درباره چهرههای شاخص و خبرساز ورزش ایران در سال 1400
پایان یک قرن افتخار
از جعفر سلماسی که برق اولین مدال تاریخ ورزش ایران در المپیک 1948 لندن روی سینه او نقش بست تا حسن یزدانی که با پیروزی مقابل تیلور آمریکایی، بغض میلیونها ایرانی را تبدیل به اشک شوق کرد، همه اش جا گرفت در یک قرن اشک و لبخند برای ورزش ایران. آنچه گذشت داستان یک صد سال ورزش ایران است که اپیزود مربوط به قرن چهاردهم آن، ساعت ۱۹ و ۳ دقیقه و ۲۶ ثانیه روز یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۰ تمام میشود تا از همان لحظه، قسمت جدیدی با عنوان ورزش ایران در قرن پانزدهم بلافاصله آغاز شود. آنچه در ادامه میآید درباره برخی چهرههای افتخارآفرین و البته خبرساز این ورزش در آخرین سال قرن است. سالی که برای فوتبالش با صعود زودهنگام به جام جهانی، با شکست ناپذیری در آن و با درخشش لژیونرهایش عالم گیر تر از همیشه بود. سالی با کسب اولین مدالهای المپیکمان در تیراندازی و کاراته. سالی با درخشش کشتیگیران مان در صحنه جهانی با کسب همزمان عنوان قهرمانی سنگین وزن کشتی آزاد و فرنگی برای اولین بار و البته کلی اتفاق ریز و درشت دیگر. پرونده سال 1400 ورزش را با مرور مهمترین اتفاقات آن میبندیم و آرزوی بهترینها داریم برای ورزش ایران در قرن جدید.
لحظاتی برای هر آدمی وجود دارد که زندگی به قبل و بعد از آن تقسیم میشود. برای دراگان اسکوچیچ این لحظه شاید لحظه، به دقیقه 90 بازی با لبنان برمیگردد. آنجا که سردار آزمون باخت را در آخرین دقایق با بلیت جامجهانی عوض کرد و مربی محترم تیمملی ایران از همان لحظه تبدیل به کسی شد که میتوانست از پشتوانه لازم و اقتدار لازم برای هدایت تیمملی ایران برخوردار شود. او پیش از این از نظر افکار عمومی یک سرمربی با علامت سوالها و علامت تعجبهای فراوان بود. دراگان اگر آن بازی را میباخت، با توجه به آن که قبل از مسابقه مهدی طارمی را به خاطر یک توییت از فهرست خود خط زده بود، آن قدر بهانه دست منتقدانش میداد که جاخالی دادن مقابل آنها کار آسانی نبود.
بعد از آن لحظه درست از جایی گل دوم ایران زده شد، روزگار برای این مرد کروات عوض شد. حالا او هم میتواند به این ببالد که یکی از کسانی است که تیمملی ایران را به جام جهانی رسانده است، لیستی که خیلی شلوغ نیست و کلا به
5 نفر ختم میشود؛ حشمت مهاجرانی، والدیر ویرا، برانکو ایوانکوویچ و کارلوس کیروش. دراگان اسکوچیچ حالا نفر پنجم است.
پیش از بازی با لبنان و آن برد دقیقه نودی خیلی هم برای کسی مهم نبود که او در چه شرایطی تیمملی ایران را تحویل گرفت. همه یادشان رفته بود که مارک ویلموتس آن چنان هنرمندانه خراب کرده بود که ناامید بودن گزینه نزدیکتر محسوب میشد اما دراگان توانست از آن وضعیت جهنمی یک صعود بسازد.
اما هنوز یک سوال در مورد دراگان اسکوچیچ تکرار میشود؟ آیا او برای نیمکت تیمملی ایران کافی است؟ این سوال باید سوال جانبی دیگر هم تکمیل میشود؛ این بازیکنان هستند که تیمملی را به موفقیت رساندند یا کادر فنی آن؟جواب این سوالهاست که میتواند آینده دراگان اسکوچیچ را مشخص کند. او بر سر یک دوراهی ایستاده است و میتواند سرنوشتی مشابه یکی از دو کرواتی داشته باشد که با تیمملی ایران فرصت سرمربیگری در جامجهانی داشتند. یک راه مسیر تومیسلاو ایویچ است که مسیری است که بنبست است و به جامجهانی نمیرسد. شاید جایی در مسیر برای دراگان هم پایان همکاری رقم بخورد، شاید.
