توصیف جمشید مشایخی از زبان خودش
من جمشید مشایخی هستم
خشت و آینه، گاو، قیصر، كمالالملك، گلهای داوودی، هزاردستان، كاغذ بیخط و... بخشی از آثار درخشان كارنامه مشایخی است. آثاری كه فقط سیاهه فیلمهای بلند سینماییاش بیشتر از صد مورد است و در كنار اینها تعداد قابل توجهی سریال و تئاتر هم وجود دارد. این كارنامه سنگین به همراه شخصیت خاص جمشید مشایخی باعث شده گفتن و نوشتن از كمال الملك سینمای ایران كار آسانی نباشد. به همین خاطر سعی كردیم مصاحبههای مختلف رضا خوشنویس سریال هزاردستان را گرد هم جمع كنیم تا از زبان خود استاد مشایخی با او آشنا شویم.
یوسف هاشمی
پدرم به هنرهای نمایشی بسیار علاقه داشت.
كم كم این علاقه در من هم ایجاد شد و همراه او به دیدن تئاتر میرفتم. بعدتر كه به دبیرستان نظام و دانشكده افسری رفتم دلم هنوز پیش كارهای هنری بود. آخرش هم متوجه شدم كه روحیهام با نظامیگری جور در نمیآید. پس از آنجا فرار كردم. بعد از این اتفاق من به خدمت نظام وظیفه رفتم و وقتی خدمتم تمام شد برای کار به اداره هنرهای دراماتیك رفتم. در واقع من كسی بودم كه در اداره هنرهای دراماتیك استخدام شدم. بعد از من افراد دیگری هم استخدام شدند كه سوابق بیشتری نسبت به من در تئاتر داشتند فرادی مانند جمیله شیخی،محمدعلی كشاورز، علی نصیریان، حمید سمندریان، داوود رشیدی و...
قدم اول: تئاتر
اولین تئاتری كه بازی كردم سال 1337 بود و«جایی كه صلیب گذاشته شد» نام داشت. مدتی بعد در كنار اجراهای صحنهای، در تئاترهای تلویزیونی هم حضور پیدا كردم. تئاترها شبهای پنجشنبه روی آنتن میرفت. اولین تلهتئاتر من «افعی طلایی» بود. در این نمایش من نقش یك پیرمرد را داشتم كه دیالوگی هم نمیگفتم. بعد از اجرا، جعفر والی آمد و گفت با این كه دیالوگ نداشتی، اما خیلی خوب ظاهر شدی. این اولین كار تلویزیونی من بود كه زنده پخش شد.
من هنوز عاشق تئاتر هستم چون در تئاتر دروغ نمیبینیم. ذات آن واقعنمایی و راستگویی است. كسی برای كسب شهرت به تئاتر روی نمیآورد. نمیآید تا عكسش روی جلد مجله بیاید. روی صحنه بازی نمیكند تا به مال و منال برسد. برای عشق به این كار است كه به هنرهای نمایشی روی میآورد.
شروع سینما
وقتی از تئاتر به سینما آمدم، خیلی تمرین كردم تا قاب تصویر و دوربین فیلمبرداری و مختصات این رسانه را بشناسم. برای اولین كار سینماییام كه سال 44 و خشت و آینه ابراهیم گلستان بود، من و آقای كشاورز برای فیلمبرداری یك سكانس هفت دقیقهای، تنها ۳۰ جلسه تمرین طولانی داشتیم. این تمرینها را انجام دادیم تا از بازی غلو شده تئاتری فاصله بگیریم و بازی زیر پوستی پیدا كنیم.
قهر و رفاقت با علی حاتمی
اوایل دهه 40 با زندهیاد علی حاتمی آشنا شدم. آن زمان علی حاتمی نمایشنامه مینوشت و آثارش را به اداره هنرهای دراماتیك میآورد .مدتی بعد زندهیاد فخیمی كه فیلمبردار بسیار برجستهای بود و یك مجموعه تبلیغاتی داشت، یك روز بنده را به همراه تعداد دیگری از دوستان دعوت كرد و از فیلمی كه قصد ساخت آن را داشت، سخن به میان آورد. قرار بود در آن فیلم بنده نقش مهمی را ایفا كنم، اما به هر حال آن فیلم ساخته نشد، چرا كه بنده با تهیهكننده به توافق نرسیدیم اما حاتمی به دلیل اینكه فكر كرد من نمیخواهم سر این كار حاضر شوم، با بنده قهر كرد. زندهیاد حاتمی تا سال 52 با بنده قهر بود تا اینكه 6 داستان از حضرت مولانا را نوشت و آنها را برای من فرستاد و بنده در دفتر او حضور پیدا كردم. این داستانها به گونهای بود كه من در همه قسمتهای آن حضور داشتم و پس از این مجموعه درسال 1353 و در قالب مجموعه سلطان صاحبقران همكاری داشتیم. یكی از بارزترین ویژگیهای علی این بود كه علاوه بر زلالی در ارتباطاتش با دوستان و اطرافیانش، سر كار هم از دكوراتور، تصویربردار و تداركات گرفته تا بازیگران با او دوست بودند و همه اینها از تواضع و افتادگی وی نشأت میگرفت. برای كسب این دلربایی و ماندگاری آدم باید در درجه اول عاشق خدا و بعد ایران و ملتش باشد، علاوه بر اینها، دانش آن حرفهای كه سراغش میرود را نیز داشته باشد و علی همه اینها را داشت، برای همین هم كارهای ناب و بینظیر او ماندگار شدند. من پیش از فوت ایشان گفته بودم كه حاتمی سعدی سینمای ایران است، عنوانی كه آن روزها به جهت همان تواضع همیشگی خود آن را نپسندید و حتی از من كمی دلخور شد.
