خداحافظی نخستین مدالآور تاریخ دوچرخهسواری كوهستان با دنیای قهرمانی
ركابزدن برای یک لقمه نان!
این یعنی درد؛ همین كه دوچرخهات را بفروشی برای اینكه زندگی را بگذرانی. كجای دنیا چنین اتفاقی میافتد؟ وقتی با فرزاد خدایاری تماس گرفتیم تا از او یك سوال بپرسم، بغضش تركید. میخواستیم به او بگوییم كه نظرش درباره غرامت 167 میلیاردی ویلموتس چیست كه یكدفعه بغضاش تركید. از این گفت كه پول فقط در فوتبال است و هیچ سازمانی هم نیست كه این همه ریخت و پاش را پیگیری كند. نشستن پای حرفهای او كه حالا كلاه و كفشهایش را آویخته، كمی دردآور است.
اولین مدال تاریخ دوچرخهسواری
بدون شك باور نمیكنید اگر بگوییم كه فرزاد خدایاری نخستین مدالآور دوچرخهسواری كوهستان در ایران است. هفت سال است كه ركاب میزند اما هیچ. در زندگی هم همینطور ركاب میزند اما اتفاق خاصی برایش نمیافتد. درنهایت خودش مانده، دوچرخهاش و كلی بدهی. به قول خودش: «اگر ازدواج نكرده بودم داستان فرق میكرد اما واقعا نمیدانم باید چه كار كنم. شوخی كه نیست، بحث دخل و خرج در زندگی است. شرایط طوری شده كه یا باید دنبال ورزش حرفهای رفت یا بیخیال شد و چسبید به خانواده؛ بهخصوص وقتی كه متاهل باشی. كارد به استخوان آدم میرسد. دیگر آدم نمیكشد. باور میكنید دوچرخهام را فروختم برای اینكه خرج زندگیام را بدهم؟ »
اشك ریختن برای ورزش و دوچرخه
«هفت سال عضو تیم ملی بودم و اولین مدال تاریخ را هم گرفتم اما چه شد؟ حق و حقوقمان را كه ندادند چه برسد به پاداش! هر هزینهای كه كردم همه را از جیب دادم. یك نفر بیاید بگوید ما برای فرزاد این كار را كردیم! دیگر نمیشود. فروختم دوچرخه را و تمام. زندگی خرج دارد. زیر قیمت دادم رفت تا قرضهایم را بدهم. حالا اوقات فراغتم را میروم كوهنوردی، اینطور بهتر است. (فرزاد بغض داشت و درنهایت اشك ریخت.)»
كارگری برای امرارمعاش
«چارهای نیست كه. اگر از همان اول رفته بودم سر یك شغل مناسب، حالا حتما استادكار و به جایی رسیده بودم. ببخشید شما شاید درك نكنید، اما برای یك ورزشكار حرفهای خیلی سخت است كه یكدفعه آن را كنار بگذارد.
اشك میریزم اما چهكار كنم؟ رفتهام دنبال كارگری. غیر از دوچرخهسواری هم كه كار دیگری بلد نیستم اما چارهای برایم نمانده. متاهل هستم و باید خرج زن و بچهام را بدهم. حیف آن مدالی كه برای فدراسیون گرفتم. این همه هزینه كردم. فقط میگفتند هزینه كنید و فاكتور بیاورید ما پرداخت میكنیم! كدام پرداخت؟»
سكههایی كه فروخت و پول دوچرخه داد
«سال 96 به ازای هر مدال برنز 15-10 سكه به ورزشكاران هدیه میدادند كه من این جایزه را سال 98 گرفتم و همه سكهها را فروختم كه 17 میلیون شد و با آن دوچرخه خریدم تا در مسابقات فیلیپین ركاب بزنم. سال قبل هم در هند دوم شدم كه 1200 دلار جایزهاش بود، آن را باید فدراسیون پیگیری میكرد كه نمیدانم تكلیف جایزهام چه شد؟»
دیگر برنمیگردم
«تمام؛ خداحافظ دوچرخهسواری. خداحافظ دنیای قهرمانی و خداحافظ دوچرخهسواری در كوهستان. دیگر بریدهام. این را هم بگویم كه من اولین نفر نیستم. قبل از من خیلیهای دیگر رفتهاند سوی زندگیشان. اگر میلیاردی هم حمایت شوم دیگر برنمیگردم. اسلحهام را از من گرفتند و حالا با پای پیاده كجا برگردم؟ با كدام دوچرخه برگردم؟ این رشته هیچ دلسوزی ندارد. توصیه هم میكنم كسی سمت این رشته نیاید. اصلا برای فدراسیون ما چیزی مهم نیست. هیچ چیزی نداریم. نه امكانات، نه مربی و نه چیز دیگری. چرا وقتی هیچ چیزی وجود ندارد، بیایم ركاب بزنم يا بیایم و مربیگری كنم؟»
پولها برای فوتبال به باد میرود
«از قرارداد ویلموتس پرسیدید. مبارك آقایان باشد. سایر رشتهها منهای فوتبال لنگ یك میلیارد تومان است، آنوقت هزینههای اینچنینی برای فوتبال میشود. این قرارداد هم مطمئنا مثل قراردادهای قبلی است كه پولهای مملكت را بر باد میدهد. هیچكسی هم پیگیر نیست. این پول هم از مملكت خارج میشود و كك كسی هم نمیگزد، اما وقتی نوبت به ورزشكاران داخلی میشود، آقایان ندارند، پول نیست و بهراحتی میگویند وضعیت كشور خراب است.»