مسیر دیگر اما مسیر برانکو ایوانکوویچ است. برانکو علی رغم همه تردیدها در جامجهانی سرمربی تیم ملی ایران بود. حالا سوالها را میتوان به این سوال تقلیل داد؛ دراگان برانکو میشود یا ایویچ؟ جواب هر چه باشد؛ دراگان اسکوچیچ برای فوتبال ایران کسی است که جواز حضور در جامجهانی را به دست آورد، یک مربی محترم و استاندارد، بسیار با شخصیت که همیشه نتایجی محترمانه کسب کرده اما کارنامهای دارد که از افتخار تهی است و صعود به جامجهانی میتواند یک شروع باشد برای کسی که در فوتبال ایران چهره شد و نامی برای خود دست و پا کرد؛ یک کروات آرام.
جهان به کام تاریخ سازها؛ مدال طلای یک پرستار
شاید بتوان المپیک 2020 توکیو را یکی از عجیبترین المپیکها برای کشورمان دانست. دوم مرداد ماه 1400 و اولین مدال طلای ایران در بازیهای المپیک توکیو. بزرگترین رویداد ورزشی دنیا یکباره چهرهای ناشناخته را به خود دید که کمتر کسی فکر میکرد مدال طلای ایران را به نام خودش ثبت کند. شاید با نام شناخته نشدهاش اصلا کسی از او انتظار مدال نداشت! نامش جواد فروغی بود؛ مردی 40ساله که در مسابقات قهرمانی 2019 آسیا، جواز صعود به این بازیها را به دست آورده است اما آنقدر بیسروصدا کارش را انجام داد که همچنان از نظرها پنهان ماند تا اینکه در دو مسابقه جام جهانی هند و کرواسی به دو مدال طلای ارزشمند رسید. باز هم اما مردم عامه از قدرت ذهن خلاق و هدفگیریهای ماهرانه فروغی خبر نداشتند و نامش آن چنان که باید، در اذهان نبود.
تیراندازی را کاملا اتفاقی در طبقه منفی دو بیمارستان بقیها... شروع کرد. 10 سال پیش بود که برای اولینبار تپانچه بادی را دستش دادند تا تفننی با آن تیر بزند، اما در همان تجربه اولش حدود 85 امتیاز را ثبت کرد؛ امتیازی طلایی که نمیدانست در آینده مسیر زندگیاش را تغییر میدهد. تشویقهایی که پشت سرش بود، باعث شد در کنار کار پرستاری، تیراندازی را هم به صورت حرفهای دنبال کند و دست تقدیر و زحماتش او را به جایی برساند که مدال طلای المپیک را به نام خودش سند شش دانگ بزند و تاریخسازی کند.
فروغی از همان ابتدا آنقدر تیرهایش را دقیق و حسابشده نشانه گرفت که شانس دیگر برای او معنایی نداشت. او رفته بود تا هر طور شده فقط سکوی قهرمانی این بازیها را به دست آورد. شلیکی که هیچکس انتظارش را نداشت یک تیرانداز ایرانی اینگونه فضای المپیک را داغ و پرهیجان کند و به غیر از آن یکی از احساسیترین و ملیترین اتفاقات المپیک را رقم بزند. فریادهای نجمه خدمتی برای کسب مدال طلای فروغی را به خاطر دارید؟ فروغی مدال گرفته بود و نجمه خدمتی و هانیه رستمیان به پهنای صورتشان اشک میریختند تا یکی از احساسیترین صحنههای المپیک خلق شود.
