ما  كه   رفتیم  آسیــــا !

در این گزارش، تب ساخت فیلم‌های ایرانی در كشورهای شرق و جنوب آسیا را بررسی كرده‌ایم

ما كه رفتیم آسیــــا !

این روزها فیلمی در حال تولید است به نام «خط استوا»؛ كاری به كارگردانی اصغر نعیمی و بازی بازیگرانی چون فرهاد اصلانی، سیامك انصاری و آزاده صمدی. همچنین این روزها فیلمی به نام «دختر شیطان» درحال اكران است كه حمید فرخ‌نژاد نقش اصلی آن را بازی می‌كند. عید نوروز هم فیلمی اكران شد به نام «چهار انگشت» كه نقش‌های اصلی آن به‌عهده امیر جعفری و جواد عزتی بود. خب، وجه اشتراك این فیلم‌ها، تولید و فیلمبرداری در كشورهای جنوب و جنوب شرق آسیاست. در این چند سال اخیر، برخی كارگردان‌ها و تهیه‌كننده‌ها به تكاپو افتاده‌اند كه فیلم‌هایی را در آن‌سوی مرزها و به‌ویژه این كشورها كلید بزنند. البته گاهی هم برخی فیلمسازان ترجیح می‌دهند برای یك تولید به اصطلاح مشترك یا دست‌كم فیلم ساختن در یك كشور خارجی، پا را كمی از منطقه و آسیا فراتر بگذارند و مثل سازندگان «تگزاس»، اثرشان را در برزیل تولید كنند. در این گزارش، سراغ این موضوع رفته‌ایم كه این تب تولید فیلم در خارج به‌ویژه جنوب شرق و جنوب آسیا چرا شكل گرفته و چه منفعت و عوایدی برای سازندگانش دارد. در نگاه كلی‌تر این‌كه آیا اساسا این گونه تولیدات، دستاوردی هم برای سینمای ایران دارند یا نه؟

 ویژگی‌های مشترك
با نگاهی اولیه و اجمالی به این قبیل فیلم‌ها، می‌توان ویژگی‌های مشتركی را در آنها یافت. اول از همه حضور یك بازیگر زن خوش چهره و بی‌حجاب كه مردان ایرانی قصه، به خاطر دیدن آنها احیانا دل و دین ببازند یا دست‌كم دچار چالش و وسوسه شوند. دیگر این‌كه آنچه از قصه و فضای كلی این فیلم‌ها برداشت می‌شود این است كه سازندگان، به نوعی به‌صورت نصفه و نیمه، خطوط قرمز و تابوهای ایران را دور می‌زنند و كاری می‌كنند كه شورای پروانه نمایش هم به‌طور دقیق نداند چطور با این آثار برخورد كند و درنهایت هم گاهی با یك درجه‌بندی سنی فرمالیته، فیلم راهی اكران می‌شود.
غالبا هم آنچه كمدی فیلم را شكل می‌دهد، موقعیت پارادوكسیكال و متناقض مردان ایرانی در محیط خارجی است، به‌طوری كه مردان چون ظاهرا متدین یا شغل و مسؤولیتی دولتی و حكومتی دارند، در مواجهه با كشور و آدم‌هایی كه با آنها سنخیت و قرابت فرهنگی ندارند، دچار چالش می‌شوند. درواقع آنچه سازندگان این آثار، دستمایه جوك و شوخی و كمدی می‌كنند، برخی اصول و ارزش‌های موجود و مطرح در داخل و جامعه ایرانی است. یعنی به جای این‌كه شوخی‌ها براساس فرهنگ و مناسبات آن كشورهایی باشد كه فیلم در آنجا تولید شده، بیشتر كمدی‌ها مربوط به شوخی‌هایی است كه ما با خودمان و همین بحث تفاوت فرهنگی و دینی می‌كنیم.
لاجرم، جاذبه‌های مكان فیلمبرداری و چشم‌اندازهای گردشگری كشورهای خارجی هم یكی از ویژگی‌های مشترك این دسته از فیلم‌هاست.
همه اینها سفره‌ای برای فروش بیشتر در گیشه است و فیلم‌هایی كه سراغ این فضا می‌روند، روی مجموع این ویژگی‌ها حساب باز می‌كنند.