اولین مدال تاریخ دوچرخهسواری
بدون شك باور نمیكنید اگر بگوییم كه فرزاد خدایاری نخستین مدالآور دوچرخهسواری كوهستان در ایران است. هفت سال است كه ركاب میزند اما هیچ. در زندگی هم همینطور ركاب میزند اما اتفاق خاصی برایش نمیافتد. درنهایت خودش مانده، دوچرخهاش و كلی بدهی. به قول خودش: «اگر ازدواج نكرده بودم داستان فرق میكرد اما واقعا نمیدانم باید چه كار كنم. شوخی كه نیست، بحث دخل و خرج در زندگی است. شرایط طوری شده كه یا باید دنبال ورزش حرفهای رفت یا بیخیال شد و چسبید به خانواده؛ بهخصوص وقتی كه متاهل باشی. كارد به استخوان آدم میرسد. دیگر آدم نمیكشد. باور میكنید دوچرخهام را فروختم برای اینكه خرج زندگیام را بدهم؟ »
اشك ریختن برای ورزش و دوچرخه
«هفت سال عضو تیم ملی بودم و اولین مدال تاریخ را هم گرفتم اما چه شد؟ حق و حقوقمان را كه ندادند چه برسد به پاداش! هر هزینهای كه كردم همه را از جیب دادم. یك نفر بیاید بگوید ما برای فرزاد این كار را كردیم! دیگر نمیشود. فروختم دوچرخه را و تمام. زندگی خرج دارد. زیر قیمت دادم رفت تا قرضهایم را بدهم. حالا اوقات فراغتم را میروم كوهنوردی، اینطور بهتر است. (فرزاد بغض داشت و درنهایت اشك ریخت.)»
كارگری برای امرارمعاش
«چارهای نیست كه. اگر از همان اول رفته بودم سر یك شغل مناسب، حالا حتما استادكار و به جایی رسیده بودم. ببخشید شما شاید درك نكنید، اما برای یك ورزشكار حرفهای خیلی سخت است كه یكدفعه آن را كنار بگذارد.
اشك میریزم اما چهكار كنم؟ رفتهام دنبال كارگری. غیر از دوچرخهسواری هم كه كار دیگری بلد نیستم اما چارهای برایم نمانده. متاهل هستم و باید خرج زن و بچهام را بدهم. حیف آن مدالی كه برای فدراسیون گرفتم. این همه هزینه كردم. فقط میگفتند هزینه كنید و فاكتور بیاورید ما پرداخت میكنیم! كدام پرداخت؟»
سكههایی كه فروخت و پول دوچرخه داد
«سال 96 به ازای هر مدال برنز 15-10 سكه به ورزشكاران هدیه میدادند كه من این جایزه را سال 98 گرفتم و همه سكهها را فروختم كه 17 میلیون شد و با آن دوچرخه خریدم تا در مسابقات فیلیپین ركاب بزنم. سال قبل هم در هند دوم شدم كه 1200 دلار جایزهاش بود، آن را باید فدراسیون پیگیری میكرد كه نمیدانم تكلیف جایزهام چه شد؟»
دیگر برنمیگردم
«تمام؛ خداحافظ دوچرخهسواری. خداحافظ دنیای قهرمانی و خداحافظ دوچرخهسواری در كوهستان. دیگر بریدهام. این را هم بگویم كه من اولین نفر نیستم. قبل از من خیلیهای دیگر رفتهاند سوی زندگیشان. اگر میلیاردی هم حمایت شوم دیگر برنمیگردم. اسلحهام را از من گرفتند و حالا با پای پیاده كجا برگردم؟ با كدام دوچرخه برگردم؟ این رشته هیچ دلسوزی ندارد. توصیه هم میكنم كسی سمت این رشته نیاید. اصلا برای فدراسیون ما چیزی مهم نیست. هیچ چیزی نداریم. نه امكانات، نه مربی و نه چیز دیگری. چرا وقتی هیچ چیزی وجود ندارد، بیایم ركاب بزنم يا بیایم و مربیگری كنم؟»
پولها برای فوتبال به باد میرود
«از قرارداد ویلموتس پرسیدید. مبارك آقایان باشد. سایر رشتهها منهای فوتبال لنگ یك میلیارد تومان است، آنوقت هزینههای اینچنینی برای فوتبال میشود. این قرارداد هم مطمئنا مثل قراردادهای قبلی است كه پولهای مملكت را بر باد میدهد. هیچكسی هم پیگیر نیست. این پول هم از مملكت خارج میشود و كك كسی هم نمیگزد، اما وقتی نوبت به ورزشكاران داخلی میشود، آقایان ندارند، پول نیست و بهراحتی میگویند وضعیت كشور خراب است.»