ارزش مدال طلای غیرمنتظره این تیرانداز 42ساله وقتی بیشتر میشود که همه بدانند کاروان ورزش ایران در تاریخ حضورش در بازیهای المپیک فقط در چهار رشته کشتی، وزنهبرداری، تکواندو و دوومیدانی روی سکو رفته و حالا پرستار نمونه، این طلسم را از میان برداشته است. این مدال طلا البته برای مسوولان ایرانی و به خصوص مسوولان تیراندازی پیام مهمی داشت و آن پیام این بود که تیراندازی ایران پتانسیلهایی دارد که در صورت توجه و کشف استعدادها بهترین نتایج را رقم میزنند. اگر فشنگ باشد.
مردی با یک زخم روی ابرو
ما از آقا تختی فقط چند فیلم دیدهایم و چندین قصه خواندهایم و اینگونه خبر از قهرمانیها و پهلوانیهایش داریم. ما سنمان به دیدن آقا تختی قد نمیدهد، دیدن کسی در شمایل او برایمان سخت است. کسی با همان معیارها که شنیدهایم، با همان اخلاق و پهلوانی که برایمان گفتهاند. همان روحیه جنگنده که عاشق کشورش بود و مردم برایش از هر مدالی بیشتر اهمیت داشتند. ما سنمان به دیدن قهرمانی با این شمایل در ورزش قد نمیدهد. کمتر کسی برایمان این گونه بوده است و آن چنان ما را از خودش و خودش را از ما میدانسته. به ما حق بدهید اشبهالناس به آقا تختی را خیلی دوست داشته باشیم. مردی که روی ابرویش یک زخم دارد.
توی پس کوچههای گوشمان هنوز صدای فریاهایش میآید. میگفت:شرمنده مردم شدم و میدوید تا رو به روی دوربینها قرار نگیرد، مبادا چشمش به چشم مردم بیفتد و خجالت بکشد! مردمی که هیچ انتظاری از او ندارند اما او برایشان میجنگد. بدون اسلحه، بدون سپر و سلاح، بدون کلاهخود و اسب زین شده، روی تشک کشتی. مقابل غولی به نام دیوید تیلور. تیلور رجز میخواند و او آرام روی تشک میرود تا کشتی بگیرد. همه منتظر تقابل او و تیلور هستند. فردای روز طلا گرفتن محمدرضا گرایی؛ 14 مرداد حوالی ساعت سه عصر. کسی دل توی دلش نیست. تایم نخست این مبارزه با نتیجه یک بر صفر به سود یزدانی به پایان میرسد. صدای فریاد شادی خودمان و یک ایران. چند دقیقه بعد اما یک زیرگیری از تیلور، در 17 ثانیه مانده به پایان مسابقه، همه چیز را عوض میکند. مدال طلا تبدیل به نقره شد. فریاد شادی ما دوام نیاورد، بغض شد. آقای تیلور ما شما را دوست نداریم. ما اصلا شما را دوست نداریم.
مهر ماه 1400 است. تیلور مینویسد: «فردا برای یک طلای دیگر آماده میشوم.شب بخیر!» حسن یزدانی به مردم قول داده شکستش در المپیک را جبران کند. نوشته بود: «ببخشید، من در المپیک شرمنده شما شدم.» مسابقات قهرمانی جهان در نروژ، فینال وزن ۸۶ کیلوگرم، یزدانی وارد تشک میشود، با دوبنده آبیاش. تایم نخست 2بر صفر به نفع او تمام میشود. در شروع تایم دوم یزدانی با همان شیوه همیشگی خود تیلور را در خاک نشاند و ۴ بر صفر جلو میافتد، حساب کار ۴ بر ۲ میشود، تیلور باردیگر هم در خاک مینشیند تا این مبارزه با نتیجه قاطع ۶ بر ۲ به سود یزدانی به پایان برسد. دوبنده آبی فریاد میزند، رگهای پیشانی از شادی بیرون زده، پژمان درستکار او را از زمین بلند میکند. شادی خودش را به ما نشان داد، دوام آورد، عمیق شد. شب بخیر آقای تیلور!
