یک انقلابی کارآمد

یک انقلابی کارآمد

وهب همدانی فرزند شهید سردار همدانی

سردار حجازی نمونه یک انسان متخلق بود. آشنایی ایشان با پدرم شهیدهمدانی به دوران دفاع‌مقدس بازمی‌گردد و در یک بازه زمانی یکساله از 66 تا 67 ارتباط و دوستی میان سرداران جعفری، همدانی و حجازی بیشتر می‌شود. از سال 76 بود که سردارحجازی مسؤولیت نیروی مقاومت‌بسیج را به عهده می‌گیرند و در دوره مسؤولیت ایشان در این مقطع، ساختار نیروی‌مقاومت متحول می‌شود. آن مرحوم در حوزه کادرسازی مدیری توانمند بود و به واقع باید گفت شاکله آن چیزی که امروز از بسیج می‌بینیم تا حدود زیادی مرهون زحمات این چهره خدوم است. ایشان علاوه بر تحصیلات‌عالی، در حوزه مدیریتی هم کارکشته بود. گذشته از کاردانی و لیاقت در حوزه مدیریتی به لحاظ شخصیتی هم واجد صفات برجسته بود. از مهم‌ترین این ویژگی‌ها تواضع و افتادگی سردارحجازی بود که با این‌که در مقطعی مسؤولیت‌های بسیار بالایی در سپاه بر عهده داشت اما وقتی حاج‌قاسم از ایشان می‌خواهد مسؤولیت سپاه لبنان را به عهده بگیرند، بدون درنگ می‌پذیرد. متاسفانه یکی از آفاتی که مدیران امروز با آن مواجه‌اند این است که شاید چندان رضایتی نداشته‌باشند با هم‌رده‌های خود یا مدیرانی که مسؤولیت پایین‌تری دارند، کار کنند اما این منیت‌ها و خودخواهی‌ها در وجود سردارحجازی نبود. از نظر شخصیتی، ایشان کاملا بر داشتن رفتاری اخلاقی تاکید داشت و موقع گفت‌وگو بسیار کم حرف و گزیده‌گو بود. به لحاظ سیاسی هم او را باید انسانی انقلابی دانست که به صورت فراجناحی عمل می‌کرد و در دفاع از آرمان‌های انقلاب وابسته به هیچ‌یک از جریان‌ها و گروه‌های سیاسی نبود. او با همه دیدگاه‌ها تلاش می‌کرد در زمان مسؤولیتش در بسیج از ظرفیت‌های مختلف استفاده کند. در رفتار و تعاملات انسانی با دیگران بسیار سعه‌صدر داشت. آخرین دیدار من با آن مرحوم مربوط به چند ماه پیش بود که به محل کار ایشان رفتم و دو ساعت گفت‌وگو کردیم. به طور معمول ایشان شنونده بسیاری از حرف‌ها بود و با سعه‌صدر برخی انتقادات را می‌شنید و در صورت قبول آن انتقاد، سعی در پیگیری داشت. در همین دیدار بود که به خاطره‌ای از آخرین دیدارش با مرحوم پدرم اشاره کرد. سردارحجازی می‌گفت من به همراه همسرم از لبنان به فرودگاه دمشق آمدیم و شهید همدانی با اطلاع از این موضوع زودتر به فرودگاه رفت و دو ساعت منتظر ورود ما بود. موقع دیدار با شهیدهمدانی متوجه نورانیتی در چهره او شدم که مرا به یاد یکی از همرزمان شهیدم در اصفهان انداخت. نکته جالب این‌که همسرم هم متوجه این حال من شد و حتی گفت با توجه به این نورانیت چهره، نکند سردار همدانی شهید شود. این آخرین دیدار سردارحجازی با شهیدهمدانی بود و چند روز بعد از ورود سردار حجازی به ایران، خبر شهادت پدرم به ایشان رسید.