نگاه كمالالملك در انتخابها
همیشه سعی كردهام در انتخابهایم با وسواس و دقت نظر خاصی عمل كنم چرا كه معتقدم من نسبت به مردم وظیفهای دارم كه اگر از آن كوتاهی كنم به آنها بدهكار میشوم. برخی به من میگویند یكی از حسنهای شما این است كه همواره با كارگردانهای جوان و حتی كار اولی كار میكنید. این اعتماد از جانب شما چطور شكل میگیرد؟ كه من در جواب آنها میگویم: روابط ما نباید در عالم هنر چیزی فراتر از این نوع اعتماد باشد. بالاخره من خودم روزی جوان بودم و بهخوبی میدانم كه اعتماد كردن تا چه حد میتواند در پیشرفت افراد موثر باشد؛ به همین خاطر اگر جوانی به من پیشنهاد همكاری بدهد و اهل ذوق و با استعداد باشد هرگز جواب رد به او نخواهم داد.
برخی منتقدان میگویند حضور من در نقش پدربزرگ، دایی و… ممكن است این ذهنیت را ایجاد كند كه من در قالب این نقشها كلیشه شدم، اما من با این موضوع موافق نیستم؛ چون این موضوع زمانی میتواند صحت داشته باشد كه من صرفا در اینگونه نقشها حضور داشته باشم و نقش دیگری را تجربه نكرده باشم در حالی كه شما اگر به كارنامه هنری من نگاهی بیندازید متوجه خواهید شد كه تجربههای متفاوتی را داشتهام كه فارغ از نقش یك پدر یا پدربزرگ و خاندایی و خانداداش بوده است، اما خب ظاهرا نقشآفرینی من در این كارها در حافظه مردم بیشتر نقش بسته است و آنها من را با این كاراكترها به یاد میآورند، البته من این موضوع را به هیچ عنوان نشأت گرفته از ضعف یك بازیگر نمیدانم و معتقدم او در این نقشها به قدری اثر گذار ظاهر شده است كه ارزش ماندگاری در حافظه مردم را داشته باشد.
كم كم این علاقه در من هم ایجاد شد و همراه او به دیدن تئاتر میرفتم. بعدتر كه به دبیرستان نظام و دانشكده افسری رفتم دلم هنوز پیش كارهای هنری بود. آخرش هم متوجه شدم كه روحیهام با نظامیگری جور در نمیآید. پس از آنجا فرار كردم. بعد از این اتفاق من به خدمت نظام وظیفه رفتم و وقتی خدمتم تمام شد برای کار به اداره هنرهای دراماتیك رفتم. در واقع من كسی بودم كه در اداره هنرهای دراماتیك استخدام شدم. بعد از من افراد دیگری هم استخدام شدند كه سوابق بیشتری نسبت به من در تئاتر داشتند فرادی مانند جمیله شیخی،محمدعلی كشاورز، علی نصیریان، حمید سمندریان، داوود رشیدی و...
قدم اول: تئاتر
اولین تئاتری كه بازی كردم سال 1337 بود و«جایی كه صلیب گذاشته شد» نام داشت. مدتی بعد در كنار اجراهای صحنهای، در تئاترهای تلویزیونی هم حضور پیدا كردم. تئاترها شبهای پنجشنبه روی آنتن میرفت. اولین تلهتئاتر من «افعی طلایی» بود. در این نمایش من نقش یك پیرمرد را داشتم كه دیالوگی هم نمیگفتم. بعد از اجرا، جعفر والی آمد و گفت با این كه دیالوگ نداشتی، اما خیلی خوب ظاهر شدی. این اولین كار تلویزیونی من بود كه زنده پخش شد.
من هنوز عاشق تئاتر هستم چون در تئاتر دروغ نمیبینیم. ذات آن واقعنمایی و راستگویی است. كسی برای كسب شهرت به تئاتر روی نمیآورد. نمیآید تا عكسش روی جلد مجله بیاید. روی صحنه بازی نمیكند تا به مال و منال برسد. برای عشق به این كار است كه به هنرهای نمایشی روی میآورد.