حسن یزدانی به قولش عمل کرد. آمد و روی شانه مردم تا خانهاش بدرقه شد. مردم او را از خودشان میدانند، او جایی در اعماق قلب مردم دارد. پیشانی تیلور را پس از بردنش میبوسد، برای مردم روی دو زانویش مینشیند، به قول عمل کردن را بلد است و مردم همیشه در میان سختیهایشان، تلخیهایشان، جایی برای خوشحال شدن دارند که فقط حسن یزدانی باید آن را رقم بزند. مردی که جای یک زخم روی ابرویش دارد. ما شما را دوست داریم آقای یزدانی، ما شما را خیلی دوست داریم.
دانیال شهبخش: پرواز در بلگراد
چه خیالبافیها که نکرده! ژیمناست میشود. پرواز میکند. اولین رؤیایی که به عشق آن سروتهِ مدرسه و مکانیکی را هم میآورد و تا باشگاه رکاب میزند. اما دریغ! هر وقت که او میرسد، سئانس ژیمناستیک نونهالان تمام شده. بزرگترها راهش نمیدهند و هر بار، بالهای پروازش را میچینند.
بوکس تنها امکانِ سبکوزن پُر جنبوجوش میشود. درس میخواند. کار میکند و از مشت خوردن اِبایی ندارد. آنقدر که مشتزنی را یاد میگیرد. آرزو دارد قهرمان کشور بشود. بچههای باشگاه کتونیهای قشنگی دارند. حالا کتونیهای خوب را میشناسد. کافیست به صدای راه رفتن ورزشکارها گوش کنید. انگار یک جیرجیرک کف کفش بعضیهاست که میگوید چه کسی اصل پا کرده. عاشق این جیرجیر شده. خیلی دلش میخواهد، این صدا را زیر پاهای خودش بشنود اما همیشه چیزهایی هست که جفت و جور نمیشوند. اجارهنشینی و زندگی به دوشی در زاهدان، از این خانه به آن خانه. دستهای خالی. گاهی به یاد چهرههای خسته پدر و مادر میخواهد بیخیال باشگاه شود اما آقا نوهتانی جمع و جورش میکند. نمیگذارد. شده بابای بوکساش. او را جَلدِ ورزش میکند. و او باز کفشهای ساکت خودش را میپوشد و به پرواز فکر میکند.
سیزده ساله است و کار هر روزش شده گریههای پنهانی. از خانه بیرون میزند. میرود جای دوری و در خلوت خودش اشک میریزد. بچههای تیم ملی نوجوانان اعزام در پیش دارند و دوباره او را راه نمیدهند. هیچکس درک نمیکند که او چابک است و میتواند. هر وقت یادش میافتد، اشکها سرازیر میشوند. آنها نمیدانند که او باید برود. گفتهاند که باید بزرگتر شود! عاقبت تیم پرواز میکند. او یک بار دیگر از پرواز و رؤیاهایش جا میماند.
پنج، شش سال گذشته. او جوان است. یک جور رقص پای قشنگی هم یاد گرفته. سبک خودش را دارد. و آن کفشها. همان اولین باری که در سالن شروع کرد به دویدن، آن صدای جیرجیر توی گوشهاش پیچید دیگر اصل و تقلبی خیلی مهم نبود. پی قهرمانها بود.
از قهرمانی کشور و نایب قهرمانی آسیا عبور کرده بود و مدام خواب خودش را وسط رینگ المپیک میدید، آنقدر که سهمیه توکیو را گرفت. آنجا مراکشی را شکست داد. با مصدومیتِ اولین مبارزه، رفت به مصاف کوبایی باتجربه و قهرمان جهان. زخماش سر باز کرد. او را از رینگ بیرون کشاندند اما در ٢٢ سالگی با اولین حضورش در جمع ١۶ بوکسور برتر المپیک ایستاد.
المپیک ٢٠٢0 تمام میشود. او میماند و تصویر نیمهتمام خودش روی سکوها. دوباره بلند میشود، همه حسرتها را جمع میکند در مشتهایش. دنباله بلند رؤیاهایش را میگیرد و پرواز میکند تا صربستان. مشت میزند، عرق میریزد. ناداوری میبیند. میشود آخرین بازمانده کشور در رینگ بلگراد.
