مواد لازم برای همان همیشگی

نگاهی انداخته‌ایم به عناصر تكرار شده در شخصیت‌پردازی و قصه‌های سریال‌ها كه به كلیشه تبدیل شده‌اند

مواد لازم برای همان همیشگی

این جمله معروف «قصه‌ها تمام شده‌است» را زمانی می‌توان باور كرد كه آنها در پرداخت و جزئیات هم مثل قصه‌های پیشین خود باشند. اینجاست كه كلیشه‌ها می‌شوند بلای جان یك اثر و خلاقیت آن را كم می‌كنند. در هر ژانر و با هر قصه‌ای كه مواجه‌باشیم، می‌توانیم رد و نشانی از مواردی پرتكرار و وام‌گرفته از آثار پیشین پیدا كنیم. این اتفاق ویژه سریال‌های ایرانی نیست و در آثار دیگر كشورها هم نظیر دارد. مثلا می‌توان مواد لازم و فرمول ساخت فیلم هندی، تولید اثر برای سینمای اروپا یا ... را هم لیست كرد. مگر این‌كه با فیلمی متفاوت روبه‌رو باشیم كه همه این كلیشه‌ها و چارچوب‌های از پیش تعیین‌شده را درهم می‌شكند. در تلویزیون خودمان، هرچند نسبت به گذشته روایت قصه‌های كلیشه‌ای و شخصیت‌های تكرارشده كمتر شده‌است و نمی‌شود دسته‌بندی قطعی برای آن ارائه کرد، ولی همچنان می‌توان آیتم‌هایی را به‌عنوان پرتكرارترین‌ها در سریال‌های ایرانی در نظر گرفت كه خوب است از آنها هم عبور كرد و غافلگیری‌های بیشتری برای مخاطبان ترتیب داد تا اگر اثری كمدی است، خنده بر لب تماشاگرانش بیاورد و اگر نه، بتواند او را بیشتر با بحران‌های ایجادشده درگیر و یا غیرقابل پیش‌بینی كردن اثر هیجان بیشتری را هم در كشف پیچ‌وخم‌های قصه و شخصیت‌ها به مخاطبان تزریق كند. در اینجا نگاهی به برخی موقعیت‌ها و شخصیت‌های مشابه در سریال‌ها انداخته‌ایم و از مواد لازم برای تهیه این فضاها گفتیم.

پولدارها
مواد لازم:   خانه‌باغ، كفش پاشنه‌دار، پالتوی خزدار، دستمال‌گردن، ماشین مشكی یا رنگ‌های جیغ، دستمال‌گردن،‌ عینك دودی با شیشه‌های بزرگ و ... .
خانه‌ای دوبلكس كه راه‌پله‌ای عریض سالن آن را به نیم‌طبقه بالا متصل می‌كند. حیاطی بزرگ كه به باغ شباهت بیشتری دارد و با آلاچیق و صندلی برای دورهمی‌ها فضایی را فراهم كرده‌است، از ویژگی‌های عمارت زندگی غالب افراد ثروتمند در سریال‌های وطنی است. مرد پولداری كه جزو آدم‌بدهای قصه است، معمولا ماشین شاسی‌بلند مشكی دارد، دستمال‌گردن می‌بندد، عینك‌آفتابی می‌زند،‌ در خانه‌اش تاكسیدرمی حیوانات و پرندگان وجود دارد و اگر زن باشد، پالتوهایی با یقه و سرآستین‌های خزدار می‌پوشد، كفش پاشنه‌بلند به‌پا می‌كند، ماشین‌شان آلبالویی یا رنگی جیغ دارد و معمولا عینك‌هایی با شیشه‌های بزرگ دودی می‌زند و حتما از آن دسته آدم‌هایی به تصویر كشیده می‌شود كه پول برایشان حرف اول و آخر را می‌زند. نمونه این دست افراد را در سریال «برادرجان» با شخصیت چاوش، در سریال «یاور» با شخصیت نیوندی، در سریال «رستگاران» با شخصیت پرویز شایسته و ... دیدیم. از سوی دیگر اگر این شخصیت جزو آدم‌خوب‌های قصه باشد دیگر خبری از شك و شبهه در اموالش نیست و از این ثروت در راه خیر بهره می‌برد. نمونه‌اش را زیاد دیده‌ایم. حاج‌خانم قصه معمولا با حجابی خاص و روی گشاده در خیریه فعال و دست‌گیر زنان سرپرست‌خانوار و معضل‌دار است. مردان ثروتمند اما مثبت قصه هم محاسن دارند. این افراد هرچند زندگی اشرافی دارند، ولی دست‌شان به كار خیر است و معمولا افراد زیادی در چتر حمایتی‌شان است. با چنین شخصیت‌هایی در نقش‌های شریفه و حاج‌علی در سریال «پدر»، مرادی در سریال «احضار»، نرجس و حاج‌رضا در سریال «روز حسرت» و ... آشنا شده‌ایم.



