چه کسی  گردن می‌گیرد؟

چه کسی گردن می‌گیرد؟

علیرضا رأفتی روزنامه‌نگار

 هیچ‌وقت نتوانسته‌ام به مهاجرت فکر کنم. شاید برای همین هم باشد که با مهاجران زودتر و راحت‌تر می‌جوشم. آدم‌ها همیشه یک‌جور بیماری دارند که وادارشان می‌کند به چیزی که می‌ترسند ناخنک بزنند. مثل نزدیک شدن به قفس شیرهای باغ‌وحش. مثل پریدن از بانجی‌جامپینگ ... یا مثل هر تماس دیگری که انسان با ترس‌هایش برقرار می‌کند. من هم همیشه دوست دارم پای درددل مهاجرانی که کشور و شهرم را مقصد مهاجرت‌شان کرده‌اند دمخور شوم و قصه‌شان را بشنوم. کشور و شهری که خیلی از دوستان و هم‌نفس‌هایم از آن رخت و چمدان بسته‌اند و برای همیشه به شهر و دیار دیگری
در آن‌ سر دنیا مهاجرت کرده‌اند. شاید
به  همین علت باشد که از مهاجرت می‌ترسم. به دلیل این‌که مهاجرت چهره خشن بی‌رحمی دارد که دوستان و هم‌نفس‌ها را از آدم می‌گیرد.
یک گزارش خبری دو سه روزی است در فضای خبری دنیا سر و صدا کرده از مهاجران بی‌خانمانی که شب را در چادرهایشان جلوی شهرداری پاریس صبح کرده‌اند. این مهاجران در اعتراض به وضعیت‌ و بی‌خانمانی‌شان در پاریس، چادرشان را برده‌اند جلوی شهرداری و ۲۵۰ چادر را آنجا علم کرده‌اند که همه دنیا ببینند. بیشتر این مهاجران از شمال آفریقا بوده‌اند.
با خودم فکر می‌کنم آیا شهرداری پاریس مقصر کیفیت پایین زندگی در شمال آفریقاست که مهاجران را مجبور به ترک وطن کرده است؟ کسی در سرم می‌گوید بله! همه حکومت‌هایی که تا همین چند دهه پیش به آفریقا دست‌اندازی می‌کردند حالا مسؤول مردمی هستند که به دلیل تجاوز آنها به این روز افتاده‌اند. کسی دیگر در سرم می‌گوید مگر نه‌آن‌که هر جامعه‌ای مسؤول حال و آینده خودش است؟