سرمایه و سرمایش

تا حالا اختلاف طبقاتی را از منظر سرمایش خانه نگاه کرده‌اید؟

سرمایه و سرمایش

آتش (احتمالا نخستین اکتشاف بشر هوشمند) هر نوع اختلاف طبقاتی را از بین می‌برد. گرم شدن آدم‌ها چندان به وضعیت اقتصادی‌شان ربطی ندارد. همین که بتوانی آتشی به‌پا کنی کافی است. سری بزنیم به «جنگ و صلح» نوشته لئو تولستوی که یک رمان با موقعیت‌های طبقاتی در توصیف دوره تزار است.
 اتاق‌ها در جنگ و صلح که طبقات اجتماعی براساس دارایی‌ از هم سوا شده‌اند «گرم» می‌ماندند. «افراد واحد چهار هزار نفری» با آن که گرسنه بودند «آتش افروختند» تا «خود را گرم کنند.» (جلد اول، بخش دوم، فصل چهارده، ترجمه سروش حبیبی) در عین حال، اتاق رستوف و دیگر فرماندهان روس هم چنان گرم می‌شد که گاهی می‌توانستند یک لا پیراهن بنشینند، هر دو هم نوعا یک‌جور گرم می‌شدند. هنوز هم در نظام کاستی نیروهای مسلح، اتاق فرمانده پادگان و اتاقک نگهبان برجک یک‌جور گرم می‌شود. گرم کردن نیاز به تکنولوژی پیچیده‌ای ندارد.
 گاز می‌سوزد و گرما تولید می‌شود. مکانیسم گستراندن گرما پیچیده‌تر از تولید خود گرماست! شوفاژ شگفت‌انگیزتر و شومینه زیباتر از موتورخانه است، نیست؟ هیچ چیز سادگی گرما را به اندازه قانون دوم ترمودینامیک نمی‌تواند توضیح بدهد: نمی‌توان موتوری ساخت که گرما را از دمای سرد دریافت کند.
 گرما به‌طور خودبه‌خود از محیط سرد به محیط گرم منتقل نمی‌شود. گویی گرم کردن و گرما با طبیعت و زندگی طبیعی موافق بوده است. حتی اگر درصد بسیار کمی از آدم‌ها توی همین تهران نتوانند خودشان را گرم کنند جای نگرانی نیست، شهرداری گرم‌شان می‌کند.
مشکل اینجاست که بشر می‌خواهد هوای گرم را سرد کند. «اختلاف» اینجا پدید می‌آید. خانه پدری ما کنار دریای مازندران بود. آن‌قدر به دریا نزدیک بودیم که در تابستان لحاف خدا را روی سرمان حس می‌کردیم. ما آن‌قدرها دارا نبودیم که کولر گازی بخریم و تازه زمان بچگی ما کولر گازی فراوان هم نبود. وقتی دیگر کار بیخ پیدا می‌کرد، پنجره‌های پشت و جلوی اتاق را باز می‌کردم.
پنکه کوتاه‌قد را می‌زدم به برق. درست جوری جلویش طاق‌باز می‌شدم و پنکه مثل هُبَل جلویم می‌ایستاد. بعد هم شاسی سفید پشت گردن پنکه را فشار می‌دادم سمت پایین. پنکه دور می‌چرخید تا دیوار و صندوقچه کنار دستم را هم خنک کند.
گاهی هم سرش را بالاتر می‌بردم تا مستقیم باد پوچش را به صورتم نکوبد. بله، پوچ. پنکه به‌شدت پوچ است، چون اگر چند ثانیه‌ای خاموش شود لحاف خدا برمی‌گردد. پنکه سطحی‌ترین ابزار تکنولوژیکی است که دیده‌ام.
 همه این صحنه‌ها مال طبقه ما بود. ما این اندازه دارا بودیم. به دقت نام اقوامی را که زودتر از باقی کولر گازی خریده بودند در ذهن دارم. همه درآمدشان از ما بیشتر بود.