خانواده گرم و خوشحال
مواد لازم:    خانه حوض‌دار، یك سینی چای، تخت در حیاط، خانم‌جان و آقاجان و ...
خانواده‌هایی كه در بسیاری از سریال‌های تلویزیونی به‌عنوان خانواده‌ای موفق، صمیمی و شاد معرفی می‌شوند و روابط خوبی با هم دارند، از المان‌های یكسانی در شخصیت‌پردازی و فضاسازی زندگی‌شان برخوردارند كه شاید گاهی نزدیك به واقعیت باشد اما به تكرار افتاده‌است. چنین تكراری سبب این می‌شود كه بیننده از همان اول با دیدن چند سكانس از شخصیت‌های این خانواده، در ذهنش آثار مشابه آن را مرور كند و دست شخصیت‌ها و نوع رابطه‌شان با همدیگر را خیلی زود بخواند. غالبا این خانواده در خانه‌های حوض‌دار قدیمی در محله‌ای نسبتا قدیمی زندگی می‌كنند و متعلق به قشر متوسط نزدیك پایین جامعه هستند و شاید مصداق همین مثل باشند كه در «كلبه‌شان رونق اگر نیست، صفا هست». شاید با مرور این موارد گفته‌شده خانواده طلوعی در سریال‌های در قلب من و ... را به خاطر بیاورید. در واقع در این دست فیلمنامه‌ها فقر اگر متعلق به این خانواده باشد، ستودنی است و به‌عنوان معضل معرفی نمی‌شود.  دورهمی‌های ساده خانوادگی در حیاط خانه، نامیدن پدر و مادر میانسال خانواده با القاب خانم‌جان و آقاجان، شوخی‌های عاری از نمک میان دختر و پدر خانواده، قربان صدقه رفتن‌های زیاد در میان اعضای خانواده و... از جمله لحظه‌های کلیشه‌ای هستند که در این آثار دیدیم.




دختر مجرد سن‌بالا
مواد لازم:    اخلاق خشک و تند، گریم در خدمت عدم‌زیبایی، در آرزوی ازدواج و...
اگر مروری بر سریال‌های و فیلم‌ها داشته‌باشیم، اغلب تصویر چندان زیبایی از خانم‌هایی که ازدواج نکرده و به اصطلاح از سن ازدواج عبور کرده‌اند، ارائه نمی‌شود. این تصویر کاریکاتورگونه که بیشتر در آثار کمدی دیده می‌شود و در سریال‌هایی مثل پژمان یا بزنگاه مشابه‌شان را دیده‌ایم، بانوانی هستند که معمولا چندان گریم زیبایی ندارند، زندگی‌شان یک بعدی است و از اخلاق‌خوش بویی نبرده‌اند. آدم‌هایی که گرچه خود را قوی و مستقل نشان می‌دهند ولی چون یک چیزی در زندگی‌شان کم است که منجر می‌شود جایی از قصه کم بیاورند و بشکنند. پدیده بالا رفتن سن ازدواج که این روزها در جامعه رو به افزایش است، تعداد چنین خانم‌هایی را در اطرافیان‌مان زیاد کرده‌است و هر چه بیشتر به این آثار نمایشی نگاه می‌کنیم، بیشتر متوجه کلیشه‌زدگی آنان در نگاه به چنین افرادی می‌شویم و تفاوتش را با واقعیت می‌بینیم. به همین دلیل است که شاید دیگر کمتر از دیدن این تصویر تکراری خنده به لب‌مان بیاید.



