بعد از اثاثكشی اول تلویزیون را راه بیندازید و این فیلمها را ببینید، بعد بروید سراغ چیدن وسایل خانه جدید
با خود و با جهت
علی رستگار روزنامهنگاری كه در هر شرایطی میتواند فیلم ببیند و از فیلم حرف بزند، حتی وسط اثاثكشی
نیلمككالی(رابرت دنیرو)در«مخمصه» دیالوگ درخشانی با این مضمون داشت:«هیچوقت تو زندگیت به هیچچیز اونقدر وابسته نشو كه اگر به دردسر افتادی نتونی تو 30ثانیه تركش كنی.» دنیرو البته در فیلم مایکلمان، نقش یك دزد حرفهای را بازی میكرد و این خطمشی و طرز تفكر به كارش میآمد اما من شاید در تلاشی بیربط میخواهم این دیالوگ را به خاك مستأجری، اجارهنشینی و اثاثكشی بكشانم. مستأجرها در طول سالهای اجارهنشینی، یاد میگیرند به خانه عاریهای و محل زندگی خود دل نبندند و میدانند كه این چهاردیواری بههیچوجه هم اختیاری نیست. در این سرنوشت محتوم و اجبار استیجاری، حالا نه در هر 30ثانیه بلكه دستكم و طبق قراردادهای سالانه، هر 31میلیونو536هزارثانیه، مستأجرها اگر با موجرها به تفاهم و تمدید قرارداد نرسند و صاحبخانههای محترم از خر شیطان پایین نیایند، باید شال و كلاه كنند و دنبال یافتن سرپناه تازه و كارتن موز برای اثاثكشی باشند.
بهجز چالشهای مالی كه در چنین ایامی، گریبانگیر مستأجرها میشود، مقابله با جابهجایی و ترانسفر بینوایی، روح و روان افراد را هم نشانه میگیرد و خانوادههای درگیر اثاثكشی را كلافه و سرگردان میكند و چهبسا موقعیتهای ابزوردی هم بهوجود میآورد.نمونهاش، قصه «بیخودوبیجهت» عبدالرضا كاهانی كه مهمترین و مشهورترین فیلم با فضای جابهجایی و اثاثكشی در سینمای ایران است و بحث اثاثكشی چه از لحاظ بصری و چه تماتیك، درهم تنیده شده و تفكیكناپذیر به نظر میرسد.
در بیخودوبیجهت، همه چیز در خدمت آوارگی و بیهودگی جابهجایی است و ناكوكی سازهای اثاثكشی، به بهترین شكل، كابوس، آشفتگی و درهمریختگی چنین فضای آشنا برای خیل مستأجران را همراهی و نمایندگی میكند.
همان صدای تیتراژ اول فیلم را به یاد بیاورید كه چقدر درست، دیوانگی و استیصال روز و ساعات اثاثكشی را نشان میدهد: محسن (رضاعطاران) روی چربی شكمش ضرب میگیرد، طوری که صدای ضربه زدن به هندوانه میدهد. وقتی تصویر میآید، میبینیم او این كار عبث را در محاصره كارتن و جعبههای بستهبندیشده اثاثكشی انجام میدهد و اساسا این بیهودگی و خُلوضعی، ماحصل و متأثر چنین اوضاع آشفتهای است.
جابهجایی و اثاثكشی در «فروشنده» اصغر فرهادی هم بهشكل مؤثری با قصه گره میخورد و زمینهساز اتفاق اصلی فیلم میشود. فیلمساز حتی از بازدید رعنا و عماد از خانه تازه هم بهسادگی نمیگذرد و آن اتصالی برق و تركیدن لامپ اتاق، جنبه هشدارگونه پیدا میكند.
همچنین اثاثكشی و انتقال وسایلی چون تشك خواب از راهپله ساختمان و در حضور عماد،گرچه در نگاه اول ساده و كماهمیت به نظر میرسد اما بعد و موقع عبور عماد از همین راهپله در شب حادثه و نمایش قطرههای خون، میبینیم همین جزئیات پیشپاافتاده، چقدر در ارتباط با اتفاق اصلی دقیق و هوشمندانه عمل میكند. بهجز این، عماد برای رسیدن به راننده وانت سفیدی كه آن اتفاق تلخ را در مواجهه با همسرش رقمزده، از ترفند اثاثكشی و جابهجایی استفاده میكند.
اثاثكشی و رفتن پرویز (لوون هفتوان) به خانهای اجارهای در «پرویز» مجید برزگر هم، كلید تغییروتحول اساسی شخصیت و تبدیلشدن این پیر پسر بیآزار را به هیولایی غیرمنتظره میزند.
