چند برش به روایت کارگردان
نمایش مانش به لحاظ اجرایی نیز ویژگیهایی داشته که کیومرث مرادی در این گفتوگو درباره آنها توضیحاتی ارائه کرده است:
درباره لباس
درباره لباس شخصیتها، خیلی چالش داشتیم، من و طراح لباس هرکدام سعی کردیم برای هر کدام از شخصیتها یک اِلِمانی را بهوجود بیاوریم. مثلا برای آن سریلانکایی یک سربند درست کردیم یا مثلا روی شلوار سام درخشانی خیلی کار کردیم؛ یک شلوار گشاد که پایینش بسته است. درباره شخصیت زن، لباس سرتاسری که مثل بلوز افغانی است را در نظر گرفتیم، ولی وقتی به یک محیط سرد میرود، باید لباس گرمتری به تن میکرد. آیا میتوانست با خودش در همه اینجا یک لباس زمستانی افغانی آورده باشد؟ در این باره با ندا نصر صحبت کردم و پیش خودمان این پیشفرض را گذاشتیم که به او لباسی داده میشود که اتفاقا هویت ندارد. فقط آن را میپوشد. البته رنگ لباس شاید کمی هویت دارد به این معنا که توی کاپشن رنگ کرم دارد که گرم است و برای زندگی و گرما به آن نیاز داشت و بیرونش آبی خاکستری خیلی سرد که درواقع دارد زندگی او را تعریف میکند؟
درباره موسیقی
باید یک بار اجرا را بدون فرشاد ببینی. ایکاش میشد این کار را کرد؛ نمایش خالی میشود. درستتر این است که قلب نمایش از بین میرود. فرشاد به نظر من فقط یک آهنگساز یا نوازنده نیست، او یه پرفورمر است؛ پرفورمری که برای هر شخصیتی یک صدا تولید میکند. آواها و صداهایی که برای سیلان تولید میکند، هیچ ربطی به لاویا، یعنی دختر افغان ندارد. جدای از این، کار دیگری که برای نمایش میکند، ایجاد اتمسفر و فضای نمایش است. او در کنار میزانسن به فضاسازی برای شب، سرما، باران، رعد و برق، جنگل و ... کمک میکند. شاید بشود هر آنچه فرشاد مینوازد را ضبط کرد و هنگام نمایش پخش کرد اما زنده و پویا نیست. به این معنی که شاید اجرای امشب با شب گذشته فرق داشته باشد و همینطور با اجرای فردا. براساس حس فرشاد چیزهایی اضافه میشود یا تغییر میکند.
درباره تکنولوژری در تئاتر
در دورهای تماشاگران از دیدن تکنولوژی در تئاتر لذت میبردند اما بعد یکباره رها شد و تئاترها تبدیل شدند به دیالوگ و چند چهارپایه، میز یا بازیگرانی که با بدن خود کارهای عجیب و غریب میکنند. واقعیت این است که برای من اجزای تئاتر مثل گریم، نور، طراحی صحنه، طراحی لباس خیلی اهمیت دارد. طراحی لباس واقعا گران تمام میشود ولی نمیتوان آن را از تئاتر حذف کرد. یک نمایش ساده با سه بازیگر به صحنه بردم و حدود 50 میلیون هزینه لباس آن شد. باور نمیکنی هزینه نور نمایش مانش بیشتر از 300 میلیون تومان شد. نمایش برای ما حدود 800 میلیون تومان تمام شد و به جرات میتوانم بگویم دستمزد بازیگران یکسوم و دوسومش هزینه تولید این تئاتر بود. تئاتر هنر گرانی است اما اگر درست برنامهریزی شود، میتواند هزینه را برگرداند.
درباره سالن
من اگر میخواستم انتخاب کنم یا سالن سمندریان را انتخاب میکردم یا همین سالن را چون تاریکی دور تا دور صحنه برایم مهم بود که بتوانم وسطش جنگل را ایجاد کنم. اگر قرار بود در سالن چارسو اجرا شود، تماشاگر این پلان را نمیدید. ارتفاع سالن برای من خیلی مهم بود، این نورها هر چقدر ارتفاعشان بیشتر باشد، بزرگی و بلندی جنگل و درختان بیشتر دیده میشود. سالن شهرزاد خوب بود برای این اجرا. شیب تماشاگرها هم مناسب بود و بهخصوص در ردیفهای سه و چهار، دید خیلی بهتری داشتند.