بدها
مواد لازم:    اسامی قدیمی ایرانی، سبیل، دستمال گردن، لحن لاتی، بیلیارد و...
آدم‌های بد قصه هر چند در یک دسته نمی‌گنجند و در هر سریال می‌توانند کلاهبردار، شارلاتان، اراذل و اوباش و... باشند ولی چند ویژگی مشترک شخصیتی و ظاهری دارند که می‌توان آنها را
از جمله موارد پرتکرارو کلیشه‌ای آورد. مواردی که خیلی زود به مخاطب باتجربه در شناخت یک شخصیت و تشخیص خوبی و بدی آن کد می‌دهد. از این دست می‌توان به اسامی آدم بدهای قصه اشاره کرد که معمولا از اسم‌های ایرانی قدیمی یا به طور کلی تاریخی انتخاب می‌شوند. شما چند جمشید، نادر، هوشنگ، افشین، همایون، چنگیز و... می‌شناسید که آدم خوب قصه باشند؟ دستمال گردن، دستمال جیب و کراوات داشتن هم از دیگر نشانه‌های کلیشه‌ای این شخصیت‌هاست. این شخصیت‌ها اگر از طبقه پایین اجتماعی و اقتصادی هم باشند، لحن مناسبی در گفتار ندارند. یکی دیگر از نشانه‌هایی که برای معرفی یک شخصیت طماع و انتقام‌جو در بسیاری از آثار سراغ داریم، دیدن او هنگام تماشای مستندهای حیات‌وحش و دریده شدن یک حیوان رام به دست حیوانی وحشی است که نیشخند این شخصیت موقع دیدن این صحنه، کلاژ بد بودنش را تکمیل می‌کند. همچنین سبیل داشتن عنصر تکراری گریم و بیلیاردبازی، معرفه مکرری برای بد بودن این شخصیت در این‌گونه فیلمنامه‌هاست.



فامیل پولدار
مواد لازم:   عصا، صندلی گهواره‌ای، شومینه، بداخلاق، عینک ضخیم و قدیمی و...
در بسیاری از قصه‌هایی که تا امروز در قالب سریال روی آنتن رفته‌اند و راوی زندگی سخت یک شخص یا خانواده بودند، میانه‌های ماجرا یک ناجی وارد عمل می‌شود که معمولا در هیات یک عمه یا مادربزرگ ثروتمند است. او با این‌که اخلاق چندان خوشی ندارد و احتمالا با خانواده دچار دوری و قهر بوده، اما آنجا که همه به بن‌بست مالی رسیدند وارد عمل می‌شود و گره قصه را باز می‌کند و همراهی عاطفی و مالی‌اش نجات‌بخش می‌شود. معمولا یکی از اعضای جوان خانواده که شخصیت پویاتری دارد، به سراغ این عضو خانواده می‌رود و او را که در خانه‌ای قدیمی اما گران‌قیمت زندگی می‌کند. این عمه پیر عصا به‌دست، احتمالا بیشتر اوقاتش را کنار شومینه و با تاب خوردن روی صندلی گهواره‌ای‌اش می‌گذراند و جوان راضی‌اش می‌کند به پیوندهای عاطفی و خونی میانشان رجوع کند و آنها را از مخمصه نجات دهد و این می‌شود بخشی از داستان قابل حدس سریال.