شروع فیلم، پرویز را بعد از اثاثكشی و در تاریكی خانه نشان میدهد و خسخس و نفسنفس زدنهایش، حكایت از بیقراری و بیزاری از جابهجایی و موقعیت تازه دارد.
آن روزنامههای چسبانده شده برای پوشش پنجره-كه وضعیت آشنایی برای مستأجرها در ابتدای جابهجایی است-و كارتنهای حاوی وسایل كه در گوشههای اتاق به چشم میخورد هم ضمن اشاره به اثاثكشی به نارضایتی او از محیط تازه دامن میزند. پرویز، خانهاش را میخواهد همان جای آشنایی كه پدرش بهدلیل ازدواج دوباره از او خواست بعد از 50 سال آنجا را ترك كند.
یک اثاثكشی نمكین هم این وسط سراغ داریم، آنهم در فیلم «همسر» مهدی فخیمزاده كه احمد (مهدی هاشمی) درست در بحبوحه كشمكش حرفهای با همسر و همكارش شیرین (فاطمه معتمدآریا) و درحالیكه به لطف ریاست او مدتی است از شركت بیكار شده، خیال اثاثكشی و رفتن به خانه تازه به سرش میزند. این صحنهها درواقع مصداقی از برهم خوردن معادلات كلیشهای مرسوم و شوخی با آنها هم است. حضور بازیگران خوبی چون سیروس ابراهیمزاده، محمود جعفری و حسین محباهری در نقش دوستان و همكاران احمد هم بر نمك صحنههای اثاثكشی اضافه كرده است.
اما صحبت از بحث جابهجایی و اثاثكشی سینمایی، بدون نام بردن از نیما جاویدی، كامل نیست. شاید جالب و عجیب باشد ولی این نویسنده و كارگردان جوان خواسته یا ناخواسته در همین اوایل فیلمسازی، چند اثاثكشی را در كارنامهاش ثبت كرده است؛ چه در «ملبورن» كه آن ماجرای تلخ و عجیب در دل اثاثكشی زوج فیلم اتفاق میافتد و اساسا خود مقوله جابهجایی، ابعاد بزرگتری دارد و به مهاجرت ارجاع میدهد و چه در «سرخپوست» كه بهجای جابهجایی خانه، بحث انتقال زندان و اثاثكشی به شكل دیگری (حمل و جابهجایی دار اعدام و تشكیلات زندان) مطرح است.
حتی در فیلم«خورشید» هم كه جاویدی فیلمنامهاش را با مشاركت مجید مجیدی نوشته، باز موضوع جابهجایی و اثاثكشی، دو بار و به شكلی تلخ پیش میآید. ابتدا نقلمکان و بازگشت زهرا و ابوالفضل به افغانستان و دومی هم در اواخر قصه، وقتی بچهها مشغول حمل وسایل و كمك به تخلیه مدرسه هستند؛ همانجایی كه تنها كورسوی امیدشان به آینده بود.
بهجز چالشهای مالی كه در چنین ایامی، گریبانگیر مستأجرها میشود، مقابله با جابهجایی و ترانسفر بینوایی، روح و روان افراد را هم نشانه میگیرد و خانوادههای درگیر اثاثكشی را كلافه و سرگردان میكند و چهبسا موقعیتهای ابزوردی هم بهوجود میآورد.نمونهاش، قصه «بیخودوبیجهت» عبدالرضا كاهانی كه مهمترین و مشهورترین فیلم با فضای جابهجایی و اثاثكشی در سینمای ایران است و بحث اثاثكشی چه از لحاظ بصری و چه تماتیك، درهم تنیده شده و تفكیكناپذیر به نظر میرسد.
در بیخودوبیجهت، همه چیز در خدمت آوارگی و بیهودگی جابهجایی است و ناكوكی سازهای اثاثكشی، به بهترین شكل، كابوس، آشفتگی و درهمریختگی چنین فضای آشنا برای خیل مستأجران را همراهی و نمایندگی میكند.
همان صدای تیتراژ اول فیلم را به یاد بیاورید كه چقدر درست، دیوانگی و استیصال روز و ساعات اثاثكشی را نشان میدهد: محسن (رضاعطاران) روی چربی شكمش ضرب میگیرد، طوری که صدای ضربه زدن به هندوانه میدهد. وقتی تصویر میآید، میبینیم او این كار عبث را در محاصره كارتن و جعبههای بستهبندیشده اثاثكشی انجام میدهد و اساسا این بیهودگی و خُلوضعی، ماحصل و متأثر چنین اوضاع آشفتهای است.
