شعر امروز ایران

شعر امروز ایران

 بود قیام حسین
عین قیام حسن


علیرضا قزوه
 ماه تمام است این، ماه تمام حسن
ضرب بگیر و بزن، سکه به نام حسن
غرق سلام آمدی، آنک بر تو سلام
بر تو سلام حسین، بر تو سلام حسن
 در کلماتش همه معنی آیات اوست
نیست به جز ذکر حق، عطر کلام حسن
هر دو پر از رمز و راز، مثل عراق و حجاز
ماه صلات حسین، ماه صیام حسن
فتنه شامی چه کرد، با علی و با شما
آه ز شام حسین، وای ز شام حسن
روزه به خون کرده‌اند، هر دو دریغا دریغ
درد، طعام حسین، زهر، طعام حسن
خدعه چه دارید باز؟ هان مگذارید باز
جعده دوران کند، زهر به کام حسن
هر دو پر از درد و رنج، هر دو پر از درد و داغ
شام امام علی، صبح امام حسن
زهر هلاهل که کرد، ظلم به جام علی
دست سیاه نفاق، ریخت به جام حسن
قنبر عاشق اگر، بود غلام علی
کاش یکی مثل او، بود غلام حسن
عطر دعا و نماز، گریه و راز و نیاز
بود یکی جلوه از ماه صیام حسن
گرچه ندانست کس راز سکوت تو را
بود قیام حسین، عین قیام حسن
در افق دین هنوز جلوه‌گری می‌کند
ماه تمام حسین، ماه تمام حسن
آن ماه که در دامن زهرا بنشیند

قاسم صرافان

آن ماه که در دامن زهرا بنشیند
باید که چنین در دل دنیا بنشیند
ای عرش‌نشین! شأن قدم‌های تو تنها
این است که بر شانه‌ طاها بنشیند
حالا که تویی آیه‌ای از سوره‌ کوثر،
باید که به تفسیر تو مولا بنشیند
شد لؤلؤ حُسن تو، فقط قسمت آن دل،
آن دل که به درگاه دو دریا بنشیند
آنقدر کریمی که فقیر آمد و گفتی:
از ماست، بگویید که بالا بنشیند
آقای جوانان بهشت است، جماعت!
دورِ که نشستید؟ که تنها بنشیند
اسلام شما چیست؟ که در آن پسر هند،
جای پسر امّ‌ابیها بنشیند
شاید پسر فاطمه از پای بیفتد،
اما که شنیده است که از پا بنشیند؟
صلح تو چنان تیر که در‌چله‌نشسته‌است
گیرد هدف امروز، که فردا بنشیند
در حیرتم از جَعده، چگونه دلش آمد،
آن زهر، به کام تو دل‌آرا بنشیند؟
این تیر که اینجا کفنت را به تنت دوخت
فرداست که بر دیده سقا بنشیند
لعنت‌به‌دلِ سنگ‌و‌سیاهی که‌سبب شد
داغت به دلِ گنبد خضرا بنشیند
شیرین دهن کرب‌وبلا، گل‌پسر توست
از توست که این‌گونه به دل‌ها بنشیند
می‌گفت: عمو! نامه‌ باباست به دستم
برخوان و بگو قاسمت آیا بنشیند؟
با اذن برادر، پسر تو، شب آخر
برخاست که خیمه به تماشا بنشیند
جسم پسرت، آه! شبیه جگرت شد
تا خونِ تو هم، در دل صحرا بنشیند