بچه شهرستان
مواد لازم:       تیپ بد، صافی و سادگی و...
چقدر این تصویر برایتان آشناست که کسی از شهری دیگر وارد تهران می‌شود و در همان ترمینال،‌ کیفش را می‌زنند و او در آخر قصه از این‌که وارد این شهر شده پشیمان می‌شود و به دیار خود بازمی‌گردد. این را می‌توان کلیشه‌ای‌ترین تصویر از تهران و افرادی دانست که در سریال‌ها به اصطلاح شهرستانی خوانده می‌شوند. آدم‌هایی که سادگی زیادی در رفتارشان دارند، معمولا گیر آدم‌های ناباب می‌افتند، از نظر اقتصادی جزو قشر کم‌درآمدند و لباس‌هایشان چندان خوش‌سلیقه با همدیگر جفت‌وجور نشده‌است. حال آن‌که این روزها تعداد آدم‌هایی که برای پیدا کردن شغل یا ادامه تحصیل ساکن تهران شده‌اند، زیاد است و به‌واسطه شبکه‌های اجتماعی و گسترش رسانه آگاهی آنان از شرایط اجتماعی و زندگی در این شهر نسبت به گذشته بالاتر رفته‌است.  اگر خاطرتان باشد چند نمونه‌ای از این تصاویر را در قصه‌های سریال‌هایی چون متهم گریخت، فصل زرد و... دیده‌ایم. در این میان، سریال لیسانسه‌ها نسبت به وضعیت اقتصادی خانواده حبیب که نسبتی با شهرستان داشتند، طرحی نو درانداخت و این خانواده وضع اقتصادی بهتری نسبت به سایر شخصیت‌های قصه داشتند. اتفاقی که در واقعیت هم محتمل است. اما همچنان شخصیت حبیب نسبت به سایرین ساده‌لوحی‌های بیشتری داشت و نحوه لباس پوشیدنش هم یکی از دستاویزهای خلق لحظه‌های کمدی بود.




رفاقت
مواد لازم:       ترکیب شنگول و ملول
میان شخصیت‌ها و روابط کلیشه‌ای که در سریال‌های تلویزیونی‌مان زیاد دیده‌ایم، بارها شاهد رفاقت‌هایی بودیم که از همان ابتدا تکلیف مخاطب با جنس آن و دیالوگ‌های بازیگرانی که ایفاگر نقش این رفقا هستند، روشن است. معمولا یک شخصت آرام، منطقی و جدی، دوستی در کنار خود دارد که نقطه مقابل اوست. لبخند از روی لبش نمی‌رود، سرزنده‌است و البته تصمیماتش به اندازه این یکی درست از آب درنمی‌آید. همان که ما آن را رفاقت میان یک آدم شاد و شنگول با رفیقی آرام و شاید افسرده خطاب کنیم. رفیق شاد معمولا در همه امور با نمک‌پراکنی و شکستن فضای جدی قصه، همراه و همپای شخصیت اصلی است و او را برای رسیدن به عشق یا هدفش با برنامه‌ریزی‌های زیرکانه یاری می‌کند.



دختر فراری
مواد لازم:       یک جفت کتانی، کوله بزرگ، شال، گاهی کلاه و...
در مورد این شخصیت و در کل، کاراکتر دختری که قرار نیست مثبت و دختر خوب خانواده باشد، کتانی‌هایی بندی که در نگاه اول به چشم می‌آید، یکی از اصلی‌ترین بخش‌های این شخصیت است. این شخصیت‌ها اغلب حد وسط ندارند، یعنی یا خیلی شوخ، سرخوش و سر به هوا یا خیلی جدی و بی‌اعصاب هستند و گاهی کمی لحن لاتی هم دارند و کارشان را به شکلی با زبان بازی پیش می‌برند. در ادامه کوله‌پشتی آن هم ترجیحا از نوع کمی بزرگش یکی از ارکان اصلی این شخصیت است که اصلا بدون آن انگار چیزی کم است. البته نمونه این شخصیت را کمتر در سریال‌ها می‌بینیم یا اگر هم ببینیم در نهایت با تحول عمقی او به شکل داستان‌های کلید اسرار روبه‌رو می‌شویم. یکی از نقش‌های قدیمی این ماجرا را عاطفه نوری یا همان روناک در دوران سرکشی ایفا کرد. نمونه‌های مختصر یا کوتاه این داستان را هم در سریال‌های دیگری مثل مادرانه می‌توانید ببینید.