جابهجایی و اثاثكشی در «فروشنده» اصغر فرهادی هم بهشكل مؤثری با قصه گره میخورد و زمینهساز اتفاق اصلی فیلم میشود. فیلمساز حتی از بازدید رعنا و عماد از خانه تازه هم بهسادگی نمیگذرد و آن اتصالی برق و تركیدن لامپ اتاق، جنبه هشدارگونه پیدا میكند.
همچنین اثاثكشی و انتقال وسایلی چون تشك خواب از راهپله ساختمان و در حضور عماد،گرچه در نگاه اول ساده و كماهمیت به نظر میرسد اما بعد و موقع عبور عماد از همین راهپله در شب حادثه و نمایش قطرههای خون، میبینیم همین جزئیات پیشپاافتاده، چقدر در ارتباط با اتفاق اصلی دقیق و هوشمندانه عمل میكند. بهجز این، عماد برای رسیدن به راننده وانت سفیدی كه آن اتفاق تلخ را در مواجهه با همسرش رقمزده، از ترفند اثاثكشی و جابهجایی استفاده میكند.
اثاثكشی و رفتن پرویز (لوون هفتوان) به خانهای اجارهای در «پرویز» مجید برزگر هم، كلید تغییروتحول اساسی شخصیت و تبدیلشدن این پیر پسر بیآزار را به هیولایی غیرمنتظره میزند.
شروع فیلم، پرویز را بعد از اثاثكشی و در تاریكی خانه نشان میدهد و خسخس و نفسنفس زدنهایش، حكایت از بیقراری و بیزاری از جابهجایی و موقعیت تازه دارد.
آن روزنامههای چسبانده شده برای پوشش پنجره-كه وضعیت آشنایی برای مستأجرها در ابتدای جابهجایی است-و كارتنهای حاوی وسایل كه در گوشههای اتاق به چشم میخورد هم ضمن اشاره به اثاثكشی به نارضایتی او از محیط تازه دامن میزند. پرویز، خانهاش را میخواهد همان جای آشنایی كه پدرش بهدلیل ازدواج دوباره از او خواست بعد از 50 سال آنجا را ترك كند.
یک اثاثكشی نمكین هم این وسط سراغ داریم، آنهم در فیلم «همسر» مهدی فخیمزاده كه احمد (مهدی هاشمی) درست در بحبوحه كشمكش حرفهای با همسر و همكارش شیرین (فاطمه معتمدآریا) و درحالیكه به لطف ریاست او مدتی است از شركت بیكار شده، خیال اثاثكشی و رفتن به خانه تازه به سرش میزند. این صحنهها درواقع مصداقی از برهم خوردن معادلات كلیشهای مرسوم و شوخی با آنها هم است. حضور بازیگران خوبی چون سیروس ابراهیمزاده، محمود جعفری و حسین محباهری در نقش دوستان و همكاران احمد هم بر نمك صحنههای اثاثكشی اضافه كرده است.
اما صحبت از بحث جابهجایی و اثاثكشی سینمایی، بدون نام بردن از نیما جاویدی، كامل نیست. شاید جالب و عجیب باشد ولی این نویسنده و كارگردان جوان خواسته یا ناخواسته در همین اوایل فیلمسازی، چند اثاثكشی را در كارنامهاش ثبت كرده است؛ چه در «ملبورن» كه آن ماجرای تلخ و عجیب در دل اثاثكشی زوج فیلم اتفاق میافتد و اساسا خود مقوله جابهجایی، ابعاد بزرگتری دارد و به مهاجرت ارجاع میدهد و چه در «سرخپوست» كه بهجای جابهجایی خانه، بحث انتقال زندان و اثاثكشی به شكل دیگری (حمل و جابهجایی دار اعدام و تشكیلات زندان) مطرح است.
حتی در فیلم«خورشید» هم كه جاویدی فیلمنامهاش را با مشاركت مجید مجیدی نوشته، باز موضوع جابهجایی و اثاثكشی، دو بار و به شكلی تلخ پیش میآید. ابتدا نقلمکان و بازگشت زهرا و ابوالفضل به افغانستان و دومی هم در اواخر قصه، وقتی بچهها مشغول حمل وسایل و كمك به تخلیه مدرسه هستند؛ همانجایی كه تنها كورسوی امیدشان به آینده بود.
تیتر خبرها