نسخه Pdf

غرقِ در خود

غرقِ در خود

اگر یک روز دنیاهای موازی با هم تلاقی پیدا کنند، من غرق می‌شوم! 

غرقِ در خودم ! خودی که همیشه دوست داشتم باشم. آن دخترکِ عهد زمان‌های دور ، همانی که پوشیه‌ سفید بر سرمی‌زد، که مکتب می‌رفت، خط می نوشت، داستان‌های هزار و یک شب از بَر می‌کرد و کتابِ حافظ را جرعه جرعه می‌نوشید و سیراب از کلمات می‌شد. همانی که از دکانِ آ سیدِ  پارچه دامنیِ ترمه خریده بود و از زرگری میرزا نجفی النگو یِ طلا. همانی که شب ها در پشتِ بام ، ستاره‌ها و مهتاب‌ها را سیرنگاه می‌کرد و  روزها از درونِ نورگیرِ سرداب، خورشید را.
دخترکی که بشقاب‌های گل سرخی خواهرِ بزرگترش را وارِسی می‌کند، رخت های ترمه می‌دوزد، جلدِ چرمی قرآن را می‌بوسد، کاسه  سفالی را پر از آب قنات می‌کند، پَره‌های گل یاس‌ را درون کاسه می‌ریزد و با اشکِ شوقِ و آهِ دلتنگی، خواهرش را راهی خانه  بخت می‌کند. همانی که روزنامه  وقایعِ اتفاقیه  امیر کبیر را می‌خواند و از دلتنگی ِ حجِ طولانیِ پدرش می‌نوشت.
این دنیایِ موازی من است که روزها از آن می‌نویسم و شب‌ها به آن فکر می‌کنم. دنیایی که اگر یک روز بتوانم به آن سفر کنم، همه چیزم‌را رها می‌کنم و با شوق به سمتش می‌دوم !

معصومه سادات رضوی از یزد
ضمیمه قاب کوچک