بازاری‌ها
مواد لازم:       تسبیح، انگشترعقیق، کلاه، پالتوی بلند و...
یکی از تیپ‌هایی که در کارهای مختلف سراغش می‌روند، بازاری‌ها هستند. این افراد هم مثل همه آدم‌ها به دو گروه بازاری‌های پاک‌دست و بازاری‌های مکار و طمع‌کار تقسیم می‌شوند؛ دو گروهی که اغلب در یک فضا باهم تقابل دارند و درگیر می‌شوند. در مورد گروه اول یعنی پاک‌دست‌ها علاوه بر انگشتر و تسبیح که در هردو مورد وجود دارد، سیستم حساب وکتاب خیلی وقت‌ها با چرتکه پیش می‌رود اما در گروه دوم وجود رایانه روی میز آنها مثل یک المان برای این موضوع تبدیل شده‌است. در واقع رویارویی چرتکه با رایانه یکی از وجوه تمایز این قضیه است.
علاوه بر اینها در مورد بازاری‌های طماع در سریال‌های تازه‌تر خیلی وقت‌ها دستمال گردن در طراحی لباس‌شان استفاده می‌شود. همچنین وجود کینه قدیمی بین این دو گروه هم بخش اصلی قصه است. نمونه‌های این ماجرا را می‌شود در سریال «یاور»،«برادر»، «ستایش» و... دید.




پلیس‌ها و امنیتی‌ها
مواد لازم:       گاهی مجرد بودن، ته‌ریش، چهره بیش از حد جدی و گاهی بیش از حد مهربان، یك همسر شاكی و...
پلیس‌هاو ماموران امنیتی جزو شخصیت‌هایی‌ هستند كه به‌خصوص در مجموعه‌های اخیر تلویزیونی خیلی مورد توجه قرار گرفته‌اند. البته این موردی كه از آن می‌گوییم درباره همه پلیس‌هایی كه دیده‌اید، صدق نمی‌كند اما در چند مورد كه هر كدام جزو نقش‌های اصلی ماجرا بوده‌اند، چنین مواردی را می‌بینید. كدام موارد؟ یكی زندگی تنهایی است، خیلی از پلیس‌ها و امنیتی‌ها در سریال‌ها یا همسرشان كنارشان نیست یا درگذشته  یا مجرد هستند. مثل امین زندگانی در خانه امن یا امیر آقایی در سریال نوار زرد و قبل از اینها فرهاد اصلانی در سریال وفا و..... در كنار این گروه اگر پلیس‌ها متاهل و همچنین از امنیتی‌ها باشند، همیشه همسری كه جایی صبرش لبریز می‌شود و مدام با دیالوگ معروف تو هیچ وقت نیستی، شكایتش را اعلام می‌كند حضور دارد. مثل همسر سرگرد جلالی با بازی دانیال حكیمی در سریال خواب و بیدار یا كمند امیرسلیمانی در سریال هوش سیاه كه نقش همسرش را حسین یاری بازی می‌كرد.
در كنار ویژگی خانواده این شخصیت‌ها، از نظر ظاهری هم در قریب به اتفاق آنها، ته ریش جزو مواد همیشگی است. در حوزه برخورد هم اغلب جدیت اغراق آمیز با حالت تفكری كه همیشه با آنها همراه است، وجود دارد البته این وجهه كاری آنهاست و در خانواده خیلی وقت‌ها آنها را در عین پرمشغله‌بودن، جدی اما مهربان می‌بینیم به شكلی كه ابهت‌شان هم تا حدی حفظ شود.