ثانیههای آخر، دوباره آن زخم آشیل روی پیشانی سر باز میکند، اما این بار فرق دارد. سه راند تمام میشود. از زخم و رنج گذشته. اشک و خون را مزه کرده. نام پیروز دانیال شهبخش را میشنود. بغض بزرگ توکیو اشک شوق میشود در چشمان او، سیستانوبلوچستان و همه.
ایران برای اولین بار در تاریخ، روی سکوی مسابقات قهرمانی جهان بوکس میایستد و او بالاخره پرواز میکند، با آن نشان برنز در بلگراد، چیزی شبیه قصه برادران رایت.
محمدرضا گرایی؛ مرد یخی ایران
آرام، صبور، بیادعا، خونسرد ولی آتش زیر خاکستر. محمدرضا گرایی ققنوس است. آرام و بیصدا میجنگد و کسی از درونش خبر ندارد که چه آتشی در دل دارد. کشتیهایش در المپیک شاهد حرفهای من! ما از تلویزیون بازیها را دیدیم و بارها و بارها خود را به در و دیوار کوبیدیم، او روی تشک کشتی میجنگید و کاری میکرد که لحظه آخر آرام بگیریم، در نهایت هم پرچم را گرفت و با آن دور افتخار زد. صدای او از توکیو و صدای ما از ایران یکی بود. به همین دلیل هم اتحادیه جهانی کشتی با تمجید از عملکرد فوقالعاده او در سال ۲۰۲۱ و کسب مدالهای طلای المپیک و جهان، عملکرد وی را خارقالعاده و دور از انتظار دانست، چرا که او پیش از سال ۲۰۲۱ در مسابقات جهانی و المپیک عنوانی نداشت. همچنین خونسردی منحصر به فردگرایی در طول این رقابتهای حساس باعث شد، اتحادیه جهانی کشتی لقب مرد یخی(Iceman) را برای این کشتیگیر ۲۵ ساله ایرانی به کار ببرد.
13 مرداد است و روز فینال بازی محمدرضا گرایی از ایران و نصیباف از اوکراین. نماینده وزن ۶۷ کیلوگرم ایران با نتیجه قاطع ۹ بر ۱ به برتری میرسد و مدال با ارزش طلای المپیک را از آن خود میکند. این دومین مدال طلا و سومین مدال کاروان ایران در توکیو است. گرایی در دور مقدماتی این وزن در مبارزه نخست مقابل جولیان هورتا از کلمبیا ۸ بر صفر پیروز شد و در دومین مبارزه نیز در یک مصاف سخت و دشوار برابر فرانک استابلر دارنده ۳ طلای جهان از آلمان ۵ بر ۵ پیروز شد و به نیمهنهایی راه یافت. او در نیمهنهایی برابر راماز زویدزه دارنده مدالهای طلای جوانان جهان و نقره زیر ۲۳سال جهان از گرجستان روی تشک رفت و در پایان با نتیجه ۶ بر یک به برتری رسید و راهی فینال شد تا دومین طلایی کاروان ایران باشد.
دارنده مدال طلای المپیک توکیو، مدال طلای مسابقات جهان در نروژ، بهترین کشتیگیر سال و... این تنها بخشی از افتخارات پسر صبور ایران در سال گذشته میلادی است. قهرمانی مسابقات زیر ۲۳ سال جهان و مدال برنز بازیهای آسیایی ۲۰۱۸، مدال برنز مسابقات دانشجویان جهان، قهرمانی آسیا 2019 و... دیگر عنوانهای محمدرضا گرایی است. آسیا اما برای او کوچک است، او باید قهرمان جهان و المپیک میشد تا شاید بخشی از آتش درونش آرام بگیرد و مدالی که شایسته است بر سینهاش آویخته شود. با این اما حضور در خانوادهای کشتی دوست برای حضور او در این عرصه بسیار به او کمک کرد.
