آن خندهها یادش بخیر
علیرضا رأفتی روزنامهنگار
اگر خاطرتان باشد قدیمترها میوههای تابستانه روی طبقهای میوهفروشیها قهقهه میزدند. چند ده تایی و بعضیشان چندصدتایی جمع میشدند یکجا و از دور که نگاهشان میکردی، میشد صدای همهمه و خندهشان را شنید. مثل حالا نبود که دانهدانه بچپند توی یک لف کاغذی و ارتباطشان را با دنیای خارج قطع کنند و حس کنند حالا که قیمتشان شانه به شانه طلای آن روزها میزند، دیگر شأنشان نیست که با هرکس و ناکسی بجوشند. مثل حالا نبود که میوههای تابستانه تازه اگر بخواهند خیلی اجتماعی باشند و خیلی با هم بجوشند، سهچهارتایی کز میکنند گوشه یک ظرف شکیل و یک سلفون میکشند روی خودشان و دنیا را از پشت سلفون نگاه میکنند. مثل ماشینهای شاسی بلندی که در گرمای تیرماه کولر را تا آخر زیاده کرده و شیشهها را دادهاند بالا و صدای خندهشان را از صدای خنده ماشین کناریشان جدا کردهاند. قدیمترها که بیشتر ماشینها کولر نداشتند همه شیشهها پایین بود و پشت چراغ قرمز مردم با همدیگر میخندیدند و با همدیگر از یک پارچ عرقکرده خاکشیر خنک حرف میزدند.
میوهها برای اینکه بخندند و با هم بجوشند بهجز آب و خاک و مواد آلی به چیزهای دیگری هم نیاز دارند. کود و خاک و آب را که همه گیاهان میخورند، اگر آب خوردن باعث جوشیدن و خونگرمی میشد که ماهیها اجتماعیترین موجودات روی زمین بودند. همهچیز برمیگردد به یکسری مواد دیگر که قاطی آب درختهای میوه تابستانه میشد و به ریشههایشان میرسید.
قدیمترها که سیستم آبیاری قطرهای نبود و دهها روش مدرن کشاورزی اختراع نشده بود که از هدررفت آب جلوگیری کند و آب را فقط به مقدار نیاز درخت پای ریشه آن بریزد، کانالهای عریضی بین باغها میرفتند و میآمدند و آب زلال چاه را جابهجا میکردند و باغدارها به نوبت، ساعت آبیاری داشتند. اما بچهها در تابستان هیچ ساعت و سئانسی برای خودشان قائل نبودند. همیشه گوشه و کنار این کانالها در گرمای سر ظهر تابستان بچههایی بودند که آبتنی میکردند و خندههایشان را قاطی آب کانال میفرستادند به جان ریشه درختهایی که میوههایشان چند روز بعد روی طبقهای میوهفروشی قهقهه میزدند.
میوهها برای اینکه بخندند و با هم بجوشند بهجز آب و خاک و مواد آلی به چیزهای دیگری هم نیاز دارند. کود و خاک و آب را که همه گیاهان میخورند، اگر آب خوردن باعث جوشیدن و خونگرمی میشد که ماهیها اجتماعیترین موجودات روی زمین بودند. همهچیز برمیگردد به یکسری مواد دیگر که قاطی آب درختهای میوه تابستانه میشد و به ریشههایشان میرسید.
قدیمترها که سیستم آبیاری قطرهای نبود و دهها روش مدرن کشاورزی اختراع نشده بود که از هدررفت آب جلوگیری کند و آب را فقط به مقدار نیاز درخت پای ریشه آن بریزد، کانالهای عریضی بین باغها میرفتند و میآمدند و آب زلال چاه را جابهجا میکردند و باغدارها به نوبت، ساعت آبیاری داشتند. اما بچهها در تابستان هیچ ساعت و سئانسی برای خودشان قائل نبودند. همیشه گوشه و کنار این کانالها در گرمای سر ظهر تابستان بچههایی بودند که آبتنی میکردند و خندههایشان را قاطی آب کانال میفرستادند به جان ریشه درختهایی که میوههایشان چند روز بعد روی طبقهای میوهفروشی قهقهه میزدند.