 به خاطر یك مشت ریال
حالا باید پرسید باوجود افزایش قیمت دلار و نوسان ارز در چند سال اخیر، تولید فیلم‌هایی در خارج از كشور از جمله در برخی كشورهای جنوب و جنوب شرقی آسیا، به لحاظ اقتصادی به صرفه است و به عبارت دیگر ساخت چنین فیلم‌هایی چند دلار برای سازندگانشان خرج برمی‌دارد؟ معمولا در پنهانكاری‌های معمول سینمای ایران، هیچ وقت رقم دقیق تولید از سوی تهیه‌كننده اعلام نمی‌شود، اما طبیعتا باتوجه به همكاری عوامل خارجی و حساب و كتاب حدودی سفر و اقامت تقریبا یكماهه در یك كشور خارجی، باید هزینه تولید یك فیلم این‌چنینی را دست‌كم دو برابر هزینه تولید یك فیلم در داخل كشور در نظر گرفت. اما پیش‌بینی فروش قابل قبول این قبیل فیلم‌ها كه مخاطبان به هرحال توجه و كنجكاوی اولیه برای تماشای آنها را از خود نشان خواهند داد، سازندگان و سرمایه‌گذاران این آثار را به صرافت این هزینه‌كرد و بریز و بپاش‌ها می‌اندازد. درواقع همه این هزینه‌هایی كه به دلار انجام می‌شود، به قصد و نیت فروش ریالی و تومانی بسیار در گیشه داخلی است.
 واقعا مشترك؟
آیا واقعا می‌توان اسم تولید مشترك را روی این دسته از فیلم‌ها گذاشت؟ نكته اول درباره تولید مشترك این است كه كشورهای تولید‌كننده یك فیلم، تقریبا باید میزان سرمایه‌گذاری مشترك داشته باشند. همچنین ضرورت فضا و داستان در فیلمنامه، واقعا تولید فیلم در یك كشور دیگر را ایجاب كند. نكته دیگر این‌كه در چنین تولیدات مشتركی در سطح بالا، چهره‌های سرشناس هر دو یا هر تعداد كشور مشاركت‌كننده، حضوری همسطح داشته باشند. در این تولیدات و این نمونه‌ها گرچه برخی عناصر آثار مشترك وجود دارد، اما با این حال فاقد بعضی از عناصر و اركان مهم این دسته از فیلم‌ها هستند. سطح مشاركت آن كشوری كه این فیلم‌ها در آنجا فیلمبرداری و تولید می‌شود، چندان زیاد و گسترده نیست، در بیشتر فیلم‌ها «هم فال و هم تماشا و هم فیلمسازی»، جای ضرورت واقعی تولید مشترك و ایجاب قصه را گرفته است.
موضوع مهم و قابل اشاره دیگر، حضور بازیگران خارجی در این گونه فیلم‌هاست كه معمولا خبری از بازی ستاره‌های درجه یك و نامدار كشورهای مشاركت كننده در آنها نیست و بازیگران ایرانی، چهره‌تر از همكاران خارجی خود هستند.
نكته دیگر این‌كه این آثار به هیچ عنوان دستاوردی برای سینمای ایران ندارد؛ چه از نظر اعتباری و چه از نظر مالی در بحث اكران در خارج از كشور.
 اكران یكطرفه
سازندگان این فیلم‌ها معمولا در مصاحبه‌ها مدعی می‌شوند كه این فیلم‌ها در كشورهای مشاركت‌كننده در تولید و كشورهایی كه آنجا فیلمبرداری شده‌‌اند هم اكران می‌شود. معمولا این اتفاق نمی‌افتد یا اگر هم اكرانی باشد، به شكل كوتاه و محدود است و اصلا شاید بسیاری از تماشاگران آن كشورها، حتی از تولید چنین فیلمی هم خبر نداشته باشند، چه رسد به این‌كه بخواهند و برایشان مهم باشد كه آن را تماشا كنند. چرا كه كمتر در قصه این فیلم‌ها، به شخصیت‌های خارجی توجه می‌شود و بیشتر بار قصه روی دوش شخصیت‌ها و بازیگران ایرانی است.