کشتی فرنگی ایران در المپیک ۲۰۱۲ لندن توسط حمید سوریان، امید نوروزی و قاسم رضایی به ۳ مدال طلا رسید و محمدرضا گرایی پس از ۹ سال موفق شد کشتی فرنگی ایران را صاحب چهارمین مدال طلای المپیک کند. روزهای خوبتری در انتظار آن همه آرامش چهره محمدرضا گرایی است. روزهایی خوبتری که ایران قرار است منتظرش باشد و حالا حالا گراییهایی دارد که برایش بجنگند و روزهای خوب بیاورند. ما هنوز چشم انتظار شادی شماییم.
دلیر تنگستان
اگر نام علی دایی با پوشکاش افسانهای برای شکستن رکوردش گره خورده بود و همیشه نام دایی کنار پوشکاش میآمد، نام مهدی طارمی هم با نام بازیکن افسانهای مجارها یک شکل دیگر هم مسیر شده است. طارمی اما فعلا کاری به رکورد ندارد و هر سال گلی میزند که بدسلیقگی است اگر در لیست نهایی جایزه پوشکاش نباشد. ستاره تیم ملی ایران سال قبل آن برگردان ناب را وارد دروازه چلسی کرد و امسال هم یک گل به ژیل ویسنته زد که همه را مبهوت کرد. بروید جستوجو کنید و یک بار دیگر گل را ببینید و لذتش را ببرید. فاصلهای که مهدی برای زدن آن گل انتخاب کرد شاید به شکلی استعاری به اندازه فاصلهای باشد که خودش در این چند سال اخیر طی کرده، او همان بازیکنی است که وقتی در شب خاص اردوغان، تانکها را وسط استانبول دید، تصمیم گرفت به ایران برگردد و زیر قراردادش بزند. مهدی محروم شد، خانهنشین شد، محبوبیتش به حداقل رسید اما او برگشت. خوب هم برگشت، خوب یعنی چه ؟ بینظیر برگشت حالا از آن شب کودتا تا به امروز مهدی یک مجموعه گل دارد که همه فوتبالیستهای جهان در فهرست کتاب آرزوهایشان خط نخورده دارند.
اما همه آن چه برای مهدی طارمی رخ داد در گل هایش رخ نداده است. یک بار دیگر به گل مقابل ژیل ویسنته باز گردیم. آن گل یک شوت وحشتناک نبود بلکه آن چیزی که آن گل را یکتا میکرد، ظرافتی بود که مهدی برای زدن آن به کار برد. او دروازهبان را دید و از آن فاصله دور توپ را وارد دروازه حریف کرد. این نوع گل زدنها تنها از بازیکنان بسیار نخبه برمی آید که به اوج پختگی رسیده باشند. مهدی طارمی این روزها در اوج پختگی است. این را میتوان از این فهمید که مدت هاست هر چه خبر از او میشنویم در دایره فوتبال است. حتی بزرگترین جنجال سالش هم کاملا فوتبالی بود. طارمی آنجا میخواست به سرمربی تیم ملی یا هر کس دیگری که فکر میکند، فوتبال ایران نمیتواند در سطح جهانی موفق شود بگوید که نه ما بازیکنانی هستیم که میتوانیم در بالاترین سطح فوتبال جهان بدرخشیم، فارغ از زاویهای که به این مساله نگاه میکنیم، نمیتوان آن را خارج از اختلاف نظر در زمینه فوتبال ارزیابی کرد.
مهدی طارمی همین حالا هم در میان بهترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران جای دارد. همین حالا هم اگر فیلم خلاصه گلهایش را به هر کسی نشان دهد، عاشق سبک بازیاش میشود. اما نه ! کار او تمام نشده است، او ماهیگیر بزرگترین اقیانوسهاست، بچههای بوشهر با دریا و قایق غریبه نیستند و توفان آرزوهایشان را متوقف نمیکند. برای مهدی تازه اول کار است. شوق برانگیز است که بدانیم سال بعد در همین روزها درباره اش چه خواهیم نوشت.چه پیراهنی بر تن کرده است، به چه تیمی چه گل خفنی زده است و هزار رویای دست یافتنی دیگر.او اکنون سمبل فوتبال ایران است؛ یک دلیر از حوالی تنگستان.