از خواستگاری تا ازدواج
مواد لازم:       ریسه چراغ رنگی، چراغ گازی، چای، صحبت از آب‌وهوا، نگاه‌های ماخوذبه‌حیا و زیرچشمی و...
در مورد خواستگاری و بعد هم ازدواج كلیشه‌های رایجی وجود دارد كه خیلی‌ها حتی آن را در واقعیت هم دیده‌اند. صحبت‌های معمولی روز خواستگاری با جمله‌های همیشگی كه پای ثابت ماجراست. در كنار اینها آوردن چای و نگاه‌های یواشكی هم بخش دیگری از این مراسم هستند كه قدیم‌ترها اغلب با ریختن چای روی پای داماد همراه بود اما حالا به آوردن چای به شكل آبرومندانه محدود شده‌است. در بخش مراسم عروسی هم اولین چیزی كه هنوز هم دوربین روی آن فوكوس می‌كند، ریسه‌ها یا چراغ‌های رنگی است كه یك گوشه كار شده و جالب این كه با وجود به روز شدن این مراسم و تالارهایی كه برای این موضوع در نظر گرفته می‌شود، هنوز در قصه‌ها عروسی در باغ یا حیاط خانه‌ها برگزار می‌شود و دراین فضا چراغ‌‌گازی‌ هم حرف اول را بعد از ریسه‌ها می‌زند. همه این موارد اگر در كار كمدی باشد به مقدار طنز بیشتر و در آثار ملودرام هم با فضای جدی‌تر به همراه شوخی‌هایی اجرا می‌شود.




خشم‌های همیشگی
مواد لازم:       شكستن آینه، دوش  یا بردن سر زیر شیر آب، مشت محكم، دیوار و...
قصه عصبانیت و خشمی كه آدم‌ها هم در واقعیت و هم در سریال‌ها با آن روبه‌رو می‌شوند جزو موضوعاتی است كه نمود بیرونی مختلفی دارد اما در سریال‌ها اغلب چند المان ثابت برای این موضوع و بروز آن وجود دارد. شكستن آینه  یا آب ریختن روی آینه در حالی كه بازیگر با بغض و خشم به آن خیره شده، یكی از این موارد است. در ادامه هم می‌شود به مشت‌های گره كرده‌ای كه اغلب در دیوار فرود می‌آید، اشاره كرد. جریانی كه برای همه ما آشناست و در خیلی از سریال‌ها آن را دیده‌ایم، مثل همین تازگی‌ها و سریال یاور یا بچه مهندس.




دیالوگ‌های آشنا
در این میان جا دارد مروری هم بر دیالوگ‌های تکراری داشته‌باشیم که خودشان به یکی از عناصر کلیشه‌ای و قابل پیش‌بینی سریال‌های وطنی تبدیل شده‌اند.
خبه‌خبه! پدر دختری خوب خلوت کردید!
هر کسی یه قیمتی داره.
همه چیزو می‌شه با پول خرید.
یعنی کی می‌تونه باشه این وقت شب؟!
خب بریم سر اصل مطلب.
جناب رئیس من بهشون گفتم شما جلسه دارید، اما.../ اشکالی نداره، بیان داخل.
این شهر بی‌در و پیکر‌ / این شهر پر گرگه.
همون همیشگی لطفا
پول خوشبختی نمیاره!
خدایا! چرا من؟ چرا اینجا؟
برو توی اتاقت! از شام هم خبری نیست!
به‌به! ستاره سهیل شدی. توی آسمونا دنبالت می‌گشتم، روی زمین پیدات کردم!
سکوت رو رعایت کنید! اینجا مثلا بیمارستانه!
تو اینجا چی کار می‌کنی؟!