نسخه Pdf

مردی که توقف را باور ندارد

مردی که توقف را باور ندارد

 سال‌ها پیش، روزهایی که خستگی بر روزگارم چیره می‌شد، مردی را می‌دیدم که بی‌پروا از تمام محدودیت‌ها، دست بر زانوهایش می‌گذارد و هر روز رعناتر از دیروزش می‌ایستد. مردی که توقف را باور نداشت.او کسی است که در میان سنگ‌ها آب می‌دید و تمام توانش را می‌گذاشت تا هنر را زنده کند. در نگاه او بود که امید را باور کردم و دیدم فقط کافی است بخواهی... امروز که از آن روزها، سال‌ها گذشته و موهای سپیدش را تار به تار تجربه پوشانده، میوه عمر او را می‌بینم.

شاید فکر کنید صدها کتاب چاپ شده میوه‌اش بودند اما نه! شاید فکر کنید سال‌ها معرفی ایران و فارسی به ده‌ها کشور بود اما نه! یا شاید بپندارید میوه‌اش این گروه فرهنگی بزرگ در انتشارات حافظ است اما به نظرم او چیز دیگری کاشت؛ چیزی از جنس امید و تلاش. هر روز از خواب بیدار می‌شوم و به نظرم او کمی بلند‌تر می‌شود، او در ذهن من و خیلی انسان‌های دیگر هنر کاشت، علم کاشت. او همه را به لحظه‌ای عمیق دعوت کرد تا بیشتر فکر کنند، بیشتر هنر را ببینند و بیشتر عشق بورزند زیرا هنر زیباترین روش عشق‌ورزیدن است. او یگانه‌وار در این دنیا قدم گذاشت، نامش را بر لوح زرین دنیا حک کرد و هر روز، این افتخار من است. و من اکنون باور دارم تمام انسان‌های بزرگ هدفشان همین بوده‌است؛ زیرا او سال‌ها عشق و هنر را تقدیم این مرز و بوم کرد و این بهترین درسی بود که از او گرفتم.

فریده جهانگیری - نویسنده