و نام جی بلیکسن را بهعنوان کارگردان بر خود دارد. توانایی این فیلمساز جوان در خلق یک فیلم نوآر دلهرهآور که داستانش را با لحنی کمدی و گزنده تعریف میکند، حکایت از ورود چهرهای مستعد در جمع هنرمندان قدیمی گونه کمدی سیاه میکند. نکته جالبتر درباره «مراقبت کامل میکنم»، حضور یک شخصیت زن بهعنوان یک آدم خلافکار و گوشبر در راس ماجراهای فیلم است. اگر تا قبل از این دنیای دلهرهآور و جنایتکارانه کمدیهای سیاه دنیایی بهشدت مردانه بود و زنان اجازه و امکان حضور در این دنیای پرخطر و شریرانه را نداشتند، حالا بلیکسن عکس آن را ثابت میکند و نشان میدهد که زنان هم میتوانند توانایی انجام چنین کارهای خلاف بزرگ و جامعهستیزی را داشته باشند!
کار فیلمبرداری فیلم جولای 2019 در ماساچوست انجام شد و اولین نمایش بینالمللیاش را سپتامبر2020 در جشنواره تورنتو داشت. مدیران شبکه نتفلیکس گفتهاند «مراقبت کامل میکنم» یکی از پربازدیدترین محصولات پلتفرم اینترنتیشان بوده و 56 میلیون بیننده به تماشای آن نشستهاند. منتقدان سینمایی که بهشدت این کمدی سیاه را پسندیدهاند، نقدهای مثبت فراوانی برایش نوشته و در آنها به تحسین کارگردانی، فیلمنامه (که توسط خود بلیکسن نوشته شده) و بازیهای بازیگران (بهویژه پایک، که برای این نقش موفق به دریافت جایزه بهترین بازیگر زن مراسم گلدنگلوب در بخش بهترین بازیگر کمدی و موزیکال شد) پرداختند.
اوئن گیلبرمن منتقد ورایتی، بلیکسن و کارش را با هنرمند کلاسیکی چون آلفرد هیچکاک مقایسه کرده و مینویسد: «کارگردان فیلم، تلاشی برای ترساندن تماشاچیاش ندارد و داستان را به گونهای جلو میبرد که در خونسردی تمام، بیننده از آنچه روی پرده اتفاق میافتد وحشتزده میشود و بر خود میلرزد. این نوع خلق کردن ترس همان کاری است که هیچکاک در فیلمهایش انجام میداد و باعث تعلیق در دل تماشاچی میشد.»
در حقیقت، تلاش فیلمساز برای درگیر کردن دو آدمی که خلافکار و منفور جامعه هستند، ریسکی خطرناک است. طبیعی است که تماشاچی با هیچیک از دو شخصیت فیلم (پایک که از خون ثروتمندان پیر ارتزاق میکند و این را حق خودش میداند و دینکلاگ که رهبر یک مافیای روسی است و به شکلی گذرا کارگردان شغل او را که خرید و فروش دختران، معرفی میکند) همذاتپنداری نمیکند و مایل است هر دوی آنها بهسزای اعمال خلاف قانون و غیرانسانیشان برسند. برای همین است که وقتی مارلا گریسون موفق به نجات جان خودش از چنگ دینکلاگ میشود و بعد میتواند او را به دام بیندازد و باعث نابودیاش شود، خوشحال نشده و بهشدت ناراحت میشود.
برای فیلمی از این دست که شخصیتهای محوریاش افرادی غیرقابل توجیه و غیرقابل باور هستند، پایانبندی آن بسیار مهم و حیاتی است. تماشاچی میخواهد بداند بالاخره کارگردان چه سرنوشتی را برای آنان رقم میزند. در این رابطه، بلیکسن موش و گربهبازی بسیار جذابی با تماشاچی کرده و به نوعی او را فریب میدهد. در فصل پایانی، دو شخصیت منفور داستان با هم به توافق رسیده و تصمیم میگیرند طی یک همکاری مشترک، کسب و کار محدود مارلا گریسون را گسترش داده و حتی بینالمللی کرده و از این طریق، صدها میلیون دلار به جیب بزنند. چنین پایانبندیای که نهتنها به مجازات متخلفان پرداخته بلکه رشد کردن و چاق و چله شدنشان را به نمایش میگذارد، بهشدت کفر بیننده را درمیآورد. اما بلیکسن در 40 ثانیه پایانی فیلم، برگ برندهاش را رو میکند و با غافلگیر کردن ناگهانی و شوکآور تماشاچی، نشان میدهد فیلمسازی هوشمند و تواناست و بهخوبی فوت و فن و کلکهای فیلمنامهنویسی را میداند!