هنوز هم تفاوت در استفاده از کولر گازی و آبی توی همین تهران معنادار است. اتاق مدیران کولر گازی پُرقدرت دارد. بالاشهری‌ها بیشتر اسپلیت نصب می‌کنند... موضوع فقط قیمت دستگاه نیست. اگر این‌طور بود آدم فرض می‌کرد یک‌دست مبل شیک خریده است، موضوع بهای برق مصرفی است که جرات استفاده از کولر گازی را از دهک‌های
 پایین می‌گیرد.
موضوع فقط درآمد نیست. تفاوت تکنولوژیک پنکه با کولر گازی قابل قیاس نیست. تکنولوژی پنکه یک فناوری چند هزار ساله است... فیلم‌هایی را دیده‌اید که غلامان و کنیزان با برگ‌های پهن‌پیکر پادشاهان را
 باد می‌زنند.
حالا یک موتور کوچک و ساده وظیفه همان بنده‌های خدا را به‌عهده گرفته است. اما کولر گازی چند فناوری را در پس‌زمینه‌اش دارد و بدون پیشرفت در مکانیک سیالات و مهندسی برق کولر گازی هم در کار نبود.
سرمایش یک موضوع سیاسی است.
مخالفان رئیس‌جمهور مستقر می‌گویند او تحمل گرما را ندارد و همیشه دمای اتاقش باید کمتر از ۲۰ درجه سلسیوس باشد... مطایبه وقتی جدی می‌شود که رئیس‌جمهور تازه کشور میزبان وزیر نفت دولت روحانی است و کولر را نمی‌زند و پنجره‌ها را باز می‌کند، این نمونه دیگری از ارتباط بین سرمایه و سرمایش است.
می‌گویند اگر مردمی باشی کولر را خاموش می‌کنی... قدیم‌ترها حاکمان اقامتگاه زمستانی و تابستانی داشتند. زمستان‌ها به کاخ گلستان می‌آمدند و تابستان‌ها در صاحب‌قرانیه اطراق می‌کردند.
دردسرهای سردشدن یکی دو تا نیست. می‌گویند کولرهای آبی را خاموش کنید چون روزانه تا 400 لیتر آب توی کولر آبی هدر می‌شود. چه کنیم؟ توان کولر گازی حدودا ۲۰۰۰ وات است.
 پس باید بیشتر برق تولید کنیم و اگر بخواهیم بیشتر برق تولید کنیم باید بیشتر آب مصرف کنیم... گره کور است.
اما پدربزرگم و احتمالا بسیار پدربزرگ‌ها آن‌قدرها برق مصرف نمی‌کردند. کولر روشن نمی‌کردند و برای مقابله با گرما به مشکل نمی‌خوردند. چون وقتی هوا گرم می‌شد به ییلاق می‌رفتند. سرانه درآمد ما بیشتر از آنان است ولی آنها همیشه موافق با طبیعت پیش می‌رفتند. گویی برای درآمد بیشتر با طبیعت گلاویز شده‌ایم. الان دربه‌در دنبال آخر هفته‌ای هستیم که برویم به ارتفاع و پایی سبک کنیم.
سرمایش یک چالش همیشگی است که هنوز حل نشده‌است. سایه هنوز اندک است و گرما بیشتر. این روزها بشر قدر هوای خنک را بیشتر می‌داند. گرما با عددهای خیره‌کننده‌اش حتی در نقاط نزدیک به قطب شمال به ما هشدار داد که زورش زیاد شده‌است و در واقع ما زورش را زیاد کرده‌ایم.
سرمایه محدود است و سرمایش دور، از هر دری به موضوع سرمایش (یعنی سرد کردن هوای گرم با زور دستگاه و مصنوعات) وارد می‌شویم خللی می‌بینیم. اشکال کجاست؟