درباره لباس شخصیتها، خیلی چالش داشتیم، من و طراح لباس هرکدام سعی کردیم برای هر کدام از شخصیتها یک اِلِمانی را بهوجود بیاوریم. مثلا برای آن سریلانکایی یک سربند درست کردیم یا مثلا روی شلوار سام درخشانی خیلی کار کردیم؛ یک شلوار گشاد که پایینش بسته است. درباره شخصیت زن، لباس سرتاسری که مثل بلوز افغانی است را در نظر گرفتیم، ولی وقتی به یک محیط سرد میرود، باید لباس گرمتری به تن میکرد. آیا میتوانست با خودش در همه اینجا یک لباس زمستانی افغانی آورده باشد؟ در این باره با ندا نصر صحبت کردم و پیش خودمان این پیشفرض را گذاشتیم که به او لباسی داده میشود که اتفاقا هویت ندارد. فقط آن را میپوشد. البته رنگ لباس شاید کمی هویت دارد به این معنا که توی کاپشن رنگ کرم دارد که گرم است و برای زندگی و گرما به آن نیاز داشت و بیرونش آبی خاکستری خیلی سرد که درواقع دارد زندگی او را تعریف میکند؟
درباره موسیقی
باید یک بار اجرا را بدون فرشاد ببینی. ایکاش میشد این کار را کرد؛ نمایش خالی میشود. درستتر این است که قلب نمایش از بین میرود. فرشاد به نظر من فقط یک آهنگساز یا نوازنده نیست، او یه پرفورمر است؛ پرفورمری که برای هر شخصیتی یک صدا تولید میکند. آواها و صداهایی که برای سیلان تولید میکند، هیچ ربطی به لاویا، یعنی دختر افغان ندارد. جدای از این، کار دیگری که برای نمایش میکند، ایجاد اتمسفر و فضای نمایش است. او در کنار میزانسن به فضاسازی برای شب، سرما، باران، رعد و برق، جنگل و ... کمک میکند. شاید بشود هر آنچه فرشاد مینوازد را ضبط کرد و هنگام نمایش پخش کرد اما زنده و پویا نیست. به این معنی که شاید اجرای امشب با شب گذشته فرق داشته باشد و همینطور با اجرای فردا. براساس حس فرشاد چیزهایی اضافه میشود یا تغییر میکند.
درباره تکنولوژری در تئاتر
در دورهای تماشاگران از دیدن تکنولوژی در تئاتر لذت میبردند اما بعد یکباره رها شد و تئاترها تبدیل شدند به دیالوگ و چند چهارپایه، میز یا بازیگرانی که با بدن خود کارهای عجیب و غریب میکنند. واقعیت این است که برای من اجزای تئاتر مثل گریم، نور، طراحی صحنه، طراحی لباس خیلی اهمیت دارد. طراحی لباس واقعا گران تمام میشود ولی نمیتوان آن را از تئاتر حذف کرد. یک نمایش ساده با سه بازیگر به صحنه بردم و حدود 50 میلیون هزینه لباس آن شد. باور نمیکنی هزینه نور نمایش مانش بیشتر از 300 میلیون تومان شد. نمایش برای ما حدود 800 میلیون تومان تمام شد و به جرات میتوانم بگویم دستمزد بازیگران یکسوم و دوسومش هزینه تولید این تئاتر بود. تئاتر هنر گرانی است اما اگر درست برنامهریزی شود، میتواند هزینه را برگرداند.
درباره سالن
من اگر میخواستم انتخاب کنم یا سالن سمندریان را انتخاب میکردم یا همین سالن را چون تاریکی دور تا دور صحنه برایم مهم بود که بتوانم وسطش جنگل را ایجاد کنم. اگر قرار بود در سالن چارسو اجرا شود، تماشاگر این پلان را نمیدید. ارتفاع سالن برای من خیلی مهم بود، این نورها هر چقدر ارتفاعشان بیشتر باشد، بزرگی و بلندی جنگل و درختان بیشتر دیده میشود. سالن شهرزاد خوب بود برای این اجرا. شیب تماشاگرها هم مناسب بود و بهخصوص در ردیفهای سه و چهار، دید خیلی بهتری داشتند.
تیتر خبرها