خوابهایی که تعبیر شد
سال 65 آیتا... بهاءالدینی که از خواص بودند خواب دیده بودند امام لای پارچه سفید پیچیده شدهاند و ملائک میخواهند ایشان را به آسمان ببرند و از آن طرف مردم ایشان را به سمت زمین میکشند. در این میان مردم برنده شده بودند و امام را روی زمین نگه
داشته بودند.
در همان ایام، همسر حاجاحمدآقا (فاطی خودمان) خواب دیده بود که هواپیمایی میآید دم در خانه و خلبان و خدمه میآیند بیرون و میخواهند امام را ببرند. فاطمهخانم از امام میپرسد، کجا میخواهید بروید؟ امام میگویند: نمیدانم! آمدهاند دنبالم و بایدبروم.
فاطمهخانم نمیگذارد و میگوید: نمیشود که بروید. خلاصه نمیگذارد امام را ببرند. بعد از چند روز امام تصمیم دارند وضو بگیرند که به یکباره به عروسشان میگویند: وای قلبم سوخت.
فاطمهخانم هم سریع فرستاد دنبال حاجاحمدآقا و بقیه. اما این سوزش زود خوب میشود. امام دوباره بلند میشوند که بروند برای وضو. فاطمهخانم میگوید: نروید و باید دراز بکشید اما امام بلند میشوند و به حیاط میروند و فاطمهخانم هم دست ایشان را گرفته، آن زمان علیآقا را باردار بودند و به زمان فارغ شدن هم نزدیک بودند. امام دوباره زمین میخورند که اگر فاطمهخانم نبود سرش زمین میخورد و امکان داشت خونریزی مغزی هم بکنند.
خلاصه امام را بردیم بیمارستان جماران. امام مدتی در بیمارستان بستری بودند و همه حواسشان بود که کسی متوجه نشود.
جنگ بود و شرایط کشور مناسب نبود که خبر بستری شدن امام منتشر شود. فیلمهایی که به مناسبت درگذشت امام در 14خرداد تلویزیون پخش میکند که امام در حال نماز خواندن هستند برای سال 65 است.
امام همان روز چند بار سکته کردند اما خدا دوباره ایشان را به ما برگرداند. فرصتی داد تا امام چند کار را تمام کنند. خوابهایی که دیده بودند تعبیر شد.
تیتر خبرها