بستهای از دیار باقی!
حسام آبنوس دبیر قفسه کتاب
یک روز که مثل همیشه پایم را داخل ساختمان روزنامه گذاشتم با صدای نگهبان به خودم آمدم. صدایم کرد و از پشت پیشخانی که آنجا مینشینند کتابی را به سمتم گرفت. منتظر کتاب نبودم و همین به کنجکاویام اضافه کرد. توقع نداشتم کتابی به دستم برسد، برای همین سریع نگاهی به آدرس فرستنده بسته کردم، بوشهر!
دوستانی در بوشهر داشتم ولی دوستیمان طوری نبود که قرار باشد برایم کتاب ارسال کنند. اسم فرستنده بسته هم برایم آشنا نبود و همین سبب شد بیشتر کنجکاو شوم. عبدالکریم نیسنی!
بعد از اینکه وارد تحریریه شدم و کارهایم را روی روال انداختم و کمی مسلط شدم نگاهی به بسته پستی رسیده از ساحل دریا کردم. مثل کسی که در یک جزیره ناشناخته یک بطری حاوی یک نامه به دستش میرسد و او را به دنیای تازهای میبرد بودم؛ حالا کیلومترها دورتر از ساحل خلیج فارس، بستهای از لب ساحل از لب بندر، به دستم رسیده بود که هیچ اطلاعی از چندوچون آن نداشتم. منتظر نقشه گنجی بودم تا بگوید در این جزیره گنجی در میان درختان انبوه پنهان شده و گروهی از دزدان دریایی دنبال آن هستند، بسته را باز کردم و با جلد کتابی روبهرو شدم که همان ابتدا داشت توضیح میداد قرار است صد حکایت و نکته از بندر گناوه را برایم شرح بدهد. حقیقتا کتاب برای من مانند نقشه گنج بود؛ گنجی که در دل تاریخ و فرهنگ این بندر و مردمان آنجا پنهان است و نویسنده آن را برای ما بیرون آورده است.
بعد از باز کردن بسته سراغ کتاب رفتم. نکته جالبی که برایم تازگی داشت شناسنامه نویسنده کتاب (همان فرد فرستنده بسته) در همان صفحات اول کتاب بود و نامی که بیشتر توجهم را به خودش جلب کرد تاریخ فوت نویسنده بود! بیشتر کنجکاو شدم. محل تولد «ظلمآباد» و کلی از این اطلاعات شگفتانگیز که خب فقط از یک قلم با طراوت میتوان انتظار آن را داشت. قبل از اینکه مفصل به کتاب برسم و بعد از همین تورق سردستی، نامهای در دل بسته من را به خودش خواند؛ نامهای که به اسم من (حسام آبنوس و دبیر قفسه کتاب جامجم) بود و انتشار صدمین شماره قفسه را تبریک گفته بود و یک نسخه از کتاب تازه منتشر شده «سربازان صفر درجه در چهارراه ناخدا حمزه» را همراه خود برایم آورده بود. آقای نیسنی لطفی به بنده داشتند و یک نسخه از یک کتاب تازه منتشر شده (فرزند تازه متولد شده) را برایم فرستاده بودند.
کتاب روایتهای کوتاهی داشت و این روایتها را میشد در فرصتهای کوتاه خواند و با آنها مروری بر تاریخ و فرهنگ بندر گناوه داشت و از اتفاقات آنجا باخبر شد؛ ساحل و بندری که شانه به شانه خلیجفارس داده و صدای موجهای آنجا از لابهلای صفحات این کتاب به گوش خواننده میرسد.
این کتاب در وضعیتی به دستم رسید که اتفاق ناگواری برایم افتاده بود، مدتی طول کشید تا اینجا بخواهم یادی از آن کنم و بگویم این کتاب برای آنهایی که دوست دارند از فرهنگ یک منطقه چیزی بدانند گزینه خوبی است.