شروع سینما
وقتی از تئاتر به سینما آمدم، خیلی تمرین كردم تا قاب تصویر و دوربین فیلمبرداری و مختصات این رسانه را بشناسم. برای اولین كار سینماییام كه سال 44 و خشت و آینه ابراهیم گلستان بود، من و آقای كشاورز برای فیلمبرداری یك سكانس هفت دقیقهای، تنها ۳۰ جلسه تمرین طولانی داشتیم. این تمرینها را انجام دادیم تا از بازی غلو شده تئاتری فاصله بگیریم و بازی زیر پوستی پیدا كنیم.
قهر و رفاقت با علی حاتمی
اوایل دهه 40 با زندهیاد علی حاتمی آشنا شدم. آن زمان علی حاتمی نمایشنامه مینوشت و آثارش را به اداره هنرهای دراماتیك میآورد .مدتی بعد زندهیاد فخیمی كه فیلمبردار بسیار برجستهای بود و یك مجموعه تبلیغاتی داشت، یك روز بنده را به همراه تعداد دیگری از دوستان دعوت كرد و از فیلمی كه قصد ساخت آن را داشت، سخن به میان آورد. قرار بود در آن فیلم بنده نقش مهمی را ایفا كنم، اما به هر حال آن فیلم ساخته نشد، چرا كه بنده با تهیهكننده به توافق نرسیدیم اما حاتمی به دلیل اینكه فكر كرد من نمیخواهم سر این كار حاضر شوم، با بنده قهر كرد. زندهیاد حاتمی تا سال 52 با بنده قهر بود تا اینكه 6 داستان از حضرت مولانا را نوشت و آنها را برای من فرستاد و بنده در دفتر او حضور پیدا كردم. این داستانها به گونهای بود كه من در همه قسمتهای آن حضور داشتم و پس از این مجموعه درسال 1353 و در قالب مجموعه سلطان صاحبقران همكاری داشتیم. یكی از بارزترین ویژگیهای علی این بود كه علاوه بر زلالی در ارتباطاتش با دوستان و اطرافیانش، سر كار هم از دكوراتور، تصویربردار و تداركات گرفته تا بازیگران با او دوست بودند و همه اینها از تواضع و افتادگی وی نشأت میگرفت. برای كسب این دلربایی و ماندگاری آدم باید در درجه اول عاشق خدا و بعد ایران و ملتش باشد، علاوه بر اینها، دانش آن حرفهای كه سراغش میرود را نیز داشته باشد و علی همه اینها را داشت، برای همین هم كارهای ناب و بینظیر او ماندگار شدند. من پیش از فوت ایشان گفته بودم كه حاتمی سعدی سینمای ایران است، عنوانی كه آن روزها به جهت همان تواضع همیشگی خود آن را نپسندید و حتی از من كمی دلخور شد.
نگاه كمالالملك در انتخابها
همیشه سعی كردهام در انتخابهایم با وسواس و دقت نظر خاصی عمل كنم چرا كه معتقدم من نسبت به مردم وظیفهای دارم كه اگر از آن كوتاهی كنم به آنها بدهكار میشوم. برخی به من میگویند یكی از حسنهای شما این است كه همواره با كارگردانهای جوان و حتی كار اولی كار میكنید. این اعتماد از جانب شما چطور شكل میگیرد؟ كه من در جواب آنها میگویم: روابط ما نباید در عالم هنر چیزی فراتر از این نوع اعتماد باشد. بالاخره من خودم روزی جوان بودم و بهخوبی میدانم كه اعتماد كردن تا چه حد میتواند در پیشرفت افراد موثر باشد؛ به همین خاطر اگر جوانی به من پیشنهاد همكاری بدهد و اهل ذوق و با استعداد باشد هرگز جواب رد به او نخواهم داد.
برخی منتقدان میگویند حضور من در نقش پدربزرگ، دایی و… ممكن است این ذهنیت را ایجاد كند كه من در قالب این نقشها كلیشه شدم، اما من با این موضوع موافق نیستم؛ چون این موضوع زمانی میتواند صحت داشته باشد كه من صرفا در اینگونه نقشها حضور داشته باشم و نقش دیگری را تجربه نكرده باشم در حالی كه شما اگر به كارنامه هنری من نگاهی بیندازید متوجه خواهید شد كه تجربههای متفاوتی را داشتهام كه فارغ از نقش یك پدر یا پدربزرگ و خاندایی و خانداداش بوده است، اما خب ظاهرا نقشآفرینی من در این كارها در حافظه مردم بیشتر نقش بسته است و آنها من را با این كاراكترها به یاد میآورند، البته من این موضوع را به هیچ عنوان نشأت گرفته از ضعف یك بازیگر نمیدانم و معتقدم او در این نقشها به قدری اثر گذار ظاهر شده است كه ارزش ماندگاری در حافظه مردم را داشته باشد.