تاریخسازی سجاد با عجیبترین مدال تاریخ المپیک
ماجرا عجیبتر از آن چیزی است که فکر میکنید. آنقدر عجیب تا دست تقدیر مدال طلا را بارها و بارها بگرداند و در نهایت بر روی گردن کسی بنشاند که باید! اگر از مخاطبان جدی ورزش باشید میدانید که رشته کاراته برای نخستین بار به دلیل درخواست ژاپن در بازیهای المپیک حضور رسمی داشت و بهترین کاراته کاهای کشورهای مختلف با حضور در این رویداد بزرگ خود را محک زدند، نکته جالب اما این است که کمیته اجرایی المپیک پاریس حاضر نشد این رشته برای دومین مرتبه در المپیک ۲۰۲۴ حاضر شود و این احتمالا یعنی پایان کاراته در المپیک.
خیلیها او را به رک گوییاش میشناسند و خیلیها با مدالهای رنگارنگش در جهان. مدالهایی البته به غیر از مدال عجیب و غریب و تاریخاش در المپیک.16مرداد 1400، کرواسی، کانادا، ایالات متحده آمریکا و عربستان چهار کشوری بودند که با قرار گرفتن در برابر سجاد گنجزاده، پسر ایرانی المپیک توکیو یک به یک از گردونه خارج شدند تا عجیبترین مدال طلای تاریخ بر گردن سجاد بیفتد. اما چرا عجیب؟ عجیب چون اگر کمی فکر کنید شما هم لحظه به لحظه آن روز را یادتان هست. دیدار فینال سجاد برابر طارق حمدی از عربستان است و ساعت حوالی چهار عصر. هیچکس گمان نمیکرد ایران بتواند در المیپک توکیو در رشته کاراته طلایی شود و آخرین ایرانی حاضر در مسابقات این چنین بدرخشد.
در حالی که سجاد پس از یک دقیقه با نتیجه ۴ بر یک عقب بود با ضربه محکم حریف عربستانی به روی تاتامی افتاد و با برانکارد از تاتامی خارج شد. پس از این اتفاق ۵ داور میدان وارد شور شدند و در نهایت کاراتهکای عربستانی را به دلیل وارد ضربه محکم به گنجزاده دیسکالیفه اعلام کردند تا مدال طلا بر گردن سجاد گنجزاده آویخته شود. سجاد مدال گرفته بود اما دل ایرانیها برای او و حالش میتپید. برای وقتی که او روی برانکارد از تاتامی خارج شد و دویدنهای عکاسان و خبرنگاران تا بدانند چه اتفاقی افتاده است. چند دقیقه بعد سجاد با حالی بهتر روی سکو ایستاد و پرچم ایران به اهتزاز درآمد تا مردم نفسی آسوده بکشند که قهرمان حالش خوب است.
سجاد گنجزاده اما اوایل اسفند حاشیهای برای خودش دست و پا کرد که خیلی از خبرنگاران را دلزده کرد. او در خصوص ناراحتیاش درباره رقابتهای لیگ جهانی فجیره با انتشار یک استوری نوشت:« دوستان خبرنگار با تمام احترام، وقتی تو سختی کنار قهرمانها نیستید، لطفا هر موقع نیاز دارید تماس نگیرید!» این استوری سبب شد تعدادی از خبرنگاران او را یک همیشه طلبکار بخوانند، که البته مشخص نیست دقیقا از چه چیزی ناراحت است! آذر ماه امسال نیز برای گنجزاده اتفاق خوب دیگری هم افتاد و او برای ریاست کمیسیون ورزشکاران کمیته ملی المپیک انتخاب شد.گنجزاده سال آینده بازیهای ورلدگیمز یا همان بازیهای جهانی کاراته را در پیش دارد که ۱۷ و ۱۸ تیرماه در بیرمنگام آمریکا برگزار میشود.