دستور به یگانهای صدام
در جریان عملیات بیتالمقدس وقتی به مرز رسیدیم و دشمن از پیشرفت ما مطمئن شد، جبهه آنطرف مرزش هم سقوط کرد و با سرعت، نیروهایش را به شرق بصره منتقل کرد. ارتش عراق درواقع میخواست از پیشروی بیشتر ما به سمت بصره جلوگیری کند که در اینجا هم نیروهای زیادی را ازدست داد. نیروهای ما تعدادی از تانکهایی را که نزدیک جاده حسینیه آمده بودند، زدند. وقتی به مرز رسیدیم، تعدادی از سنگرهای فرماندهان عراقی به دستمان افتاد؛ سنگرهای مجهزی که برق، وسایل برقی مثل رادیو و تلویزیون، مبلمان و فرش داشت. سنگرها را که گرفتیم، یکی از آنها را قرارگاه کردیم و وسایل مخابراتیمان را به آنجا بردیم. برای هدایت و کنترل تیپ 25 کربلا، تعدادی پیک موتورسوار، یک نفربر مجهز به بیسیم راکال و بیسیم بزرگ و یک دستگاه جیپ فرماندهی داشتیم که خودم و جانشینهایم از آنها استفاده میکردیم. عراقیها وسایل سنگرهایشان را از خانههای مردم خرمشهر برداشته بودند. حتی صفحههای فلزی روی سقف سنگرهایشان، در فلزی خانههای مردم خرمشهر بود و درواقع با آنها استحکامات و مواضعشان را تقویت کرده بودند. عراقیها سنگرهای ضدبمب و ضدتوپ ساخته بودند و در بعضی از آنها نوشته بودند: آمدهایم که بمانیم.
حدود 200نفر را اسیر کردیم. نیروهای ما موانع و خاکریزهای عراقیها و حدود 80 سنگر کمینشان را منهدم کردند اما وقتی عراقیها به آنطرف مرز رفتند، دیگر تعقیبشان نکردند. دشمن به لشکرهای 5 و 6 زرهی و نیروهای پیادهاش، دستور عقبنشینی داد و بهسرعت یک جبهه پیوسته از گوشه طلائیه تا مناطق جفیر، کوشک و شلمچه تشکیل داد. ارتش عراق تیپ 10 زرهی خودش را هم که مستقل بود و مشت محکم صدام بهشمار میرفت، از قسمت شمالی به شرق بصره فرستاد. در شرق بصره هم تیپهای پیاده بودند.
بچههای خرمشهر و اهواز یا بعضی از نیروهای شهید چمران که به زبان عربی تسلط داشتند، مکالمات دشمن را شنود میکردند. در تیپ 14 امامحسین(ع) روحانیای به نام رجب حسینی بود که به زبان عربی تسلط داشت و کار شنود میکرد. در یگان ما هم یکی از رزمندگان خرمشهری به نام حمود و یکی از بچههای یزد به نام مفیدی به عربی مسلط بودند و شنود میکردند. نیروهای مخابراتیمان روی فرکانس شبکههای مخابراتی دشمن میرفتند و همه آنها را مختل یا شنود میکردند. گاهی به عراقیها دستورهایی منحرفکننده میدادیم. گاهی هم بهعنوان فرمانده مافوق عراقی، به فرمانده گردان آنها دستور میدادیم و او هم نمیتوانست تمرد کند! تا میآمدند بفهمند قضیه از چه قرار است، ما به اهدافمان رسیده بودیم و بین تیپ و گردانهایمان الحاق برقرار کرده بودیم. ما از مرحله اول تا آخر مرحله دوم عملیات بیتالمقدس حدود 900 اسیر گرفتیم. تقریبا 1200نفر از عراقیها کشته و عده زیادی متواری شدند. یعنی بهطور میانگین حدود 2100 عراقی اسیر یا کشته شدند. همین تعداد یا بیشتر هم فرار کردند. عدهای از نیروهای عراقی هم از نیروهای جیشالشعبی بودند. ما درواقع خرمشهر و اهواز را رها کردیم و کمر دشمن را گرفتیم. وقتی کمرش را گرفتیم، بالاتنه و پایش تکان میخورد اما دیگر نمیتوانست کاری بکند.
مرتضی قربانی - فرمانده وقت تیپ 25 کربلا
حدود 200نفر را اسیر کردیم. نیروهای ما موانع و خاکریزهای عراقیها و حدود 80 سنگر کمینشان را منهدم کردند اما وقتی عراقیها به آنطرف مرز رفتند، دیگر تعقیبشان نکردند. دشمن به لشکرهای 5 و 6 زرهی و نیروهای پیادهاش، دستور عقبنشینی داد و بهسرعت یک جبهه پیوسته از گوشه طلائیه تا مناطق جفیر، کوشک و شلمچه تشکیل داد. ارتش عراق تیپ 10 زرهی خودش را هم که مستقل بود و مشت محکم صدام بهشمار میرفت، از قسمت شمالی به شرق بصره فرستاد. در شرق بصره هم تیپهای پیاده بودند.
بچههای خرمشهر و اهواز یا بعضی از نیروهای شهید چمران که به زبان عربی تسلط داشتند، مکالمات دشمن را شنود میکردند. در تیپ 14 امامحسین(ع) روحانیای به نام رجب حسینی بود که به زبان عربی تسلط داشت و کار شنود میکرد. در یگان ما هم یکی از رزمندگان خرمشهری به نام حمود و یکی از بچههای یزد به نام مفیدی به عربی مسلط بودند و شنود میکردند. نیروهای مخابراتیمان روی فرکانس شبکههای مخابراتی دشمن میرفتند و همه آنها را مختل یا شنود میکردند. گاهی به عراقیها دستورهایی منحرفکننده میدادیم. گاهی هم بهعنوان فرمانده مافوق عراقی، به فرمانده گردان آنها دستور میدادیم و او هم نمیتوانست تمرد کند! تا میآمدند بفهمند قضیه از چه قرار است، ما به اهدافمان رسیده بودیم و بین تیپ و گردانهایمان الحاق برقرار کرده بودیم. ما از مرحله اول تا آخر مرحله دوم عملیات بیتالمقدس حدود 900 اسیر گرفتیم. تقریبا 1200نفر از عراقیها کشته و عده زیادی متواری شدند. یعنی بهطور میانگین حدود 2100 عراقی اسیر یا کشته شدند. همین تعداد یا بیشتر هم فرار کردند. عدهای از نیروهای عراقی هم از نیروهای جیشالشعبی بودند. ما درواقع خرمشهر و اهواز را رها کردیم و کمر دشمن را گرفتیم. وقتی کمرش را گرفتیم، بالاتنه و پایش تکان میخورد اما دیگر نمیتوانست کاری بکند.
مرتضی قربانی - فرمانده وقت تیپ 25 کربلا