 چالش زبان مادری
مساله زبان هم یكی از چالش‌های تولید و نمایش چنین فیلم‌هایی است. چون زبان مشتركی میان كشورهای تولید‌كننده وجود ندارد و بحث تفاوت زبانی، جدی است، تولید چنین آثاری هم مشكلات فراوانی دارد. ضمن این‌كه در نگارش فیلمنامه هم باید فكری به حال قصه كرد كه شخصیت‌ها به چه زبانی حرف بزنند و در كدام بخش‌ها به زبان مادری خود دیالوگ بگویند و در كجا با زبان مشتركی حرف بزنند. همه اینها تازه در مواجهه با مخاطب و عرضه فیلم به او، شكل پیچیده‌تری پیدا می‌كند؛ این‌كه آیا فیلم دوبله شود یا زیرنویس فارسی یا بخشی از آن به زبان فارسی برگردانده شود و برای بعضی دیالوگ‌ها زیرنویس درنظر گرفته شود. شاید هوشمندانه‌ترین راه حل در این زمینه، از آنِ فیلم «خانم یایا» باشد كه در جهان عجیب و هپروتی فیلم، ایرانی‌ها به زبان فارسی حرف می‌زنند و تایلندی‌ها هم به زبان خودشان و درعین حال بدون هیچ مشكلی، حرف و منظور همدیگر را به‌خوبی درك می‌كنند!
 قبل از انقلاب چطور؟
این تب تولید فیلم‌های ایرانی در جنوب و جنوب شرقی آسیا و برخی دیگر از كشورها كه در این چند سال بالا رفته، سابقه‌ای در سینمای ما ندارد. اساسا تولید مشترك، شاید به دلیل همان مساله زبان و چند چیز دیگر، چندان در سینمای ما جایی نداشته است و نه به لحاظ كمیت، حرف چندانی در این زمینه برای گفتن داریم و نه از نظر كیفیت و جز چند مورد، بیشتر تولیدات به ظاهر مشترك ما هم قابل اعتنا نیست. در دوران پیش از انقلاب، بیشترین همكاری سینمای ایران با تركیه بود كه باعث شهرت بازیگرانی چون جونیت آركین (فخرالدین) در ایران شد. آن موقع اصلا كسی به همكاری با كشورهای جنوب و جنوب شرق آسیا فكر نمی‌كرد. هرچند می‌توان به موارد معدودی تولید مشترك با هند و ژاپن اشاره كرد كه موفق نبودند. گاهی حتی در این تولیدات، سینمای ایران به نوعی ركب هم می‌خورد؛ مثلا در فیلم همای سعادت، محصول مشترك ایران و هند، در اكران داخلی اسم فردین، در اول پوستر قید شد اما در پوستر هندی فیلم و در اكران آن كشور، ستاره وقت سینمای ما، جایگاهی بهتر از سوم در پوستر پیدا نكرد و نامش بعد از وحیده رحمان و سانجیو كومار آمد.
 پاتوق پنداشته
جالب است بدانید وجه اشتراك و پیونددهنده سه فیلم خط استوا، چهار انگشت و خانم یایا كه همگی در جنوب شرقی آسیا تولید شده‌اند، حمید پنداشته است كه تهیه‌كنندگی این آثار را به عهده دارد. خانم یایا البته اصلا انتظارات تماشاگران را برآورده نكرد و باوجود رضا عطاران و حمید فرخ‌نژاد، گیشه چندان موفقی نداشت. چهارانگشت اما در عید نوروز اكران شد و ده میلیارد تومان فروخت. حالا پنداشته باز هم ترجیح داده در همان منطقه، فیلم دیگری بسازد. خانم یایا در تایلند و چهار انگشت هم در كامبوج و تایلند فیلمبرداری شد و خط استوا هم این روزها در اندونزی تولید می‌شود؛ همگی در جنوب شرقی آسیا. اطلاعات زیادی از پنداشته در دست نیست، حتی تصویری هم از او وجود ندارد. با این حال ارتباطات او با یک موسسه گردشگری به‌نام «موسسه فرهنگی - گردشگری طلوع سبز هنر» این احتمال را تقویت می‌کند که شاید رفت و آمد او به شرق آسیا ارتباطی با موضوعات گردشگری داشته باشد. جالب آنکه هیچ اطلاعاتی از این موسسه فرهنگی - گردشگری هم وجود ندارد.
قربان محمدپور هم از جمله فیلمسازانی است كه در این چند سال اخیر، علاقه زیادی به فیلم ساختن در خارج از كشور پیدا كرده؛ او دو فیلم در هند (جنوب آسیا) ساخت: سلام بمبئی كه فروش خیلی خوبی در گیشه داشت و دختر شیطان كه فروش خوبی در گیشه برایش پیش‌بینی می‌شود. همچنین پیشتر هم اخباری مبنی بر ساختن فیلمی در ویتنام (باز هم در جنوب شرقی آسیا) توسط محمدپور مطرح شده بود: عاشقی در هانوی.